۱۴۰۳ اسفند ۸, چهارشنبه

سخنرانی عزیز پاک نژاد در همایش بزرگداشت پنجاه و چهارمین سالگرد رستاخیز سیاهکل

سخنرانی عزیز پاک نژاد در همایش بزرگداشت پنجاه و چهارمین سالگرد رستاخیز سیاهکل

 با سلام و درود خدمت شما رفقا و دوستان، خواهران و برادران و عزیزانی که در اینجا حضور دارید، قبل از هرچیز تشکر می کنم از رفقای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بخاطر دعوت از من به سخنرانی و شرکت در این مراسم بزرگداشت.

قسمتی از سوگنامه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشك) در رسای قهرمانان سیاهکل:

آن فرو ريخته گل‌هاي پريشان در باد

كز مي جامِ شهادت همه مدهوشان‌اند،

نام ‌شان زمزمهِ نيمه‌ شبِ مستان باد!

تا نگويند كه از ياد فراموشان ‌اند.

***

این هم قسمتی از اولین شعر انقلابی هست که بلافاصله پس از رستاخیز سیاهکل به ياد آن پانزده رزمنده شهيد سروده شده و متاسفانه سراینده آن شناخته نشده است.

آن که می‌گفت حرکت مرد در این وادی خاموش و سیاه

برود شرم کند!

مویه کن بحر خزر

گریه کن دشت کویر

پیرهن چاک بده جنگل سرخ گیلان

 قلب خود را بدر ای قله سرسخت البرز

پانزده مرد دلیر

پانزده جان برکف دست درآوردگه رزم عظیم

خون‌شان رنگ خروش  خون‌شان جلوه دلهای امید

برای شروع، صحبتم را با این چند بیت شعر در رسای قهرمانان سیاهکل شروع کردم و در ادامه چند جمله ای در مورد شرایط داخلی و خارجی بوجود اومدن تفکر فدایی در ایران که زمینه مناسبی بود برای بود و باش سازمانهای چریکی و مبارزه مسلحانه. و بعد برمی گردم به شرایط امروز.

تصمیم برای انجام عملیات جنگل توسط انقلابیون فدایی از اونجا شکل گرفت که بنا به تحلیل آنها، جنبش کارگری و جنبش رهایی بخش مردم ایران بعد از شکستهای مکرر که از تسلیم طلبی رهبران اپورتونیست این جنبشها ناشی می شد، باید در فرم و محتوا به صورت جهشی چهره ای انقلابی و رادیکال از خود نشون می داد تا صحنه را و توجهات را به اهداف جدید خودش جلب کنه.

بنا به گفته رفیق بیژن جزنی طی سالها مبارزه مخفی و چندین عملیات مسلحانه موفقیت آمیز، رژیم شاه از برخورد  علنی با اون اجتناب و در سکوت خبری آنرا مخفی می کرد، بنابراین اهداف مشی مسلحانه برآورده نمی شد و مردم از اون باخبر نمی شدند. اما با عملی کردن این تصمیم در سیاهکل جنبش مسلحانه پیشتازی خودشو آغاز کرد و رژِیم شاه مجبور شد اونهم بصورت شتابزده وارد عمل بشه و به این ترتیب حریف اصلی خودشو معرفی کنه.

همه ایران در جریان این رودررویی  قرار گرفت و رستاخیز سیاهکل شکل گرفت. میشه گفت سیاهکل به بیست سال عقب‌ نشینی جنبش مسلحانهِ انقلابی در مقابل سازشکاری بعضی از اجزای این جنبش در ایران پایان داد.

سیاهکل در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی میهنمان شروع تحولی نو و پرشور و سراسر شجاعت و تهور در مبارزات جوانان انقلابی کشور ما بود که اگر چه با پایانی خونین روبرو شد، اما تاثیرات بسیار عمیق و ماندگاری برجای گذاشت.

جو سیاسی جامعه ایران قبل از سیاهکل، تحت تاثیر مجموعه ای از مسائل اساسی و بخصوص شدت یافتن جو اختناق و سرکوب تحت دیکتاتوری شاه، بشدت بسته و خفقان آور بود و بطور طبیعی جامعه در سکوتی بسر می برد که خواست رژیم پهلوی بود.

در شرایطی که رژیم وابسته شاه با سرکوب کوچکترین فعالیت سیاسی مثل خواندن چند کتاب توسط جوانی در جستجوی حقیقت، او را به صلیب می کشید،

در شرایطی که بعضی از جریانات چپ به وابستگی و بی عملی دچار شده بودند و در جنگ سرد بین دو اردوگاه شرق و غرب، به زائده این جنگ و دنباله روی از اردوگاه شرق روی آورده بودند، و در شرایطی که جریانات باصطلاح «ملی گرا» و سازشکار عملا در مقابل سرکوب رژیم سلطنتی، کاری از دستشان ساخته نبود، این قهرمانان با انتخاب مشی مسلحانه و عمل به آن، ای جو را شکستند و مسیر تاریخ را به سوی دیگری هدایت کردند. 

جامعه فعال و مبارز ایران عمدتا از دانشجویان دانشگاهها، مشخصا بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و سرکوب 15 خرداد 1342 در ده سال بعد، دیدند که مبارزات مسالمت آمیز برای کسب آزادیهای اولیه سیاسی و اجتماعی و رفع ستم، با وجود سیستم سلطنتی به جایی نرسیده و نمی رسه.

به همین دلیل گروههای چریکی، پیدا شدند تا در نبردی نابرابر، اما جانانه، این جو را بهم بزنند و به سرکوب حاکم بر جامعه پایان بدند. سیاهکل، آغازی برای اعلام تولد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بشکل علنی بود و تاثیر زیادی در شکستن جو سکوت در جامعه داشت و بنای مبارزه مسلحانه در عمل برای سرنگونی رژیم شاه در اینجا گذاشته شد.

پیام اصلی این جنبش چریکی به مردم هم مشخص بود، اول اینکه نشون بده که واقعیت جامعه اون چیزی نیست که نظام سلطنت وانمود میکنه و اینکه مبارزه ادامه داره و این سکوت که با کشتن و بستن برقرار شده، سرخوردگی و ناامیدی را بدنبال نداشته و اینکه مبارزه با رژیم شاه بیشتر از گذشته و بشکل رادیکال و نوینی ادامه داره.

و یک پیام مهم به سیستم حاکم هم بود که وقتی راههای مبارزه مسالمت آمیز با زور سرنیزه بسته میشه، مبارزه مسلحانه پاسخ یک نسل به سرکوب و استبداده که تا سرنگونی سلطنت ادامه خواهد داشت.

آن چیزی که در سیاهکل روی داد بطور خلاصه، از این قرار بود که :  از 15 شهریور سال 1349 چند ماه قبل از عملیات سیاهکل، حرکت چریکها از اطراف شهر چالوس برای شناسایی یک منطقه برای آغاز مبارزه مسلحانه شروع شد، و سرانجام منطقه جنگلهای گیلان را مناسب دونستند و انتخاب کردند.

به دلایل مختلف مثل سابقه مبارزاتی مردم اونجا و همینطور وجود کوهستانهای صخره ای برای جلوگیری از بکار گیری اسلحه سنگین توسط ارتش در مقابله احتمالی با چریکها، و همینطور پوشش جنگلی منطقه برای ممانعت از شناسایی هوایی توسط هلیکوپتر انتخاب شد و تیمهای روستایی برای تدارک فرستاده شدند.

در جریان همین تدارکات هادی بنده خدا لنگرودی توسط ژاندارمری سیاهکل دستگیر شد و خطر لو رفتن اطلاعات حیاتی در زیر شکنجه میرفت که باعث شد در 19 بهمن 1349 چریکها برای آزادی او به این پاسگاه حمله کنند. اما او قبلا همراه با رئیس پاسگاه به رشت منتقل شده بود.

در این حمله کلیه تسلیحات پاسگاه مصادره شد و شاه با اطلاع از این عمل یک قوای نظامی سنگین مرکب از تکاوران و هلیکوپتر و افراد شهربانی را با فرماندهی برادرش غلامرضا به اونجا اعزام کرد.

فدائیان خلق مهدی اسحاقی و محمدرحیم سماعی، در اول اسفند در درگیریها که از 19 بهمن تا 8 اسفند همان سال ادامه داشت،  بروایتی با کشیدن نارنجک شهید شدند. در عملیات سیاهکل طبق گفته فرمانده حمید اشرف  22 چریک از دو گروه جنگل و شهر شرکت داشتند، و طی نبردهای حماسی در شرایط نابرابر جنگیدند.

مجموعا 17 نفر از 22 نفر دستگیر شدند. 13 نفر در 26 اسفند 49 اعدام شدند و بقیه زندانی شدن. 5 نفر از جمله حمید اشرف توانستند از منطقه خارج بشند. این عملیات به نوعی پایان مبارزه چریکی در جنگل و روستا بود و از اون ببعد حمید اشرف و فداییان دیگر مبارزه مسلحانه شهری را با کشتن سپهبد ضیا الدین فرسیو رئیس دادرسی ارتش که حکم اعدام چریکهای اسیر را داده بود، در ۱۹ فروردین ۱۳۵۰ ادامه دادند.

سیاهکل سنتی را برجای گذاشت که الهام دهنده است. یک گروه کوچک با عزم و أراده ای وصف ناپذیر، مرکب از نخبگان جامعه دانشجویی و روشنفکری و تحصیل کرده های برجسته، با افتخار در صدد پیدا کردن راه رهایی مردمشون، به مبارزه مسلحانه قیام کردند و اکثرا جان خودشو را هم در این راه گذاشتند.

آنها مستقل بودند از هر دولتی و قدرتی. اونها وابستگی را به هیچ قطبی را قبول نداشتند و از کسی فرمان نمی بردند. به خودشون و مردمشون اتکاء داشتند و با این أراده، به نیرویی تاثیر گذار تبدیل شدند. اسطوره هایی هستند که نامشون انگیزه مبارزاتی در جوانان امروز را بوجود میاره. درسهایی پشت این فداکاریها برای نسل های بعد به جا مانده که در عرصه نبرد برعلیه دیکتاتوری بکار گرفته میشند.

بقای عمر به قیمت معمول و عام را برای خودشون ننگ می دونستند. قصد بازایستادن از نبرد برای رسیدن به عدالت و آزادی و سوسیالیسم را هرگز در وجودشون راه ندادند. وارد عرصه ای شدند که کمترین هزینه اون فدای جان بود و دیدیم که به عهد خودشون وفا کردند.

اینها مختصات این حرکت دلاورانه است که سیاهکل را به یک الگو تبدیل کرده است.

علیرغم تمامی تلاشهای قلمی و نوشته های زهرآگین برای نفی این حماسه از طرف وادادگان و سازشکاران که در این سالها انجام شده و ادامه داره، مفهوم و فلسفه سیاهکل راه خود را باز کرده و به سرمشقی پر رنگ برای جوانان خواهان آزادی و برابری و دمکراسی و سوسیالیسم تبدیل شده است.

سیاهکل و بخصوص جنبش مسلحانه را نمی توان از یاد برد و تاثیرش در تاریخ مبارزات مردم ایران را نادیده انگاشت. همانطور که قهرمانانی که این حماسه و رستاخیر را رقم زدند برای همیشه در قلبها و یادها زنده و جاوید هستند.   

شرایط جهانی پیش از شروع جنبش مسلحانه

رستاخیز سیاهکل در زمانی به وقوع پیوست که در نقاط مختلف دنیا، اینجا و اونجا در این کشور یا اون کشور، تنش سیاسی و انقلابها با درخشش مبارزه مسلحانه جریان داشت. جوانان انقلابی چپ و  سوسیالیست و دمکرات و مترقی مجموعا، در همه جا در تلاش برای به زیر کشیدن نظامهای سرمایه داری و برای برقراری سوسیالیسم بودند.

 در ویتنام و در بعضی کشورهای افریقایی علیه اشغالگری و استعمار، در کشورهای آسیای جنوب شرقی مبارزات مسلحانه اوج زیادی پیدا کرده بود. در آمریکای لاتین تحت تاثیر انقلاب کوبا همین جنبشهای چریکی در شهر و روستا گسترش پیدا کرده بود. در ترکیه در ژاپن حرکات انقلابی با این مشی جریان داشت. در اروپا در آلمان و انگلیس و ایتالیا و اسپانیا و یونان سازمانهای مسلح چریکی عملیات می کردند.

در خاورمیانه در بعضی کشورهای عربی افسران و نظامیان جوان به قصد تغییر، رژیم های دست نشانده را با کودتاهای نظامی سرنگون و جبرا به اردوگاه شرق گرایش پیدا می کردند.

عملیات مسلحانه در درون جنبش فلسطین توسط سازمانهای مارکسیست لنینیست و چپ انجام میشد. در کوبا با چه گوارا و فیدل کاسترو تغییرات رادیکال انجام شده بود که در اونها نقش نیرویهای چپ و کمونیست تعیین کننده بود.

در چنین شرایط جهانی با اوضاعی که عرض کردم، ظهور سازمان های چریکی با مشی مسلحانه برای سرنگونی دیکتاتوری شاه طبیعی به نظر میرسید و همانطور که دیدیم سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و بعدتر سازمان مجاهدین خلق ایران مبارزه مسلحانه را شروع کردند.

من تا اینجا به جو داخلی و جهانی در اون زمان بدون قضاوت شخصی خیلی مختصر اشاره کردم.

در اینجا به تاثیر سیاهکل در جذب جوانان به میدان مبارزه انقلابی برای نشان دادن اینکه چطور این سازمان بعد از انقلاب بهمن به بزرگترین سازمان چپ کمونیستی و انقلابی تبدیل شد و توانست از همه اقشار و طبقات کارگران و زحمتکشان و روشنفکران و شاعران و نویسندگان و اهل هنر و خلاصه از اقشار صنفی و صنعتی را بخودش جذب کنه.

 البته بررسی سرنوشت این سازمان و انشعابات مختلف اون الان در برنامه من در اینجا نیست و اون یک داستان جداگانه ای داره که در اصل ماجرا هیچ خدشه ای وارد نمی کنه و سیاهکل کماکان نقطه عطف درخشانی در کهکشان مبارزات انقلابی مردم ایران باقی مانده و خواهد ماند و سرمشقی برای جوانان در مبارزه با ظلم و دیکتاتوری خواهد بود.

برای اینکار از تجربه شخصی خودم استفاده می کنم به این شکل که:  یکسال قبل از رستاخیز سیاهکل، ما تعدادی محصل که اکثرا زیر سن قانونی بودیم ، گروهی تشکیل دادیم که گوشه چشمی به جنگ مسلحانه داشت. اما شروع کار ما با جلسات مطالعاتی حول مقولات چپ مارکسیستی و خواندن و بررسی کتابهای انقلابیون بزرگ مارکس و انگلس لنین و مائو و تجربیات گروههای مارکسیستی و انقلابات سوسیالیستی در دنیا و هر کتابی در این زمینه ها، همراه بود. کسانی بودند که با جاسازی رد چمدان از خارج کتاب ها را به داخل می آوردند و بدستمان میرسید، بمدت یکسال کار ما همین بود.

با رستاخیز سیاهکل در 19 بهمن 49 یکسال بعد، بدون چون و چرا ادامه و مسیر حرکتی آینده خودمون را پیدا کردیم و براساس آن چیزی که از حرکت چریکهای فدایی می فهمیدیم بسرعت وارد فاز تبلیغات مسلحانه شدیم.

از این قسمت صحبتم میخوام نتیجه بگیرم که مشی مسلحانه و رزم چریکهای فدایی خلق در بین جوانان و گروههای مختلف انقلابی تاثیر شگرفی داشت و نقش اول را ایفا می کرد. بسیاری از گروههای کوچک و بزرگ در شهرهای مختلف با داستانی و سرگذشتی مشابه ما به وجود آمدند که بدون رابطه تشکیلاتی مستقیم با سازمان چریکها، بعد از سیاهکل به این گونه فعالیتها روی آوردند.

در زمان شاه بسیاری از گروههای مشابه از شهرهای مختلف با تعداد قابل ملاحظه دستگیر شده به زندان افتاده بودند که بعد از انقلاب بدنه و کادرهای سازمان چریکها و گروهها و سازمانهای معتقد به مشی مسلحانه دیگر را تشکیل دادند. بسیاری هم به گروههای دیگر پیوستند و راه دیگری انتخاب کردند.

بعنوان نتیجه گیری میخوام عرض کنم که با تولد سازمان چریکهای فدایی خلق و مشی مسلحانه، مبارزات مردم با یک جهش انقلابی، ارتقاء پیدا کرد که بدون اون حرکت، به نظر من سالهای متمادی دیکتاتوری سلطنتی در یک جامعه بسته، عاری از آزادیهای اساسی چه فردی و چه اجتماعی را باید مردم ایران و تاریخ ایران تحمل می کرد.

اینکه امروزه عوامل و محافل رژیم سابق و بسیاری دیگه در یک قیاس مع الفارق نتیجه گیری می کنند که با آمدن خمینی و فاشیسم مذهبی حاکم، بهتر بود که دیکتاتوری سابق برجا می ماند و بکارش ادامه می داد تا ایران به این سرنوشت دچار نشه، اینها تلاشی است برای از بین بردن و نفی مبارزه برای آزادی و رهایی در کلیت اون.

همین امروز هم اگر با این استدلال بخواهیم به مسائل ایران نگاه کنیم، همین نتیجه را بعضی ها میگیرند و در قالبهای مختلف عنوان می کنند. این نوع استدلال اینه که با نظام ولایت فقیه مبارزه نکنید چون اگر این برود معلوم نیست که کی و چی جایگزین اون خواهد شد و اوضاع همانطور که در سقوط سلطنت پیش آمد بدتر خواهد شد.

این تفکر و تبلیغات محصولات دستگاههای امنیتی رژیمه و گوینده این حرفها در ابتدا اصلاح طلبان درون حکومتی و شرکای خارج کشوریشون بودند و الان هم هستند که خواهان آرامش و صبر برای سقوط خودبخودی این رژیمند. یا ماکزیمم از اصلاح رژیم با حفظ سیستم فاشیسم دینی در عمل دفاع می کنند. بهرحال انقلابیون راستین با اینها بیگانه اند و در هر زمان و هر مکان برعلیه تمامی نمادها و نمودهای دیکتاتوری از هر نوعش مبارزه می کنند و به قضا و قدر هم اعتقادی ندارند.

حالا با اجازه شما در وقت باقی مانده کمی در مورد تاثیر این تجربیات در مبارزه جاری مردم و انقلابیون در داخل ایران کمی وقت شما را می گیرم.

در ابتدا عرض کنم که من شخصا اعتقاد دارم، درسته که هدف کمونیست های ایرانی معتقد به برقراری سوسیالیسم در ایران، مبارزه برای تقویت و سازماندهی طبقه کارگر طبق تعاریف معمول و سنتی چپ هست، اما در حال حاضر ایران در بطن یک انقلاب دمکراتیک برای آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی با یک جمهوری دمکراتیک سیر میکنه.

از دید یک کمونیست طبیعتا تضاد اصلی مثل همیشه در چهارچوبهای فکری در ایران هم همچنان تضاد بین کار و سرمایه هست که واقعیت داره. اما به نظر بعضی از کمونیستها، باید اول از همه و حتی جدا از مبارزه و خواست های جاری توده ها این تضاد حل بشه. اما به نظر من مقدم بر اون و شاید برای حل اون تضاد در ابعاد کلی، اول باید تضاد بین مردم و دیکتاتوری ولایت فقیه بعنوان تضاد فوری که مانع هر نوع تحول دمکراتیک میشه و بعنوان دشمن آزادی، در دستور قرار بگیره و با سرنگونی اون و برقراری یک حکومت دمکراتیک، برای حل تضاد اصلی زمینه مناسب فراهم بشه.

برای اینکار تمامی مختصات یک نظام دمکراتیک در یک انقلاب دمکراتیک باید برآورده بشه که در مرحله اول بعد از سرنگونی خودشو در تشکیل مجلس موسسان قانونگذاری ملی نشون میده.

این از نظر من در این مورد. حالا اگر رفقای برگزار کننده صلاح دیدند، در بخش گفتگو میشه به این بحث غنای بیشتری داد.

حالا برگردم به اینکه ایران ما الان در چه وضعیتی قرار داره؟ و چه باید کرد؟

من فکر می کنم کشورما با توجه به تحولات تازه ای که بخصوص در منطقه خاورمیانه صورت گرفته باز هم یکبار دیگه در محور این تحولات قرار گرفته و طبیعتا بر عهده جوانان انقلابی است که از این شرایط به نفع مردم با در پیش گرفتن راههای موثر و البته انقلابی با طرد انحرافات مختلفی که در جریان مبارزه باهاش برخورد می کنند، از فرصت استفاده کرده و سرنگونی این نظام ددمنش را محقق کنند.

کل این تجارب و نشانه ها و تاکیدات که خدمتتون گفتم از نظر من، نشون میده که وقتی راه درست و موثر برای شکستن دیوار سرکوب و اختناق خودشو نشون میده، سیل جوانان و انقلابیون را بطرف خودش می کشه و می تونه به انقلاب و تغییر سالم در جهت اهداف عالی و انسانی شناخته شده، ختم بشه، کاری که در بهمن 57 همه شاهدش بودیم و نظام سلطنت و دیکتاتوری فردی شاه سرنگون شد.

تسلط خمینی بر رهبری انقلاب با تشکیلات سنتی حوزه و روحانیت در توافقات ننگین با استعمار و امپریالیستهای اون زمان، هیچ تغییری در اصل موضوع نمیده و تلاشهای انقلابیون اون زمان را برای رهایی مردم از ظلم و جور و دیکتاتوری نمی تونه مخدوش کنه.

که البته بحثی پرچالش و طولانیه که در اینجا امکان اون نیست. اما مهم آمادگی و تدارک برای جلوگیری از تکرار چنین توطئه ها و زد و بندهای مختلفی هست که وظیفه اصلی انقلابیون و آزادیخواهانه.

رژیم الان واقعا وضعیت وخیمی داره. اهرمهای قدرت در منطقه که با اتکاء به اونها مردم ایران  را سرکوب می کرد میشه گفت از دست داده. اوضاع داخلیش آشکارا و به وضوح بهم خورده و ترس و وحشت هم از توطئه های خارجی در ذهنش توفانی ایجاد کرده و با همه اینها سرنگونی را در یک قدمی خودش می بینه.

خامنه ای و عوامل دست اندرکار نظامی و سیاسیش میخوان این موضوع را مخفی کنند و مرتب در تلویزیون و رسانه ها رجز میخونند اما نیروی سرکوبگرش مرتب ریزش داره.

باور مزدورانش به توانایی خامنه ای برای برون رفت از این بحرانها و خطرات بشدت کاهش پیدا کرده. بار سنگین شکست در سوریه و خنثی شدن حزب اله و عدم امکان برگرداندن اوضاع به عقب، بازهم علیرغم گفته های خامنه ای در این مورد، روحیه ای برای اونها باقی نگذاشته.

از نظر اجتماعی خطر قیام مجدد مردم در هر لحظه تهدیدش می کنه و این خیلی به وحشتش اضافه کرده.

برای درک اینکه در چنین اوضاع وخامت باری، چه اهرمی یا چه ابزاری برای سرنگونی اون لازم هستند، در درجه اول به نیرویی مردمی احتیاج هست که در نزاعی سخت با نیروی سرکوب بتونه  سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و امنیتی را در هم بشکنه.

بعضی ها این اعتبار را در دخالت خارجی و سیاست فشار حداکثری آمریکا که به تازگی اعلام شده، می بینند و با نزدیک شدن خطر خارجی بداخل مرزهای ایران که با ضربه های اسرائیل در داخل اونو متصور می بینند، همه امیدشون را به این بستند که تغییر سیاست غرب و بخصوص آمریکا، باعث تحقق سرنگونی میشه.

این واقعیت که در مواردی دخالت مستقیم خارجی منجر به سرنگونی نظام حاکم بر یک کشور شده در نظر هست، اما در مورد ایران چنین کاری ابدا به نفع مردم و دمکراسی و آزادی یا برقراری یک حکومت دمکراتیک غیر وابسته نیست. نمونه ای نداریم که در یک چنین حالتی مردم به آرزوهای خودشون رسیده باشند. به نظر من این اهرم در حال حاضر کارایی نداره و هیچ اراده  ای هم در هیچ دولتی در این مورد وجود نداره و پذیرفته هم نیست.

ما الان داریم می بینیم که کل جریانات سازشکار مثل اصلاح طلبان قلابی و باندهای مختلف شریک در حفظ این نظام، بعد از قیام توده ای دی ماه 96 و در جریان قیام 98 بعنوان یک الگوی انقلابی و قیام انقلابی 1401، بکلی ورشکست شدند و در میان مردم وزن و اعتبار کاذب سابق را ندارند. تلاشهای امروزشون برای بازسازی ترفندهای کهنه و یا حمایت بعضی از این باندها از پزشکیان، بطور کلی خدمت به خامنه ای و کل نظام ولایت فقیه هست و بجایی نخواهد رسید.

عامل اصلی در به تنگنا انداخته شدن رژیم، نه عامل خارجی است ونه شرایط منطقه و جنگ افروزیهای رژیم، اینها فرع قضیه هست و البته بحران رژیم را افزایش میده اما اصل خطر برای این نظام قرون وسطایی، مردم بیشمار و قیامهای اونها و البته حضور و وجود پیشتازان اونها از جمله کانونهای شورشی و هسته های مبارزاتی و کمیته های انقلابی هستند که الان در سطح شهرها و خیابانها عملیات می کنند و همزمان در بین کارگران و زحمتکشان در کارخانه ها و مراکز مختلف صنعتی و صنفی و آموزشی و دانشگاهی و در مبارزات روزانه زنان کشور فعال هستند و برای انقلاب و دمکراسی تلاش می کنند. مبارزات زندانیان سیاسی و خانواده های آنها و حرکات مشابه به این مهم کمک می کنند.

در مورد کانونهای شورشی یک توضیح کوتاه را لازم میدونم عرض کنم خدمت شما:

 کانون شورشی چه‌گوارا، بر تشکیل گروه‌های کوچک شورشی در جنگل و مناطق روستایی تکیه داشت اما استراتژی کانون شورشی مجاهدین خلق ناظر بر تشکیل تیم‌های شورشی در داخل شهرهاست. کانون‌های شورشی نام استراتژی کنونی سازمان مجاهدین خلق برای سرنگونی رژیم حاکم بر ایران است.

اینرا هم اضافه کنم که کار کانونهای شورشی با جنگ چریک شهری متفاوته. چریکها برای شکستن دیوار اختناق و آگاهی رساندن به مردم کار می کردند و احتیاج به عملیات مسلحانه شهری داشتند.

اما کانونهای شورشی در حال حاضر با وجود قیامهای مردمی، احتیاج به آگاه کردن مردم که الان تامین شده هست، ندارند و وظیفه اونها روشن نگه داشتن شعله قیامها و ادامه یابی این قیامها و بطور خاص، رساندن این پیام به مردم هست که نیرویی آماده و از خودگذشته درصحنه وجود داره که راه درست را نشون میده و خنثی کننده توطئه های عوامل ارتجاع و صاحبان زر و زور و سرمایه است و حامی راستین اونهاست.

به نظر من در این زمان و مقطع از مبارزات مردم مهمترین مساله حفظ شعله قیامها با انجام عملیات متهورانه و پیوسته با مردم و قیامهای اونهاست که این کانونها شبانه روز در حال انجام اون هستند.

این نکته را من اشاره کردم تا تاکید کنم بعنوان کسانی که تجربه ای در این مبارزه در عرض سالیان طولانی کسب کردیم، کسانی که از سیاهکل الهام می گیرند، بخاطر شکست های مقطعی و عدم موفقیت در دفع نظام آخوندها، به سازش و فراموش کردن اصول و توسل به مد روز در عرصه مبارزه روی نکردیم و روی اصول انسانی و برای سعادت مردم ایران استوار و پایدار تا آخر ادامه میدیم.

حالا ممکنه این سئوال مطرح بشه که با این حرفها ابزار اصلی تغییرکه می تونه سرنگونی را محقق کنه و آینده دمکراتیک را تضمین کنه در عمل چی هستند؟

ابزار سرنگونی در حال حاضر که بیشترین پتانسیل را ایجاد می کنند به نظر من عبارتند از قیامهای مردم در خیابانها ، حضور پر رنگ کانونها و هسته ها و کمیته های شورشی در پیوند مستقیم با مردم و وجود یک آلترناتیو دمکراتیک با یک دیپلماسی  قدرتمند و مدرن در سطح بین المللی برای پیشبرد اهداف مقاومت و مخالفان حکومت، هست که در دسترسه.  

در مورد اهمیت دیپلماسی مدرن بین‌المللی در چهارچوب یک آلترناتیو دمکراتیک صحبت زیاده. از ما هم خیلی می پرسند. بنابراین ضرورت مطرح کردن اون در اینجا از نظر من در اینه که بین یک دیپلماسی فعال از پائین در محافل بین المللی با آویزان شدن به قدرت های خارجی باید تفاوت قائل شد.

 تمامی اقدامات سیاسی و تبلیغاتی و ملاقاتهای دیپلماتیک، شورای ملی مقاومت ایران به منظور جلب حمایتهای بین المللی و آگاهی دادن به اونها و مطرح کردن خواسته ها و مطالبات سیاسی مردم هست، که کاری درست و بجاست و بی تحرکی در این مورد اشتباه بزرگی است که یک گروه یا دسته یا سازمان سیاسی صورت میدهد.

اگه قبول داشته باشیم که جهان امروز خارج از زورگویی نظامهای دیکتاتوری یا صاحبان سرمایه و زر و زور که با استثمار کارگران و زحتکشان، جهان را ناامن می کنند، و به قواعد بین المللی در زمینه های مختلف توجه ندارند، اما جهان امروز جهانی است که عمدتا بر پایه تعاملات دیپلماتیک و ارتباطات بین‌المللی شکل گرفته.

بنابراین گروه‌های سیاسی این فضا و امکان را دارند که در ارگانهای مختلف بین المللی، برای دفاع از حقوق مردم و جلب حمایت‌های جهانی در این فرایندها مشارکت کنند و به این امکانات پشت نکنند و با تلاش زیاد از حداقل امتیازات و امکانات بهره برداری کنند. برای اینکار دیپلماسی فعال، باید توانمندی و استعداد مدیریت روابط بین‌الملل را داشته باشد، تا نقشی کلیدی در پیشبرد اهداف سیاسی، برای واژگونی حکومت‌های استبدادی ایفا ‌کند.

شالوده شورای ملی مقاومت ایران از روز اول، بر شعار «نه شاه، نه شیخ» استوار بوده است. مرزبندی «نه شاه، نه شیخ» یعنی نفی تمامیت خواهی نظام‌هایی که بر شکنجه و کشتار و غارت و وطن‌فروشی و محروم سازی مردم استوارند. و در مقابل دو دیکتاتوری شاه و شیخ، شورای ملی مقاومت بر اصل آزادی‌ها و حاکمیت مردم استوار شده.

در خاتمه عرض کنم که به نظر من سرنگونی رژِیم با ابزار یا اهرمهای موجود در دسترس، مثل همین قیامهای آتشین مردم و هدایت اونها توسط نیروهای انقلابی بدون دخالت خارجی بهترین راه برای رسیدن به یک جامعه آزاد و آباد در ایرانه.

با تشکر از شما که به صحبتهای من توجه نشون دادید.



     🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7