۱۳۹۹ آبان ۲۲, پنجشنبه

️❣️❣️❣️️❣️❣️❣️این لاله‌ های سرخ که اینجا نشسته ‌اند، یادآور حکایت آن عهد بسته ‌اند️❣️❣️❣️

 




این لاله‌ های سرخ که اینجا نشسته ‌اند، یادآور حکایت آن عهد بسته ‌اند

تصویر زیر، شعر و خطاطی از برادر شهیدم حسین فاطمی است. حسین نمی‌دانست روزی این اشعار زیبا و پیام مقاومت و ایستادگی‌اش به دست من می‌رسد و همه آن‌را خواهند دید. ولی با همین چند خط شعر چه عهد و پیمان والایی را برای ما به یادگار گذاشت.

نقاشی و خطاطی از سیدحسین فاطمی
یادگاری و دست‌نوشته مجاهد شهید سید حسین فاطمی

همین چندروز قبل ضجه‌های جانسوز مادر نوید شورشگر در مراسم چهلم او بر سر مزارش را دیدم. فریاد مرگ بر ظلم او از ذهنم بیرون نمی‌رود. بار دیگر به یاد این لاله‌های سرخ و عهدی که بسته‌اند، مسیر طی شده این سالیان از مقابل چشمم می‌گذرد.

خاطرات و مقایسه درد ورنجی که طی چند نسل بر مردم ایران گذشته است، همچون فیلمی ازنظرم می‌گذرد.

امروز  ۱۵۰۰ شهید  قیام آبان۹۸ و نوید و مصطفی و سال‌ها قبل شهادت دو برادر مجاهدم حسین و محسن و پسرعمویم عباس و … در دهه۶۰، زنجیره‌ای از حماسه و مقاومت در مقابل دژخیم است که نسل میلیشیا و دهه شصتی‌ها را به نسل دهه‌های هفتاد وهشتاد و… پیوند داده و پیام قیام و ایستادگی و مقاومت تا سرنگونی تام و تمام این رژیم را سرداده‌اند.

اشک‌های همسر و نگاه مظلوم فرزندان مصطفی صالحی، قلبم را مملو از کینه ونفرت به سرتاپای این رژیم منحوس و ضدبشر می‌کند. شقاوت بی‌حدوحصر خوردن مال یتیم فرزندان مصطفی یا خراب کردن خانه‌های مردم مظلوم و زحمتکش حاجی‌آباد هرمزگان، خودکشی نوجوان ۱۱ساله، خالی بودن سفره مردم آتشی به سرتاپای وجودم می‌زند که جز با تعهد بیشتر برای سرنگونی تمامیت این رژیم آرام نمی‌گیرد.

این صحنه‌های درد و شقاوت، بیش از ۴۰ سال  است که رژیم خمینی و آل خبیثش بر ایران حاکم کرده و حرث ونسل و سرمایه‌های ایران را به نابودی کشانده است.

هم‌زمان با محکومیت‌های گسترده تروریسم دولتی رژیم آخوندی و محاکمه دیپلمات تروریستش اسدالله اسدی و اعتلای مقاومت در سطح بین‌المللی و داخلی، رژیم به هر خس وخاشاکی چنگ میزند تا ولو یک روز بیشتر نظام پوسیده‌اش را سرپا نگه دارد.

یک روز جوانان وطن همچون نوید افکاری و مصطفی صالحی را اعدام می‌کند تا با ایجاد جو رعب و وحشت از فوران قیام‌ها جلوگیری کند. یک روز با ترور و کشتار فضای ارعاب ایجاد می‌کند، یک روز هم برای مجاهدینی که با پرداخت همه‌چیزشان کمر به سرنگونی او بسته‌اند دایه مهربان‌تر از مادر شده و آن‌ها را از میدان جنگ و مبارزه به «آغوش گرم خانواده»! فرامی‌خواند. (بخوانید روضه‌های چندش‌آور برای رفتن به زیر عبای ولی‌فقیه و وزارت)،

به همین دلیل، وقتی دژخیمان و مزدوران وزارت تحت پوش خانواده و با دجالیت سنگ عاطفه خانوادگی را به سینه می‌زنند، چندش‌آور و لورفته‌تر از آن است که کسی را بفریبد.

پیوستنم به مجاهدین

من مجاهد خلق اعظم فاطمی در اشرف۳ میعادگاه عاشقان آزادی هستم. در انقلاب ضدسلطنتی ۱۳سال داشتم که با نام فاطمه امینی اولین زن مجاهد خلق که زیر شکنجه‌های ساواک شهید شده بود با مجاهدین آشنا شدم. بعد از انقلاب ضدسلطنتی از طریق برادر شهیدم مجاهدخلق حسین فاطمی وارد فعالیت با انجمن دانش‌آموزی شهرمان ساوه شدم.  

در تظاهرات ۳۰خردادسال۶۰ دستگیر شدم و در زندان شهربانی ساوه بودم. بعد از آزادی از زندان در اسفند۶۰ تحت کنترل بودم و هفتگی باید خودم را به کمیته شهر معرفی می‌کردم. به دلیل اینکه هوادار زندان رفته مجاهدین بودم دیگر اجازه ندادند درسم را ادامه بدهم و مرا از ثبت‌نام در دبیرستان محروم کرده و اجازه کار هم نداشتم.

در آبان‌ماه سال۶۰ زمانی که در زندان بودم، از دستگیری برادرم حسین در تهران مطلع شدم.

در عید۶۴ در آخرین ملاقاتم با حسین در زندان اوین، او با اشاره به من فهماند که هرطور شده خودم را به مجاهدین وصل کنم. ازآن‌پس من دنبال وصل به سازمان بودم و موفق شدم سال ۶۵ از ایران خارج شوم. در سال۶۶ در نروژ در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان قرارگرفته و درخواست اعزام به منطقه را دادم. سه ماه بعد به منطقه و اشرف در عراق اعزام شدم.

بعد از سالیان، گمشده‌ام را یافتم. مناسباتی انسانی و مملو از صدق و فداکاری را به چشم دیدم. مجاهدینی خستگی‌ناپذیر که فقط به خاطر عشق به آزادی وطن و مردم بی‌وقفه تلاش می‌کردند و هرروز از روز قبل بانشاط‌تر و سرحال‌تر و امیدوارتر به آینده بودند.

سیدحسین فاطمی از سربه‌داران قتل‌عام۶۷

حسین دانشجوی سال چهارم پزشکی دانشکده افسری در تهران بود. عشق و شور عجیبی به مردم و مخصوصاً گودنشین‌ها و فقرا داشت. او در بیمارستانی در تهران کار می‌کرد و همیشه به خانواده‌های فقیر و اقوام و آشنایان کمک و بیماری‌های آن‌ها را پیگیری و مداوا می‌کرد. به همین دلیل خیلی محبوب بود. اما هرگز از کمک‌هایش به کسی نمی‌گفت. بعد از دیگران اقدامات انسان‌دوستانه او را می‌فهمیدیم. درد او درد مردم و آزادی ایران بود.

سیدحسین فاطمی شهادت در قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷
سیدحسین فاطمی شهادت در قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷- تهران

حسین دوسال حکم داشت. ولی بعد از اتمام دوسال به دلیل اینکه یک تواب او را لو داده بود آزاد نشد. آرزوهای مادرم که برای آزادی او لحظه‌شماری می‌کرد را رژیم ضدبشری برباد داد.

مادرم تا ۶ماه حتی نمی‌دانست حسین در کدام زندان است. هرروز به کمیته‌های سپاه در تهران و در مناطق مختلف می‌رفت. تا اینکه فهمید او در زندان اوین است. با رنج و زجر بسیار توانست هر ۱۵روز یک‌بار از ساوه برای یک ملاقات ۱۰دقیقه‌ای از پشت شیشه به دیدار برادرم برود. دژخیمان حتی اجازه نمی‌دادند موادی که مادر برای او برده بود به او در داخل زندان داده شود. مادر با ناامیدی و خستگی زیاد شب به شهر بازمی‌گشت و از میگرن و سردرد ۴۸ ساعت می‌افتاد.

مدتی حسین را به زندان ساوه منتقل کردند. او در اولین فرصت اقدام به فرار برای خروج از ایران کرد تا خودش را به مجاهدین در نوار مرزی برساند. ولی در مرز زاهدان دستگیر و مجدداً به اوین برده شد.

حسین ۷سال در زندان‌های اوین و قزل‌حصار بود. در اثر شکنجه‌هایی که به او اعمال کردند و به کف پایش کابل زدند، پاهایش عفونی و متورم شده بود. اما کماکان روحیه مجاهدی و بالایی داشت و به جمع زندانیان امید می‌داد.

یک‌بار یکی از بستگان به او توصیه کرده بود کاری کند که بتواند سراغ زندگی‌اش برود و گفته بود می‌توانی به‌عنوان یک پزشک به مردم کمک کنی. اما پاسخ حسین قهرمان آن‌هم از پشت میله‌های زندان این بود: «در جامعه‌ای که این‌ها حاکم هستند، نمی‌شود درد مردم را حل کرد. این‌ها می‌خواهند ما را بی‌هویت کنند. ما را با مصاحبه بی‌شخصیت کنند و همه انسانیت ما را تحقیر و خرد کنند. باید با این شکنجه گران از موضع بالا برخورد کرد».

او همواره می‌گفت: «من این مسیر را آگاهانه انتخاب کردم و از زندان ترسی ندارم و میدانم که نهایت این مسیر شهادت در راه آزادی مردم و وطنم است».

حسین درحالی‌که ۳۰سال داشت با فتوای خمینی جلاد در جریان قتل‌عام۶۷ سر به دار شد و به عهدش باخدا و خلق وفا کرد و جاودانه شد.

شهادت برادر دیگرم محسن

خمینی ملعون که زهر آتش‌بس از جانب ارتش آزادی‌بخش به حلقومش ریخته شده بود از ماه‌ها قبل تصمیم به کشتار مجاهدین گرفته بود.

در همان اوایل قتل‌عام۶۷، در شهر ساوه دژخیمان برادر دیگرم محسن را که در رشته راه و ساختمان درس‌خوانده و نقشه‌بردار شهر صنعتی کاوه بود، به جرم هواداری از سازمان دستگیر کرده و به زندان بردند.

سیدمحسن فاطمی- دستگیری و شهادت سال۶۷
سیدمحسن فاطمی در حال نقشه برداری در شهر صنعتی کاوه دستگیری و شهادت تابستان سال۶۷- ساوه

برادرم محسن که در آن زمان۲۷سال داشت فقط به فاصله یک ماه بعد از شهادت حسین در سال۶۷ و در زیر شکنجه در ساوه به شهادت رسید.

بعدها شنیدم که ساک و لباس خونین محسن را به در خانه برده و به مادرم دادند، تا این‌گونه مهر وعطوفت خمینی‌گونه را در احترام به مادر و عشق و علاقه خانوادگی و دلسوزی برای رابطه مادر و فرزندی! را به کمال برسانند.

دژخیمان حتی اجازه برگزاری مراسم به خانواده‌ام برای دو جگرگوشه‌شان را هم ندادند. حتی اقوام نزدیک را هم نگذاشتند به دیدار مادرم بروند.  در اثر این فشارها پدرم بعد از داغ دو جوانش ۶ماه بعد در اثر سکته جان باخت.

داستان به اینجا ختم نمی‌شود.

پسرعموی ۱۸ساله‌ام عباس فاطمی را نیز در تظاهرات ۵مهر۶۰ دستگیر و روانه زندان اوین کردند. بعد بدون محاکمه و دادگاه و وکیل او را اعدام و از رادیو اسمش را اعلام کردند. مزار او در بهشت‌زهرای تهران است.

دایی شهید عباس فاطمی نیز، مجاهد شهید ماشاالله مکانیکی ۲۷ساله تکنسین برق بود که در عملیات فروغ جاویدان به شهادت رسید.

عباس فاطمی شهادت ۷ مهر۶- - ماشاالله مکانیکی شهادت در عملیات فروغ جاویدان
عباس فاطمی دستگیری ۵ مهر۶۰ ، شهادت ۷ مهر۶۰ – ماشاالله مکانیکی شهادت در عملیات فروغ جاویدان

با یادی از ۴گل پرپرشده خانواده‌ام بار دیگر شعر ماندگار همراه با نقاشی و خطاطی برادر شهیدم حسین که در بالای همین متن آورده‌ام، عهد و پیمان‌ها بار دیگر برایم مهر شد.

 ۴گل لاله، همان قاصدان صبح و طلوع و بهار که به دست دژخیمان به شهادت رسیده و تقدیم آزادی خلق قهرمان ایران شدند.

پیمان محکم آن‌ها تعهد به سرنگونی این رژیم و آوردن بهاران آزادی بود.

دژخیمان بدانند، هرگز نه فراموش می‌کنیم و نه می‌بخشیم!

من و همه مجاهدین طی۴۰ سال باایمان و اعتقاد کامل به راه و آرمان مجاهدین و رهبری برادر مسعود و خواهر مریم انتخاب کردیم که تا سرنگونی این رژیم لحظه‌ای از پای ننشینیم.

در این جنگ ونبرد بی‌امان تا دمیدن صبح آزادی همه‌چیز خود را آگاهانه فدا کرده و بازهم می‌کنیم.

از هر ابتلایی هم در این راه استقبال کرده و می‌کنیم. کما اینکه رژیم ضدبشر و دجال از اسارت، کشتن و شکنجه ما لحظه‌ای کوتاه نیامد و آوارگی، بی‌خانمانی، بمباران، جنگ روانی، تروریسم افسارگسیخته علیه مجاهدین، آدم‌ربایی، مزدور نفوذی، خیانت‌پیشگان، دروغ و تهمت و هزاران توطئه دیگر… را بر ما تحمیل کرد که همه را سرفرازانه عبور کرده و بر سر خودش خراب کرده و می‌کنیم.

نسل شورشی از سال ۶۰ علیه استبداد مذهبی قرون‌وسطایی خمینی و آلش به‌پا خواست.

این نبرد با خون هزاران میلیشیای خونین بال، حسین‌ها و محسن‌ها و عباس‌ها و مصطفی‌ها و نویدها و ۱۵۰۰ شهید آبان۹۸ تاکنون آبیاری شده است و هم‌اینک در رگ هزاران کانون شورشی و جوانان و خلق شورشگر ایران‌زمین، این خون جاری است. با عهدی که با خدا و خلق بسته‌ایم که این رژیم را در تمامیتش سرنگون کنیم، تعهد من و ما، مبارزه تا رسیدن به مقصد آزادی زیباترین وطن ادامه دارد.

حرف ما با خامنه‌ای و مزدوران وزارت و انجمن نجاست و جیره‌خوارانش این است:‌

ای که می‌چکد از پنجه تو خون                 

تخت تو نگون

شیوه تو قتل‌عام خلق                    

دژخیم خلق، جلاد قرن

بگیر، ببند، بکش

گور خود کنی به دست خود

مرگ بر اصل ولایت‌فقیه

درود بر کانون‌های شورشی

اعظم فاطمی- اشرف۳- آبان۹۹

 #شورش زندانیان #تيك_تاك_سرنگوني  #  شهرهای شورشی ❤️🌳🍒

   ❤🌳💧#مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی 

🌹🌹 #ایرج_مصداقی_اسقاطی مزدور _نفوذی_مصداقی🌳🌹

🌳💧#coronavirus #COVID2019 #IranRegimeChange🌳💧

🌳💧#انحلال_سپاه_پاسداران #ما بر اندازیم #شهادت_ميدهم #اعدام نکنید🌳💧

🍒🌳🌹 ما را در توئیتر با حساب توئیتری 7 @Bahar iran دنبال کنید