پیام زندانی سیاسی پیام شکیبا در چهل سالگی دیکتاتوری و سالگرد قیام ضدسلطنتی
پیام زندانی سیاسی پیام شکیبا در چهل سالگی دیکتاتوری و سالگرد قیام ضدسلطنتیزندانی سیاسی پیام شکیبا محبوس در زندان گوهردشت کرج روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷ آستانهی چهل سالگی دیکتاتوری و سالگرد قیام ضدسلطنتی پیامی را منتشر کرده است.
متن کامل پیام زندانی سیاسی پیام شکیبا در پی میآید: «چهل سال پس از سقوط نهاد سلطنت و شاه، مردم ایران در قیامی بزرگ، اوج گیرنده و متکاملتر تماما همان خواستههایی را مطالبه میکنند که برای تحقق آن دیکتاتوری سلطنتی را سرنگون کردند.
همچنان برقراری یک حاکمیت ملی، مردمی و دموکراتیک مبتنی بر آرای واقعی مردم بهمراه توزیع عادلانه درآمدها و ثروت ملی خواسته مقدم مردمی است که از یکسال پیش در دیماه ۹۶ در بیش از ۱۶۰ شهر قیام کردند. هر چند این نوشته نمیخواهد به مقایسه دو عنصر اساسا متفاوت دیکتاتوری سلطنتی و فاشیسم دینی بپردازد ولی در جای جای این نوشته شباهتهای شگفتانگیز دو رژیم تاریخا متفاوت به چشم میخورد.
دو نظامی که در سلوکشان در برابر مطالبات بحق مردم ایران و طلب آزادی مواضعی یکسان و اتحاد عملی حیرت انگیزی داشتند.
لذا این نوشته در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ میکوشد تا با بررسی برخی از عوامل سیاسی و اجتماعی شکلگیری آن برای نوجوانان و جوانان میهنم افقی فراتر ترسیم کرده تا از دوگانه واقعی آزادی- استبداد به دو گانه کاذب شاه – ارتجاع مذهبی تنزل پیدا کنیم.
محمدرضا شاه در پیام رادیو – تلویزیونی آبان ۵۷ خویش معترف بود که حاصل ۳۷سال سلطنتش چیزی جز ظلم و ستم، فساد سیاسی و مالی نبوده است اما براستی چرا؟
بدنبال کودتای ۲۸مرداد ۳۲ حزب های سیاسی دوره دکتر مصدق همگی ممنوع شدند و سانسور شدیدی برقرار گردید و مخالفان شاه همگی دستگیر یا متواری شدند و برخی نیز اعدام.
در دهه ۳۰ دو حزب حکومت ساخته اصلاحطلب اصولگرای وفادار به شاه یکی حزب مردم به رهبری وزیر کشور اسدالله علم و دیگری حزب ملیون به رهبری نخست وزیر منوچهر اقبال که در میان مردم آن روزگار به حزب های ((بله)) و ((بله قربان))معروف بودند ایجاد گردید.
در قدمی دیگر شاه در ۳۶ با همکاری سیا، اف بی ای و سازمان جاسوسی اسرائیل سازمان مخوف ساواک را تشکیل داد که بقول جان فوران برآوردها در مورد تعداد نفرات ساواک بدلیل مخفیانه بودن آن در حد گسترده و ناامنی اجتماعی حاصل از عملکرد آن بین ۲۰ تا ۳۰۰ هزار نوسان دارد و شاید رقم ۵۰ هزار عوامل تمام وقت و ۳ میلیون خبرچین پاره وقت (هر ۱۱ ایرانی یک خبرچین) به واقعیت نزدیکتر باشد.
دخالت ساواک در زمینههای اعمال سانسور، اتحادیههای کارگری به مدیریت دولت، گزینش کارکنان دولت خاصه معلمان بود و بطور مستقیم با منتقدان رژیم، مخالفان سیاسی، دانشجویان و سازمانهای چریکی- انقلابی رویارویی میکرد.
ساواک افراد مورد سوءظن را خودسرانه توقیف میکرد و برای مدت نامعلومی در زندان نگه میداشت. محاکمهها غیرعلنی و مخفی و بدون وکیل برای متهمان بود و اعضای دادگاه را عوامل ساواک یا ارتش تشکیل میدادند. شکنجه بخش عادی و غیرانسانی و ددمنشانه روند بازداشتها و بازجوییها بود و گسترش جو رعب و وحشت، بدگمانی، بی اعتقادی و بی تفاوتی در سراسر کشور از کارکردهای ویژه ساواک آریامهری بود.
عفو بینالملل در ۱۹۷۶ طی گزارش خود از وضعیت حقوق بشر در ایران تعداد زیاد زندانیان سیاسی را بین ۲۵ تا ۱۰۰هزار نفر برآورد کرده و اعلام میدارد که هیچ کشور دیگر جهان از نطر تعداد سوء سابقه در حقوق بشر به پای ایران نمیرسد و شاه و رژیم پهلوی دارای بالاترین میزان مجازات اعدام در جهان، سابقه شکنجه باورنکردنی و نبود دستگاه قضایی مدنی میباشد.
شاه در ۱۳۴۰ در کتاب ماموریت برای وطنم نوشت: اگر من هم جای پادشاه مشروطه یک دیکتاتور بودم، شاید به ایجاد یک حزب واحد و فراگیر وسوسه میشدم مثل حزبی که هیتلر برپا کرد یا این روزها در کشورهای کمونیستی مشاهده میکنید.
ولی تنها چند سال بعد برخلاف گفته خویش با زیر پا گذاشتن روبنای پوشالی دموکراسی و مشروطهخواهی و پایبندی به قانون اساسی نظام سلطنتی خویش سرانجام در سال ۵۴ نظام تک حزبی ایجاد کرد و حزب رستاخیز ملت ایران به رهبری نخست وزیر امیرعباس هویدا تشکیل شد و مقرر گردید تمامی ایرانیان وفادار در آن نامنویسی کنند.
شاه گفت: هرکس که عضو این حزب نشود یا جز یک تشکیلات غیرقانونی است و جایش در زندان است یا باید خاک ایران را ترک نماید.
بعد از ایجاد نظام تک حزبی در یک دموکراسی کم نظیر طراز حکومت پهلوی در انتخابات سال ۵۴ مردم مخیر به رای دادن به یکی از چند نامزد حزب رستاخیز بودند و از قضا به گفته اتاق تجمیع آراء آن روزگار شرکت در آن انتخابات به مراتب گسترده تر از انتخابات دو دهه قبل از آن بود!
کار به جایی رسید که شاه در کتاب فلسفه انقلاب سفید در سال ۵۵ نوشت: شاهنشاه فقط رهبر سیاسی کشور نیست بلکه علاوه بر اینها و قبل از همه معلم و رهبر معنوی است، فردی است که نه تنها برای ملتش جاده، پل، سد و قنات میسازد، بلکه راهبر روح، فکر و جان مردم خود میباشد.
فی الواقع وی در یک جهش بی سابقه خواستار کنترل افکار و اذهان مردم نیز شد و آن را وظیفه و رسالت خویش میشمارد چرا که طبق اصل ۳۵ متمم قانون اساسی رژیم سلطنتی: سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده است و طبق اصل ۳۶ همان قانون این سلطنت باید نسلا بعد نسل در اعقاب ذکور ایشان برقرار باشد.
لذا با این تعریف ملوکانه کنترل اذهان و افکار رعیت و کلیه امورات زندگانی آنها نه تنها وظیفه قانونی پادشاه است بلکه مسولیتی الهی نیز تلقی میشود و نه تنها خواست و اراده مردم، محلی از اعراب ندارد بلکه رای نسلهای بعدی آنها نیز پیش فروش شده و سلطنت باید در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل ادامه یابد.
شاه در مصاحبهای که فرح پهلوی نیز همراهش بود به خبرنگار خارجی میگوید که عقل زنان کمتر از مردان است و هم وی و هم همسرش از پاسخ دادن به سوال خبرنگار که آیا شهبانو نیز میتوانند مانند مردان کشور را اداره کند امتناع میورزد.
این اعتماد به نفس و خویشبرترپنداری شاه در حالی بود که در فاصله سالهای ۳۳ تا ۵۶ درآمد شاه از بابت نفت نزدیک به هزار برابر شد یعنی از ۲۲/۵ میلیون دلار در سال ۳۳ به بیش از ۲۰ میلیارد دلار در سال ۵۶.
شاه بخش عمدهی این درآمد بیحساب و کتاب و بادآورده را صرف نیروهای مسلح خویش کرد.
نیروهای مسلح رژیم پهلوی بین ۲۵ تا ۴۰ درصد کل بودجه کشور را در فاصله سالهای ۳۰ تا ۵۰ به خود جذب میکرد و هزینه نظامی کشور از ۱/۹ میلیارد دلار در بین سال های ۱۳۰۹ تا ۱۳۵۳ به ۹/۹ میلیارد دلار در سال ۵۷ رسید و تعداد نیروهای مسلح نیز از ۱۹۱ هزار به ۴۱۳ هزار در بین سال های ۵۱ تا ۵۶ افزایش یافت و علاوه بر این هزینهها مبلغی در حدود ۱۰میلیارد دلار صرف خرید جنگ افزارهای عمدتا آمریکایی در فاصله سال های ۵۱ تا ۵۶ شد که این امر موجب بکارگیری حدود ۲۴ هزار مستشار آمریکایی در ارتش پهلوی شد و شاه در بهمن ۵۲ در مصاحبهاش با لوموند اعلام کرد که روزی نه چندان دور حتی شاید زودتر از آنچه گمان میرود ایران صاحب بمب اتمی میشود.
کارکرد عمده ارتش در آن سالها تا حدی پشتیبانی از ادعاهای برتریطلبانه رژیم پهلوی در منطقه خاورمیانه، خلیج فارس، آسیا و حتی آفریقا بود و تا حدی در سرکوب مخالفان داخلی سلطنت پهلوی نیز نقش ایفا میکرد.
بقول فرد هالیدی، نظامیگری از مهمترین عوامل تعیینکننده و جهتدهنده در سیاست خارجی ایران بین سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۰ بود.
در این محدوده زمانی سابقه و کثرت دخالتهای خارجی هیچ یک از کشورهای توسعه نیافته به اندازه ایران نبود.
ارتش شاه به تصدیق اردشیر زاهدی در سال ۵۳ وارد درگیری داخلی در پاکستان شد و برای سرکوب بلوچهای پاکستان چند واحد نیروهای گارد شاهنشاهی و دو اسکادران هلیکوپترهای هوانیروز دستکم به مدت دو سال عملیات کردند.
شاه آشکارا در بحرآنهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ بین دو کشور هند و پاکستان بجای بیطرفی وارد معرکه شد و از پاکستان حمایت کرد و در ۱۹۶۵ برای نخستین بار هواپیماهای نظامی ایران را در اختیار ارتش پاکستان قرار داد.
شاه در طول جنگهای داخلی یمن میان سلطنت طلبان و جمهوریخواهان در طول سال های ۱۹۷۰-۱۹۶۲ با ارسال اسلحه و آموزش نظامی سلطنتطلبان یمن در تهران در امور این کشور مداخله نمود.
شاه با مداخله مستقیم در جنگ ظفار در فاصله سال های ۱۹۷۵-۱۹۷۲ به حمایت از نظام سلطنتی عمان پرداخت و مخالفین آن را سرکوب خونینی کرد.
شاه بدستور نیکسون با حداقل ۳۲ فروند هواپیمای اف ۵ در جنگ ویتنام که هیچ ربطی به ایران نداشت و هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای ایران در جریان بود شرکت نمود و ارتش ملی وی همانند یک یگان ارتش یک کشور متروپل به ویتنام اعزام گردید.
شاه به گفته پرویز راجی آخرین سفیرش در لندن به حمایت مالی، نیرویی و لجستیکی از سومالی در جنگ با اتیوپی در فاصله سال های ۱۹۷۸-۱۹۷۷ پرداخت و همچنین به حمایتهای مالی از سسهسکو حاکم فاسد و بدنام زئیر از عاملان قتل پاتریس لومومبا در جنگهای داخلی آن کشور پرداخت و همچنین به کمکهای نظامی و مستشاری به ملک حسن دوم پادشاه مراکش در مواجهه با مخالفانش پرداخت و آشکارا همکاریهای نظامی و اقتصادی با نظام آپارتاید آفریقای جنوبی داشت و…
شاه سعی داشت با این مداخلات پرخرج بینالمللی از جیب مردم محروم ایران پوششی برای پنهان نگهداشتن سرکوب داخلی خود ایجاد کند تا اینکه دیکتاتوری تک حزبی او نیز بالغ شود و در شکنجه و ترور مخالفان اعمال گردد و قدرتهای بزرگ بینالمللی به آن رضایت دهند تا ثبات سیاسی در کشور نه از طریق مشارکت فزاینده مردم در امور بلکه از طریق سرکوب و زور ایجاد گردد.
همه این هزینههای بی فایده و ایران بر باد ده در صورتی بود که بقول کاتوزیان ۳۸ در صد جمعیت روستایی ایران(۶/۶ میلیون نفر) در سالهای ۵۶ تا ۵۱ دچار سوء تغذیه بودند و ۴ درصد(۷۰۰هزار نفر) نیز شدیدا سوء تغذیه داشتند.
تنها ۱۵ درصد روستائیان در ۱۳۵۰ از تحصیلات ابتدایی برخوردار بودند و در سال ۵۴، ۶۰ درصد مردان و ۹۰ درصد زنان روستایی بیسواد بودند.
در سال ۱۳۵۰ ،۹۶ درصد روستاهای ایران برق نداشتند.
تعداد خانوادههای شهرنشین که تنها در یک اتاق زندگی میکردند از ۳۶ درصد در سال ۴۶ به ۴۳ درصد در سال ۵۶ افزایش یافته بود و در سال ۵۶ ایران هنوز راحت هم در خاورمیانه بدترین نسبت پزشک به بیمار، بالاترین نرخ مرگ و میر نوزادان و اطفال و پایینترین نسبت تخت بیمارستان به جمعیت را دارا بوده است و سن امید به زندگی در ایران پهلوی در دهه ۵۰ تنها ۵۱ سال بوده و نرخ بیسوادی در آمارهای رسمی کشور در سال ۵۶ بین ۷۰ تا ۶۵ درصد اعلام شده بود.
ضریب جینی (واحد سنجش نابرابری درآمد) ایران در سال ۵۴ به ۵۱ در صد نسبت به سالهای قبل که بین ۴۹ تا ۴۵ در صد بود افزایش یافته بود که طبق گزارش سازمان بینالمللی کار در آن سال این رقم از هر کشور آسیای شرقی و جنوبی و تا حد زیادی از کشورهای غربی و شاید هم کشورهای آمریکای لاتین بالاتر بوده است.
فیالواقع حقیقت کاروان پیشرفت و تمدن شاه و سوئدی و ژاپنیشدن ایران مبتنی بر این پیش زمینههای مادی، آئینهای پدرمابآنه اقتدار و حمایت، نفی دموکراسی، توسعه وابسته، تاکید و تایید بر وحدت مستقیم و پر راز و رمز شاه با مردم و جلوگیری از مشارکت فعالانه مردم و شکلگیری نهادهای مدنی و اجتماعی تنها و تنها با زبان زور بود.
نتیجه آنکه هر چند در انقلاب فرانسه پس از ساقط شدن سلطنت لویی شانزدهم به رغم تمام فراز و نشیبهای آن، مردم فرانسه از سلطنت عبور کرده و هیچ گاه مجددا دست به دامان خاندان لویی نشدند زیرا که در جریان آن انقلاب مردم فرانسه از یک مرحله تاریخی عبور کرده بودند همچنانکه در جریان انقلاب اکتبر روسیه هم سلطنت تزار ساقط شد و باز بعد از فراز و نشیبهای فراوان در روسیه و پس از فروپاشی شوروی کسی به سراغ تزاریسم مدفون نرفت و ملت به جمهوری روی آورد.
در افغانستان نیز محمدظاهرشاه و فرزندانش هم هیچگاه مجددا به قدرت نرسیدند و مردم افغانستان هم حتی از حکومت طالبان به ظاهر شاه پناه نبردند.
نوادگان ملک فیصل هم بعد از سقوط دولت سابق عراق هیچ گاه بعنوان آلترناتیو، گزینهای برای حکومت در عراق نبودند و حتی در اتیوپی هم هیچ گاه هایله ثلاثی و خاندانش را مجددا مردم آن کشور نپذیرفتند.
لذا میتوان گفت حتی ما یک نمونه تاریخی هم سراغ نداریم که سلطنت ساقط شده باشد و بعد دوباره به قدرت برگردد پس اگر در انقلاب مشروطه نهاد سلطنت و شاه در پیوند با ارتجاع مذهبی آن را به انحراف کشاند و خالی از محتوا کرد و سپس رضاخآن آن را خاکستر نمود و اگر در نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق بار دیگر نهاد سلطنت و شاه در پیوند با ارتجاع مذهبی کودتا کرد و تمامی دستاوردهای آن نهضت را دفن کرد ولی مردم ایران در بهمن ۵۷ با عبور از یک مرحله تاریخی توانستند یکی از دو پایه (سلطنت – ارتجاع مذهبی) را برای همیشه ساقط نمایند.
هر چند بار دیگر ارتجاع مذهبی در خلا ناشی از سرکوب کلیه مخالفان بوسیله شاه توانست با موجسواری و خیانت به تمامی آرمانهای انقلاب ضدسلطنتی ۵۷، رهبری انقلاب را به سرقت برد اما امروز بخصوص بعد از قیام مردم ایران در دیماه ۹۶ و پس از بیش یکصد سال از انقلاب مشروطه و ۴۰سال از انقلاب بهمن ۵۷ میتوان گفت انقلاب مردم ایران نه مرده است و نه خاکستر شده و ساختن بهمن دیگر و خلاصی از آن پایه شوم، دیگر نیز یک ضرورت تاریخی مینماید و تا رسیدن به یک جمهوری دموکراتیک و مستقل که در آن برابری زن و مرد، حق انتخاب آزادانه پوشش، جدایی دین از دولت، خودمختاری ملیتها، تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی کلیه افراد ملت ایران، لغو حکم اعدام، آزادی بیان، احزاب، مطبوعات و اجتماعات، آزادی اتحادیهها، سندیکاها، و انجمن و شوراها، آزادی انتخابات و برچیدن کلیه تبعیضهای جنسی، قومی، مذهبی و طبقاتی و احترام به حقوق بشر و ایرانی غیرهستهای و صلحدوست نباید لحظهای آرام گرفت. ساختن بهمنی دیگر یک ضرورت تاریخی است و بر عهده ما و نسل ما.
زندانی سیاسی
پیام شکیبا
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷
زندان گوهردشت کرج»
اعتصاب واعتراض و تظاهرات# سرنگونی رژیم # اتحادوهمبستگی
مرگ_بر_دیکتاتور #IranRegimeChange
مطالب ما را در وبلاک خط سرخ مقاومت
ودر توئیتر @bahareazady دنبال کنید