۱۳۹۶ فروردین ۲۵, جمعه

مصاحبه ای منتشر نشده از منتظری در مصاحبه با خبرنگاران


 مصاحبه ای منتشر نشده  از منتظری در مصاحبه با خبرنگاران 

منتظری: یکی از قضات به من گفت که از طرف امام نامه ای نوشتند که این مجاهدینی که در زندان ها هستند اینها رو خلاصه یک جوری با اکثریت آرا اطلاعات و قضات و دادستان اعدام کنید
روایت آیت-الله منتظری از حبس تا حصر_اعدام های 67 مجاهدین
 [توضیح خبرگزاری: در ابتدای شروع مصاحبه :آیت الله حسینعلی منتظری در دی ماه 1385 در مصاحبه با یک خبرنگار انگلیسی خاطراتش را از چند مقطع مهم تاریخ ایران تعریف کرد. این مجموعه روایت دست اول تا امروز دیده نشده باقی مانده بود]

خبرنگار: محبت بفرمائید به خاطرات تون مراجعه کنید تحلیل امروز رو بفرمائید خاطرات شما برای ما خیلی مهمه
منتظری: خیلی هایش رو فراموش کردیم ما
خبرنگار : ما یادتون می اندازیم
منتظری: همه اش فراموش فراگربه.
خبرنگار: برای ما مهمه که بتوانیم تاریخ ر از دیدگاه شما در آنزمان ببینیم
منتظری: ول کام این یور هوس مای برادر
خبرنگار: تنک یو تنک یو
 [روایت منتظری از حبس تا حصر]
منتظری: ... اگر من بخوام حوادث قبل از انقلاب و در حین انقلاب و بعد از انقلاب رو بخواهم بگم یک هفت هشت جلد کتاب میشه در یک مصاحبه مختصر نمیشد... شما سوال دررابطه با یک موضوع خاصی کنید من اگر یادم باشد جواب بدم وقتی که آیت الله خمینی تبعید بود به نجف اصلا تقریبا مراجعات به من میشد و من رو بعنوان جانشین ایشون معین میکردند مردم یک نامه بلند بالا ایشون از نجف برای من نوشتند که شما در بیت من باشید بیت من رو اداره کنید خیلی نامه خوبی بود منتهی من تو جیبم تازه تو جیبم بود تو مسجد امام درسم رو گفتم بیرون آمدم اون سید رضا طباطبایی بود جز ساواک آمد و من رو بازداشت کردند بردند به ساواک من دیدم این نامه آیت الله خمینی دست اینها می افته من همونجا پاره کردم...  [توضیحات منتظری در رابطه با دیدار با خمینی در پاریس]
یک نکته هم اینجا من یادمه وقتی که من میخواستم برم پاریس رئیس ساواک قم یک آقای باوسریان بود به من گفت تیمسار مقدم که رئیس ساواک کل بود گفته فلانی میخواد بره پاریس من او را ببینم من گفتم من در تهران می آیم شب منزل شهید مطهری با هم هم مبارزه بودیم از اونجا میروم پاریس تیمسار مقدم اگر کاری دارند بیایند اونجا بعد تیمسار مقدم آمد با چند نفری و گفت من دلم میخواد شما پیغام به آیت الله خمینی بده سه چیز: یکی اینکه ایشون دستور دادند شرکت نفت اعتصاب کنند نفت استخراج نشه فردا زمستان میشه و دهات ایران جاهای دور از سرما تلف میشوند پس ایشون دستور بدهند اقلا به اندازه مصرف داخلی تولید بشد نفت و گاز ،یکی هم اینکه ما از کمونیستها خاطره های سو داریم ایشون سعی کند که کمونیستها رو به خودش راه نده ،یک موضوع دیگه هم گفت که این که شما روحانیون پول ها و وجوهات را تقسیم بین افراد میکنید این کار اشتباهی است بنظر ما شما با این پول می تونید کارخانه های تولیدی در کشور احداث کنید اونوقت از درآمدش به طلاب وجوهات بدهید... ... دلم میخواهد این سه نکته را به آیت الله خمینی بگید بعد من در پاریس که رفتم گفتم ایشون تعجب کرد گفت عجب تیمسار مقدم اینجور پیغام داد گفتم بله؛ همون وقت ایشون به دکتر یزدی گفت به مهندس بازرگان خبر بدهند که بروند شرکت نفت را در اختیار بگیرند و به اندازه مصرف داخلی تولید بشه این رو یادمه خیلی ایشون با تعجب این پیام رو تلقی کرد و مهندس بازرگان هم ظاهرا با آقای هاشمی و اینها رفته بودند خوزستان و این کارها رو انجام داده بودند.
منتظری: ما هفت هشت ده روز اونجا بودیم روزها میرفتیم خدمت ایشون راجع به انقلاب و راجع به کارهایی که باید بشد وعده هایی که به مردم داده میشد من یادمه جمله ایشون میفرمودند باید آزادی مطلق باشد برای اونها حتی این تعبیر میکردند یک وقتی کسی پرسید که حتی کمونیستها هم آزادند که مطالبشون رو؟ گفتند کمونیستها هم آزادند که بعد هم ایشون به آقای حسن حبیبی فرمودند بودند که یک قانون اساسی تنظیم کنند برای انقلاب ایران و اون جزوه قانون اساسی رو که بعد در مجلس خبرگان اصولش مطرح میشد ظاهرا همین آقای حسن حبیبی و اینها تنظیم کرده بودند بعد یادم است که اونجا آقای دکتر یزدی هم اونجا بود به مرحوم امام گفتم که ایشون؟ گفت ایشون از خود ما است محرم است بالاخره آقای دکتر یزدی که حالا هم  در اون روز تقریبا مترجم ایشون بود بعد ایشون راجع به افراد شورای انقلاب با من مشورت کردند من چند نفر از اونهایی که سراغ داشتم از آقایون ذکر کردم و از جمله همین آیت الله خامنه ای هم گفتم بعد ایشون فرمودند که اون که مشهده ایشون که مشهد اند گفتم خب میگیم بیاد تهران وقت انقلاب بیایند تهران و عضو شورای انقلاب باشند ولی بنا نبود اونجا من جز شورای انقلاب باشم ولی بعد از آنی که برای خبرگان ما رفتیم تهران مجلس خبرگان قانون اساسی ایشون نامه ایی نوشتند که تو هم برو جز همون شورای انقلاب و لذا من شبها در جلسه اونها هم شرکت میکردم, مرحوم آقای دکتر بهشتی تقریبا کارگردان شورای انقلاب بود اونوقت ولی خب آقای هاشمی آقای دکتر شیبانی آقای مهندس بازرگان شهید مطهری آقای طالقانی اینها همه بودند جز همون شورای انقلاب.
 [نخست وزیری بختیار]
منتظری: دکتر بختیار را شاه معین کرده بود و رفته بود یک شب ما رفتیم در جلسه درتهران در جلسه ای که ده پانزده نفر از آقایون بودند از جمله مرحوم دکتر بهشتی تقریبا کارگردان اون جلسه بود بعدش دکتر یزدی در پاریس بود بعد من دیدم که زمزمه میکنند آقای دکتر بهشتی که بله بنا شده است آقای بختیار بروند در پاریس و مسائل با امام صحبت کنه و مشکلات حل بشه درون مجلس من گفتم که آقای دکتر بختیار با سمت نخست وزیری اگه بره پاریس آقای خمینی نمی پذیره ایشون رو و باید اول استعفا بده از نخست وزیر شاه تا ایشون رو یادمه مرحوم بهشتی به من گفت شاه بخشیده شیخ علی خان نمی بخشه؟ گفتیم ما می پرسیم بعد من یادمه مرحوم خلخالی رفتیم تلفن کردیم به بیت آیت الله خمینی در پاریس که اینجا زمزمه هست اینکه آقای دکتر بختیار بناست بیاد به دیدن شما و شما با اینکه عنوان نخست وزیری شاه رو داره می پذیرید؟ جواب دادند نه ایشون گفتند بیخود گفته تا مادامی که استعفا ندهد از نخست وزیری من نمی پذیرم و بعد اینجور جواب آمد و به اون مجلس ما مطرح کردیم 10-15نفر هم بودند بزرگان مرحوم آقای مطهری بود مرحوم ربانی شیرازی بود زیاد بودند اون شب آقای طاهری اصفهان بود و بالاخره این تلفن ما یک قدری موجب این شد ناراحت شدند آقایون مثل اینکه میخواستند یک کاری بکنند ایشون بره و با نخست وزیری ایشون هم نخست وزیری ایشون رو قبول کنه و بعد تلفن ما سبب شد نه ایشون هم نرفت بعد دکتر بختیار به ما تلفن کرد من یادمه تلفن کرد که من میخواستم مشکل حل بشه و شما نگذاشتی حل بشه من گفتم که ما اتفاقا حفظ آبروی شما رو کردیم برای اینکه اگه شما می رفتی اونجا با سمت نخست وزیری و ایشون نمی پذیرفت شما را این برای شما بد بود.
 [بازگشت خمینی؛ تحصن در دانشگاه]
... ما رفتیم استقبال... ولی من نزدیک نرفتم و در فرودگاه ملاقات نکردم برای اینکه دیدم خب حالا این نمی ارزه اینهمه برم زحمت و اینها یعنی خودم رو میخواهم تو معرکه وارد بکنم نه من نرفتم با ایشون صحبت هم نکردم و بعد ایشون وقتی که در مدرسه علوی استقرار پیدا کردند من رفتم خدمت ایشون بنابراین من در فرودگاه با ایشون هیچ صحبتی نداشتم.
 [ریاست مجلس خبرگان]  
من یادمه ولایت فقیه رو در مجلس من و مرحوم دکتر بهشتی و آقای بنی صدر تعقیب میکردیم اون قانون اساسی که آقای حبیبی تنظیم کرده بودند ولایت فقیه تویش نبود و ما ولایت فقیه رو اونجا عنوان کردیم اجمالا اما به اینجوری که حالا ولایت مطلقه و اینها آقایون درست کردند ما قبول نداشتیم اما اصل ولایت فقیه ما چون آیت الله خمینی هم خودش درسش گفته بود میدونستیم موافقه لذا تو مجلس خبرگان مطرح کردیم و نوشتیم با آیت الله خمینی هم هیچ برخوردی ما اونروز نداشتیم اصلا ما خدمت ایشون نمی رفتیم ما تو مجلس خبرگان بودیم من با ایشون اصلا بحثی هم نکردم راجع به ولایت فقیه ما نظر خودمون بود آقای بهشتی هم بود مرحوم آقای طالقانی هم مخالف بود یادمه.
 [اشغال سفارت آمریکا]  
اونوقت راجع به اشغال سفارت نه کسی با من مشورت کرد نه من اطلاع داشتم که حالا آقای موسوی خوینی و دانشجویان اینکار رو کردند اصلا من بی اطلاع بودم در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم البته اون وقت نه مخالفت کردم نه موافقت و رفتن من هم در سفارت بعنوان دلجویی اینها بود که فرض بگیرید قائله ای درست نشه و یک وقت هم یادمه که این گروگانها طول کشیده بود من رفتم خدمت مرحوم آیت الله خمینی به ایشون عرض کردم آقا این اشغال سفارت طول کشیده  اینجور هم می مانه اونها هم شاخ و شانه میکشند و به جاست که تا مادامی که کارتر سر کار هست این امتیاز رو ایران به کارتر بده برای اینکه انقلاب ما پیروزی اش تقریبا به واسطه این بود که جو را کارتر مساعد کرد این امتیاز رو به عقیده من جایش است دولت ایران به کارتر بده و گروگانها را آزاد کنه ایشون فرمودند اینکه این که این غیب هایی که تو میگه که کارتر بهتر از ریگان و اینهاست ما این غیب ها رو بلد نیستیم.
 [جنگ ایران و عراق]  
مسئله جنگ واقعش این است که اون اولی که انقلاب شد ما شعارهایی تند هم دادیم بعضی اوقات صدور انقلاب و امروز ایران فردا عراق و پس فردا کجا و از این شعارهای تند سبب شد که کشورهای مجاور وحشت بکنند من رفتم خدمت مرحوم آیت الله خمینی تو همین منزل مقابل منزل مون که منزل آقای یزدی بود اینجا خدمت ایشون عرض کردم همیشه در دنیا رسم است یک کشوری که انقلاب میشه هئیت های حسن نیت می فرستند برای کشورهای مجاور و به کشورهای مجاور حالی میکنند که ما با شما کار نداریم و سوابق مون رو روابط مون رو همون جور بوده هست و اینها و ما متاسفانه اینکار رو نکردیم و اینکار هر چه زودتر بکنیم بهتر برای اینکه الان صدام داره زمزمه جنگ میکنه و اون قرارداد الجزایر رو پاره کرد و اینها بنابراین هر چه زودتـر جلو این معنا گرفته که اونوقت ایشون فرمودند که نه این حرفها چیه؟ گفتم آقا ما نمی تونیم دور کشور مون دیوار بکشیم بالاخره میخواهیم با کشورهای همسایه روابط داشته باشیم ایشون فرمودند نخیر ما میخواهیم دور کشورمون دیوار بکشیم.
 [آزادی خرمشهر]  
من یادمه که مرحوم تورگوت اوزال که اون روز نخست وزیر بود در ترکیه و بعدهم رئیس جمهور شد ایشون آمدند در منزل ما ایران آمده بود به منزل ما هم آمد تو همین منزل بعد راجع به جنگ اعتراض کرد گفت که چقدر میخواهید این جنگ رو طول بدهید؟ یک کاری بکنید جنگ تمام بشه, من واقعش ماندم طفره میرفتم برای اینکه دیدم اشکالش اشکال واردیه و این انگیزه شد که ما یک کاری بکنیم مرحوم امام راضی بشد که جنگ تمام بشه لذا من وقتی که خرمشهر فتح شد خوشحال شدم و نامه نوشتیم برای ایشون که خلاصه جایش حالا دیگه اگه میخواهید غرامت بگیرید هر کار میخواهید بکنید و اینها متاسفانه بعضی ها اونجا گفته بودند فلانی بوی دلار به مشامش خورده در صورتیکه من نه من یک طلبه بودم تو قم اما میدیدم که هی دارند اعتراض میکنند باید این سوژه تبلیغاتی علیه ایران گرفته بشه اونوقتی هم که آمدند یک عده از سران از جمله عرفات و اونها هم اصرار داشتند مسئله خاتمه جنگ را و حالا ایشون یا نپذیرفت یا دیگران نگذاشتند بپذیره من نمیدونم چی شد وقتی که جواب منفی به اونها داده شد من خیلی متاثر شدم.
 [قطعنامه 598]
وقتی که نبا شد قطعنامه رو بپذیرند آقای موسوی اردبیلی که ایشون هم یکی از بزرگان اون روز رئیس شورای قضایی بود آمد پیش من گفت که صحبت شده است که قطعنامه رو بپذیریم و با صدام در حقیقت دیگه کنار بیائیم من به موسوی اردبیلی گفتم که آقا اینکه صد و هشتاد درجه عقب گرده تا حالا شما میگفتید ما تا عراق رو نگیریم و تا نریم فلسطین حالا یکدفعه قطعنامه اینهم سازمان ملل؟ این به ضرر ما است اونوقت پیام قذافی رو بهش گفتم گفتم قذافی به من پیام داده بود که بیائید یک کاری بکنید که این سه چهار تا کشور اسلامی مثل لیبی و سوریه و الجزایر و اینها واسطه بشوند ریش و قیچی رو دست سازمان ندهید بلکه این کشورهای اسلامی بیایند واسطه بشوند و به خاطر بها دادن به اینها پذیرفته باشیم این رو به آقای موسوی اردبیلی گفتم البته ایشون گفتند تهران شورایی که داشتیم گفتند بیائیم با شما صحبت کنیم بعد من این رو که گفتم گفت خیلی پیشنهاد خوبیه بعدش رفت ایشون بعدش دیدیم قطعنامه صحبت است بپذیرند تلفن کردم به آقای هاشمی گفتم پس این پیام من به موسوی اردبیلی چه شد؟ گفت دیگه از این چیزها گذشته من دیگه نفهمیدم چی شد.
 [ماجرای مک فارلین]  
این جریان مک فارلین رو به ما نگفته بودند من اطلاع نداشتم یکی از خویشان ما که در تهران است آمد به من گفت یک همچین چیزی هست و آقای دکتر هادی هم رفته است با مک فارلین صحبت کرده دکتر هادی نجف آبادی که سفیر ایران این آخرها بود در امارات از اقوام ما من خیلی میخواست باورم نیاد گفتم پس چطور به من نگفتند تا اینکه دو تا نامه از قربانی فر برای ما آمد که قربانی فر مثل اینکه وعده پولی چیزی داده بودند اون پول دیر شده بود شکایت کرده بود دو تا نامه که این دو تا نامه در خاطرات ما هست من دو تا نامه رو که خواندم دیدم پس معلوم میشه قضیه مک فارلین راسته بعدش آقای هاشمی یک روز آمد اینجا گفتم چرا جریان مک فارلین رو به من نگفتید؟ گفت میخواستیم بعدا به شما بگیم گفتم یعنی چی بعدا میخواستید به من بگید دو سه ماه گذشته بالاخره ما از اونجا مطلع شدم و ناراحت هم شدم از همین جریان که پیش آمده به ما هم نگفته بودند.حالا خیلی هایش هم من یادم نیست ولی اجمالا یادمه من اعتراض داشتم میگفتم ما اسلحه اسرائیل چون آمریکا هم از اسرائیل گرفته بود اینها رو اسلحه اسرائیلی بگیریم بیائیم با عراق جنگ بکنیم این چه کار اشتباهی یه چون اسلحه اون چیزهایی که میخواستند تاو نمیدونم چی چی اینها بالاخره آمریکایی ها هم از راه اسرائیل مثل اینکه به ایران میخواستند اینها رو بدهند و من خیلی ناراحت بودم که ما از اسرائیل که دشمن مسلمانهاست اسلحه بگیریم بیائیم با عراق با مسلمانها جنگ کنیم این کار کار غلطی یه اجمالا یادمه اعتراض میکردم به آقای هاشمی به دیگران میگفتم اما دیگه حالا خصوصیات؛ یک شب هم منزل مرحوم امام بودیم شام اونجا بودیم سران بودند مرحوم آیت الله خمینی هم بودند احمد آقا هم بود اون شب هم من یادمه همین اعتراضم رو ذکر کردم که اینکار کار غلطی بوده بعدش کم کم قضایای سید مهدی آمد و سید مهدی هم جریان مک فارلین رو فهمیده بود به روزنامه الشراء لبنان خبر داده بود و اینها و آقایون هم خیلی ناراحت شدند در این اثنا سید مهدی رو هم گرفتند و بعد هم محاکمه شد و نمیدونم اعدامش کردند حالا دیگه چه شد.
 [انتقاد از خمینی]  
آیت الله خمینی هم آدمی بود خیلی ابهت داشت اشخاص کمتر جرات میکردند با ایشون حرف بزنند ولی من از اول با مرحوم شهید مطهری چون پیششون درس خوانده بودیم و اونوقت که درس اخلاق میگفت و در حقیقت ملازم ایشون شده بودیم جوری بود که من دیگه حرفی که داشتم میزدم اصلا من ذاتا صریح اللهجه بودم.یادم است تو همین اتاق آقای ری شهری آمد اینجا گفت که آقای شریعتمدار فوت شده و من منزل آیت الله گلپایگانی بودم به ایشون گفتم مبادا شما یکوقت چیزی بگید مثلا بعنوان تهدید بود اومدم به شما هم همین رو بگم گفتم البته من کسی نیستم کاره ای نیستم تو کشور اما اگر من جا آیت الله خمینی بودم حالا که آقای شریعتمداری از دنیا رفته یک مجلس فاتحه آبرومند تو مسجد اعظم برایش میگذاشتم اونوقت قضاوت مردم این بود که خب آقای شریعتمدار اونوقت که زنده بود کارشکنی های میکرد مزاحمش میشدند ولی از باب اینکه مرجع است و هفت هشت میلیون مقلد داره آیت الله خمینی احترام کرد نسبت به ایشون بعد آقای ری شهری گفت من این رو از قول شما بگم در بیت امام؟ گفتم بگو آخه ما رفت و آمد به بیت امام خیلی کم بود گفتم بگو این رو به ری شهری گفتم ری شهری رفته بود اونجا عنوان هم کرده بود یکروزی من رفتم در بیت امام دیدم اطراف اون چند نفر به من گفتند اوه همچین بعنوان اعتراض آقای منتظری میگه که امام برای آقای شریعتمدار مجلس فاتحه بگذارم گفتم اینهمه برای آخوندها مجلس فاتحه گذاشته میشه برای آقای شریعتمدار هم گذاشته میشد یک خرده نقار هم کمتر میشد.
 [اعدامهای  67]
[تصاویر تظاهرات سی خرداد در تهران]
[قسمتی از نشریات انگلیس زبان: ایران 20هزار اعدام در 14ماه]
[تصاویری از رهبری در عراق و رژه پیاده ارتش آزادیبخش - صحنه هایی از عملیات پیاده ارتش آزادیبخش]
منتظری: من یادمه یکی از قضات که اهل پاکستان بود آمد تو همین اتاق سابق من این اتاق بودم آمد تو این اتاق گفت که از طرف بعد از آنی که جریان مرصاد گذشته بود امام نامه ای نوشتند که این مجاهدینی که در زندان ها هستند اینها رو خلاصه یک جوری با اکثریت آرا اطلاعات و قضات و دادستان اعدام کنید و این خیلی چیز بدی است ناراحت کننده اون قاضی خیلی ناراحت بود از این معنا این سبب شد که من تعجب هم کردم یادمه در همین اتاق من بودم وقتی که این رو به من گفتند من نمازم رو خواندم نهار خوردم و خیلی ناراحت بودم بعد با همین دامادم آقای آسید هادی هاشمی تلفنی صحبت کردم گفت که حالا امام چیز تصمیم گرفته شما چیزی نگید گفتم آخنه این است که ما بالاخره تو این انقلاب سهیمیم و اگر کار خلافی بشد به حساب ما هم گذاشته میشه همین جا تو همین اتاق من استخاره کردم با قرآن این آیه آمد [آیه] هدایت شدند به گفتار خوش و به راه خدا این آیه قرآن آمد من گفتم خوبه من فوری نامه نوشتم به ایشون به عنوان اعتراض و فرستادم تهران هم برای ایشون و هم برای شورای عالی قضایی بعدش حالا توی خاطرات دنبالش هست که خب حالا مجاهدین خلق در جریان مرصاد آمدند به ایران حمله کردند چه ربطی به این مجاهدینی داره که سالهاست در زندان اند؟ این خیلی کار غلطی یه [آیه] کسی گناه دیگری؛ اونها آمدند حمله کردند اونها رو هر کاری میخواهید بکنید اما اینی که تو زندان سه سال چهار سال محکوم شده ما یکدفعه بگیریم بگوئیم تو در موضعت هستی؟ اونوقت اعدامش کنیم این خیلی کار غلطیه نامه من هست بعدش باز نامه دیگه نوشته شد [همراه با تصاویری از حسینیه زندان اوین] یکروز هم قاضی القضات آقای حسینعلی نیری و اشراقی دادستان اینها رو خواستم بهشون گفتم حالا که محرم است اقلا دست نگه دارید باز اینها بالاخره ادامه داشت دو سه تا نامه رد و بدل شد که اینها تو خاطرات هست و لذا از خاطرات ما هم آقایون خیلی اوقاتشون تلخه تا حالا چاپ هم نشده فقط زیراکس شده اما کتابهایی علیه خاطرات ما نوشتند چاپ میکنند اینهم یکی از قضایای ما است کتاب ما رو نمیگذارند چاپ بشد ولی ردش چاپ میشه.من آدم صریح الهجه ای بودم لذا با مرحوم آیت الله خمینی هم خیلی صریح صحبت میکردم حالا پیش ایشون بسا چیزهایی گفتند و بالاخره مسائل به اینجا ها کشیدند, ال اوف بر اونهایی که اینکار رو کردند بالاخره من ذاتا میخواستم یک جور بشه به اصلاح بگذره مسائل نشد
 [  نوشته زیر در پایان کلیپ زده شد: آیت الله حسینعلی منتظری در فروردین 1368 از جانشینی رهبر انقلاب برکنار شد - در آبان 1376 خصر خاگی او آغاز شد که پنج سال طول کشید - آیت الله منتظری در 29آذر 1388 در 87سالگی در قم درگذشت]