اکبر چاوشی مجاهدی همیشه حاضر برای فداکاری- از پوران چاوشی
خبر کوتاه بود ولی کتابی از ۳۵سال مجاهدت و مبارزه مجاهدی دلیر و فداکار را در خود داشت: برادرعزیزم مجاهد خلق اکبر چاوشی پس از ۴دهه مجاهدت و مبارزه بیامان درراه آزادی، شامگاه روز جمعه ۲۲دی۹۶ به دیار رفیق اعلی شتافت و به یاران شهیدش پیوست.
او سومین فرزند خانواده چاوشی است که درراه مجاهدت و مبارزه برای آزادی مردم تاآخریننفس استوار و ثابتقدم ماند. همه مردم شریف صومعهسرا خانواده چاوشی و بخصوص اکبر را میشناسند. به همین دلیل بود که وقتی خبر جاودانه شدن او را شنیدند، سیل پیامهای تسلیت را بهسوی ما روانه کردند و من همینجا از همه آنها تشکر میکنم.
حبیب و اکبر و سعید چاوشی
انقلابیون مجاهد و مبارز در هر شرایطی که باشند (در میدان رزم، در زندان و اسارت، در بستر بیماری، در غربت یا در زیر خنجر خائنان و…) همواره ایستاده میمیرند و هرگز در مقابل دیکتاتور خونریز زانو نمیزنند. درست در نقطه مقابل آنها، خائنین به خدا و خلق و مزدوران رژیم آخوندی، با دریوزگی و پلشتی تمام و فقط برای چند صباحی زندگی خوار و خفیف و خائنانه، خود را به رژیم ظالم و ضدمردمی آخوندی میفروشند. آنها حتی در واپسین دم حیات رژیم پا به گور و درحالیکه قیام مردم دلیر ایران میرود تا طومار ننگین این رژیم را در هم بپیچد، به هر خس و خاشاک و یاوهای از جنس آخوندهای دجال متوسل میشوند تا دمی بیشتر به عمر ننگین این رژیم پا به گور بی افزایند. درونمایه کثیف و لجن خود را علیه پاکترین فرزندان این میهن بیرون میریزند تا مابازاء آن نفسی حرام را از ولیفقیه جنایتکار گدایی کنند.دو تن ازاین خیانتکاران علی اکرامی و قربانعلی پوراحمد هستند که سالهاست بهعنوان مأموران رسمی وزارت بدنام اطلاعات علیه مجاهدین مشغول به کارمیباشند. با خواندن مطالبی که آن ها در مورد برادر قهرمانم اکبر نوشته بودند، در لحظه این آیه قرآن به یادم آمد: اف لکم و لما تعبدون. تف بر شما و هر آنچه از آن پیروی میکنید.
پاسخ این خیانتکاران، همانا شعار خلقی به پا خاسته است که در اقصی نقاط کشور میگویند: مزدور برو گم شو! بهراستی چقدر علی اکرامی و قربانعلی پوراحمد و امثال آن ها، پست و حقیر و فرومایه هستند.
البته که بین ما و رژیم جنایتکار آخوندی و اعوانوانصار و ریزهخواران مزدورش دریایی از خون مجاهدان و فرزندان مبارز این خلق است. مردم شجاع میهنمان خائنین را خوب میشناسند و در روز موعود آزادی باید به لشگر گرسنگان و سرکوبشدگان و مردم تحت ستم، حساب پس بدهند که چرا در روزگار ظلمت و تباهی این رژیم ایران برباده، همکاسه و همپیاله این جانیان شدند و بر پاکترین فرزندان این خلق دشنه خیانت و لافوگزاف آخوندی زدند.
مزدوران رژیم باید بدانند که قیام آفرینان بهجانآمده با تهور و شجاعتی بینظیر و با آمادگی کامل برای پرداخت بها در راه آزادی خلق و میهن عزم جزم کردهاند تا این رژیم و مزدوران ریز و درشتش را از صحنه تاریخ ایران جارو کرده و به زبالهدان تاریخ بیاندازند. پس هر چه میخواهید علیه انقلابیون و مجاهدانی که ۴دهه مبارزه کرده و هست و نیست خود را مشتاقانه و خالصانه بهپای خلق و میهن محبوب خود ریختهاند، پارس کنید و لوش و لجن بریزید ولی «ای خیانتپیشه روز حسابرسی در پیشه» و این شما هستید که در آینده ایران در برابر خدا و خلق روسیاه خواهید شد.
البته از این موجودات پلشت نمیتوان انتظار داشت که قوانین خدشهناپذیر انسانی، مبارزه و تکامل را فهم کنند، چراکه از هویت انسانی تهی شدهاند. اما باید بدانند که مجاهد راه آزادی مردم ایران، هر چشم و دستوپا و جانی را که فدای مبارزه میکند، تا به ابد مدال افتخار او خواهد بود. همانگونه که سردار کبیر خلق موسی خیابانی گفت: آینده از آن انقلابیون است و نیروهای میرا از صفحه تاریخ حذف خواهند شد، آری این سنت تکامل است.
در اینجا لازم میبینم که به یاد برادر و همرزم صدیقم اکبر چاوشی شمهای از خاطرات و زندگی پر از افتخار او را بیاورم:
برادر مجاهدم اکبر چاوشی باافتخار و سربلندی تمام ۳۶ سال درنبردی بیوقفه با نظام فاسد و جنایتکار آخوندی بود و در همین راه جاودانه شد.
اکبر در زمان شاه دانشجوی زیستشناسی دانشگاه تهران و همزمان دانشجوی آموزشوپرورش دانشکده ابوریحان بیرونی تهران بود، در مدارس صومعهسرا و آمل و زادگاهش ضیابر آموزگاری دلسوز بود.
او در انقلاب۵۷ همه خواهران و برادرانش را با کتابهای سازمان و زندگینامه مجاهدین بخصوص مهدی رضایی و خانواده رضاییهای شهید آشنا کرد.
اکبر در زمان قیام ضد سلطنتی همه زندگیاش را وقف سرنگونی رژیم شاه کرد و به همراه برادران و خواهرانش تجمعات و اعتراضات مردم صومعهسرا و کسما و اباتر، طاهر گوراب، ضیابر، گوراب زرمیخ، شفت، فومن، ماسوله، شاندرمن و ماسال … را شکل میداد. او همه جا برای تبلیغ انقلاب در میان جوانان استفاده میکرد و آنها را برای تظاهرات ضد رژیم شاه متشکل میکرد. اکبر همواره پشتیبان مجاهد شهید محمدرضا خطیبانی فرماندار شهر صومعهسرا در قیام مردم بود. در وجود اکبر یک کانون شورشی بود، چراکه هرکجا نبردی میدید آن را سازمان میداد. او بیباک و شجاع و دلیرانه در همه تظاهرات ضد سلطنتی در صف جلو بود.
در زمان سقوط پادگان جی تهران با برادران شهیدش سعید و حبیب و سایر هواداران دیگر شرکت داشت.
روح سرکش او بعد از به سرقت رفتن انقلاب۵۷ توسط خمینی جلاد، برای کسب آزادی و انقلاب دزدیده شده مردم، آرام و قرار نداشت و نهایتاً شغل و تحصیل را ترک کرده و به سازمان مجاهدین خلق پیوست. او در فاز سیاسی میلیشیایی پرشور بود. بارها با پاسدارانی که برای دستگیریاش حمله میکردند، درگیر میشد و بارها متهورانه از چنگ آنها گریخت. یکبار در اثر ضربه سنگینی که به سرش وارد کرده بودند او بیهوش شد و توانستند او را به محل سپاه منتقل کنند. بالاجبار او را به بیمارستان رشت منتقل کردند ولی با کمک پرستاران از چنگ مأموران گریخت. در فاز نظامی، اکبر تا سال ۶۲ در تهران و در جنگوگریز و نبرد با مزدوران رژیم بود که به دنبال دستگیری او بودند. یکبار نیز متهورانه در حمله مزدوران به پایگاهشان، توانست به همراه نفرات همتیم خود از چنگ پاسداران بگریزد.
اکبر سال۶۲ به منطقه مرزی آمده و به رزمندگان مجاهد خلق پیوست و در سلسله عملیاتهای ارتش آزادیبخش ازجمله چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت داشت. وی دریکی از عملیاتهای مرزی پنجه پای راست خود را در اثر انفجار مین از دست داد و بهرغم اینکه در راه رفتن مشکل جدی داشت ولی دلیرانه در عملیاتهای بعدی نیز شرکت کرد.
اوج قهرمانی اکبر دوران ۱۴ساله پایداری در اشرف و لیبرتی بود، زمانی که او بهرغم بیماری پارکینسون، در برابر سنگینترین حملات و شدیدترین موشکباران همواره باروحیهای بالا کمککار و الهامبخش بقیه بود.
در حمله مزدوران عراقی رژیم به اشرف در ۱۹فروردین سال ۹۰، فرمانده سعید چاوشی، برادر قهرمان اکبر به شهادت رسید. اکبر در وداع با پیکر خونین برادرش سوگند خورد و با او پیمان بست که نبرد در مسیر سرنگونی رژیم آخوندی را صد برابر کند.
در آلبانی بهرغم بیماری صعب و لاعلاج پارکینسون ولی روح سرکش و عصیانگر اکبر هرگز بیماریش را به رسمیت نمیشناخت. همرزمانش هر کاری میکردند که او وارد فعالیتهای جسمی و… نشود، ولی اکبر میگفت من مریض نیستم و همیشه در هر جمعی برای کمک یارانش میشتافت. تمام انگیزه او سرنگونی این رژیم جنایتکار بود. همیشه در همه کارها و در همه صحنهها آماده بود.
اکبر را میتوان در دو جمله خلاصه کرد: عاشق و بیقرار نبرد با رژیم ضد بشری خمینی و همیشه حاضر برای فداکاری. او این عشق را از آموزگار انقلابش خواهر مریم گرفته بود و واقعاً به او عشقی وافر داشت. او زندگیاش را فدای آزادی خلق محبوبش نمود و هرگز چیزی برای خود نخواست.
در اینجا میخواهم جملاتی از خواهر مریم در پیامی که در روز خاکسپاری اکبر قهرمان فرستاده بودند را تکرار کنم که حق مطلب در مورد اکبر را به زیبایی بیان میکند. خواهر مریم عزیزم گفتند: «درود بر برادر عزیزم اکبر چاوشی، قهرمانی از خطه گیلان و جنگندهای پرشور. به یاد میآوریم او را در روزهای درگیری با مزدوران سپاه در شهر زادگاهش صومعهسرا و بارها دستگیری و جنگوگریز با پاسداران تا فرار قهرمانانه از حلقه مزدورانی که به پایگاهش در تهران حمله کرده بودند و بعدازآن، ادامه مبارزه در منطقه مرزی… و همه فراز و نشیبهای این مبارزه سخت و خونین و پسازآن، سالهای پایداری در اشرف و لیبرتی. در این سالهای آخر بهرغم بیماری و جراحتی که از قبل داشت، همواره با چهرهای خندان و روحیهای بالا در تمامکارها پیشقدم بود و روحیه رزمنده و جنگنده او زبانزد همرزمانش. بر این مجاهد قهرمان هزاران درود!
اگرچه امروز گوهرهای بیبدیلی را به این خاک میسپاریم، اما یقین دارم که حتی یکنفس صدق آنان و ارزشهای بیکرانشان، نه گم میشوند و نه فراموش، بلکه در شما مجاهدین و در گامها و شعارهای قیام آفرینان در میهن اشغالشده برای سرنگونی رژیم ولایتفقیه، تکثیر و باز تکثیر میشوند. چراکه در مسیر صدق و فدا و با آرمان مسعود تا آخرین لحظه گام برداشتند و رستگار شدند. سلام و درود خدا بر آنان باد.»
بله! میخواهم بگویم که اکبر در ما تکثیرشده است و تا سرنگونی این رژیم جنایتکار، در همه صحنههای نبرد همراه ماست.
درود بر او روزی که زاده شد، روزی که در کسوت یک مجاهد خلق لباس ارتش آزادی بر تن کرد و برای آزادی خلقش جنگید و روزی که جاودانه شد. بیشک در جشن پیروزی خلق، شادمان و حی و حاضر خواهد بود.
من همیشه به داشتن چنین برادر مجاهدی افتخار کرده و افتخار میکنم.
مرگ بر اصل ولایتفقیه
درود بر رجوی
زندهباد آزادی
پوران چاووشی مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ودر وبلاک خط سرخ مقاومت دنبال کنید