به قلم علیرضا ملایجردی
در تاریخ کشورهای مختلف، واژههایی هستند که وقتی آنها را میشنویم و یا در کتابی آنها را میخوانیم، دورانی و یا کسان خاصی در ذهنمان تداعی میشود. مثلا در زبان فرانسه وقتی با کلمه La Résistanceمواجه میشویم که با حرف بزرگ شروع شده است، سالهای 1940 تا 1945 یعنی سالهای جنگ جهانی دوم و سالهای اشغال کشور فرانسه در ذهن تداعی میشود. مردانی خشن با پالتوهای نظامی بلند و کلاهخود و مسلسل بهدست که اغلب سوار بر موتورهای سهچرخه هستند و علامت آلمان نازی روی بازوانشان دیده میشود، جلو چشمان آدمی میآیند و از طرف دیگر، مردان و زنان جوانی که در خیابانهای اشغال شده پاریس بهسمت ماشینهای ژنرالهای نازی نارنجک پرتاب میکنند (نیروهای مقاومت). هم چنین چهرههای درخشانی همچون ژان مولن، مانوکیان و ژنرال دوگل در نظرها مجسم میشوند. این حکایت در کشور ما نیز تکرار شدهاست. واژهای که قبل از انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 فقط تداعی کننده یک اسم خاص بود اکنون تداعی کننده شخصیتی بینظیر، آرمانی بلند، انسانهایی از همه چیز خود برای آزادی گذشته و مقاومتی سترگ و بیبدیل شده است. واژهای که از یک نام بهیک یاد و از یک مکان بهیک آرمان تبدیل شده است، اشرف.
روزی در گرماگرم عیش و نوشهای درباریان شاه که سرمست جزیره ثبات خود بودند، صدای انفجاری مهیب از زیرزمین خانهای در شهر قزوین بهگوش میرسد. مزدوران ساواک سراسیمه خود را بهمحل میرسانند. پیکر غرق در خون زن جوانی در میان دود و غبار حاصله از انفجار را پیدا میکنند. او را بلافاصله بهزندان مخوف اوین میبرند. خونچکان و مجروح بهتخت شکنجه میبندند. از این پس تا روز آزادی از زندان از یکطرف، رنج است و شکنج و از طرف دیگر قهرمانی است و مقاومت و تجلی اراده آهنین زن مجاهد خلق.
قیام خلق بهپاخاسته بهاوج میرسد. دیوارهای اختناق در هم میشکنند و درِ زندان بهدست توانای خلق گشوده میشود. مجاهد خلق آزاد میگردد. بعد از آزادی، در بهار آزادی، در رأس تمامی زنان مجاهد از بند رسته قرار میگیرد. در محضر پدر طالقانی خطبه عقد او با برادر مسعود خوانده میشود. او اکنون در رهبری جنبش مجاهدین قرار گرفته است. همه جا حضور دارد. درکنار زنان زحمتکش، در کنار کودکان فقیر، در مصاحبههای مطبوعاتی افشاگرانه، در میتینگهای مجاهدین و در همه پایگاههای سازمان. تمامی مظاهر ضعیفگی را در نوردیده است: او اشرف است.
30 خرداد فرا میرسد و اشرف در کنار برادر و همرزمش سردار خلق موسی، فرماندهی اصلی ترین پایگاه سازمان در تهران را برعهده میگیرد.
در سحرگاه 19 بهمن سال 1360 خبری تکان دهنده از تلویزیون رژیم پخش میشود. پایگاه اشرف و موسی در شمال تهران مورد تهاجم قرار گرفته است. اولین تصاویر، پیکر بی جان اشرف در میان برفها را نشان میدهند و لاجوردی جلاد بر بالای سر شهیدان. بازار شام تلویزیون خمینی ملعون.
از آن پس اشرف با خون خود اشرف زنان مجاهد خلق میشود. خونی که از پیکر رهبری این جنبش برزمین ریخته است. نمادی از فدای بیکران و همه چیز مسعود برای نبرد با خمینی خون آشام. صحنهها از ورود عاشوراگونة مجاهدین در جنگ با خمینی دژخیم خبر میدهند. جنگ تمام عیار و بود و نبود با همه چیز.
جنگ ادامه مییابد. از شهری بهشهری، از خیابانی بهخیابانی، از کوچهای بهکوچهای، از این پایگاه بهآن پایگاه و خانه بهخانه. جنگی بیامان، خونین و تمام عیار. هزاران مجاهد خلق بهویژه زنان مجاهد بهشهادت میرسند. سازمان برای ادامه جنگ با خمینی بهکردستان مهاجرت میکند و از کردستان بهعراق.
در بیابانی لم یزرع در استان دیالی عراق، قرارگاهی تاسیس میکنند. قرارگاه بهیاد اشرف زنان، اشرف نامیده میشود. ستونهای ارتش آزادیبخش ملی ایران برای عملیات کبیر فروغ جاویدان از این قرارگاه بهحرکت درمیآیند. بعد از آن حماسهٔ کبیر عقیدتی و میهنی، اشرف بزرگتر و بزرگتر میشود. باغها و خیابانهای مشجر شکل میگیرند. اشرف قرارگاهی سرسبز در دل بیابانهای عراق.
جنگی ویرانگر تمامی خاک عراق را بهخاک و خون میکشد. مجاهدین مستقر در اشرف محاصره میشوند. اکنون اشرف تنها پایگاه انقلاب میشود. اماکن قرارگاه گسترش مییابند. سالنهای بزرگ، استخرها، استادیوم ورزشی، موزه، مسجد بزرگ فاطمه زهرا و پارکهای مختلف و میدانی بهاسم اشرف جلوه یک شهر را بهقرارگاه میدهند. مروارید صحرا. اشرف میعادگاه تمامی آزادیخواهان میهن میشود. جوانان دسته دسته از میهن اشغال شده خود را بهاین کانون نبرد میرسانند. هزاران عراقی مشتاق آزادی بهدیدار میهمانان خود در اشرف میآیند. حملات دشمن روی اشرف متمرکز میشود. توطئه پشت توطئه. اکنون اشرف کانون استراتژیکی نبرد علیه دشمن شده است. حملات خونین و مرگباری علیه اشرف صورت میگیرد. اشرف ِخونچکان و زخمی ولی سربلند و مغرور میایستد. نام اشرف با شهیدان قهرمانش عالمگیر میشود.
مهاجرتی دیگر برای بقای جنبش صورت میگیرد. اشرفیها بهکمپ لیبرتی منتقل میشوند. اشرف در مرگبارترین حمله، بهخاک و خون کشیده میشود. پرونده اشرف با خون 52 تن از ارزندهترین مسؤلان و کادرهای سازمان، خونین و دلاورانه بسته میشود. اشرف از یک مکان بهیک آرمان تبدیل میشود. هزار اشرف در داخل و خارج میهن بهپا میگردد. اکنون هر مجاهد خلقی یک اشرفی است.
هزاران عاشق آزادی وطن، در سراسر جهان بهحمایت از اشرفیها برمیخیزند. هرکس را که سودای آزدای وطن در سر است برای برپایی هزار اشرف و حفاظت اشرفیان قیام میکند. اشرف نشانها. آنان در داخل و خارج میهن اشغال شده، با هر مرامی و دینی یک نقطه مشترک دارند: حمایت از اشرفیها.
آری اشرف زنان، قرارگاه اشرف، اشرفی و اشرف نشانها جزئی از فرهنگ مقاومت ایران میگردد. این واژههای مقدس تا ابد در قاموس فرهنگ دیرینه ایران باقی خواهند ماند.
حال بگذار مأموران وزارت بدنام تحت عناوین پیدا و پنهان تواب، مدعی، منتقد و هر مستمسک دیگر، برای پوشاندن حقارت خود در مقابل عظمت این نام، این رسم و این آرمان، هرچه می خواهند، درونمایة خود را بهفرمودة ولی نعمت خود خلیفة ارتجاع و برای اثبات سرسپاری هرچه بیشتر بیرون بریزند، ولیبه قول مولوی:
کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس
اشرف در بام عالم میدرخشد، اشرفی در قلب مردمان عاشق آزادی جای گرفته است و اشرف نشانها در همه جا حضور دارند. در سالگرد 19 بهمن، عاشورای مجاهدین یاد اشرف زنان مجاهد خلق و یاران شهیدش گرامی باد.
مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ودر وبلاک خط سرخ مقاومت دنبال کنید
مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ودر وبلاک خط سرخ مقاومت دنبال کنید