راههای شناخت هنرمندان مستقل ومردمی ازهنر فروشان وابسته «مرز میان هنر مستقل و هنر حکومتی ووابسته »
گفتاری فلسفی وجود دارد که می تواند شامل هنرمندان هم باشد: «آزادیخواه واقعی را باید از نوع رابطهاش با اضداد آزادی شناخت، نه از ادعاهایش.» پایهی اصلی نگارش این مقاله بر همین گفتهی عمیق فلسفی استوار است.
چکیده
در جهانی که مرز میان هنر مستقل و هنر حکومتی بهعمد مخدوش شده است، بازشناسی هنرمند مستقل نه یک دغدغهی فرعی، بلکه ضرورتی حیاتی است. این مقاله با نگاهی انتقادی و تحلیلی، شاخصهایی عینی برای تمایز میان هنرمندانی که وفادار به حقیقت و آزادیاند با آنان که وابسته به قدرت و نظم مسلط هستند، ارائه میدهد. با ارجاع به نمونههایی ملموس، مفهوم استقلال هنرمند بازتعریف شده و به خواننده امکان میدهد تا نگاه خود را نسبت به نسبت هنر و قدرت بازاندیشی کند.
علّت شکلگیری این مقاله
شناخت حقیقتِ هنرمند مستقل، صرفاً از مسیر توصیفهای مثبت و شعارگونه ممکن نیست. هر ادعای «استقلال»، زمانی میتواند معتبر باشد که در نسبت با اضداد خود ــ یعنی وابستگی، مصلحتطلبی و سازش با قدرت ــ سنجیده شود. در جهانی که مرزهای استقلال و وابستگی بهواسطهی تبلیغات رسمی، تریبونهای حکومتی و جریانهای رسانهای مسلط بهعمد مخدوش شدهاند، بازخوانی و بازتعریفِ شاخصهای تمایز میان هنرمند مستقل و هنرمند حکومتی ضرورتی نظری و عملی است. این بازخوانی نیازمند رویکردی تحلیلی و دیالکتیکی است که بتواند تمایزها را در بستر واقعیِ مناسبات قدرت و حقیقت روشن سازد.
این مقاله با یک پیشفرضِ بنیادین شکل گرفته است: «آزادی و استقلال هنری را باید در نسبت با اضداد آن شناخت.»
از همینرو، تبیین دقیقِ نشانهها و ویژگیهای دو سوی این طیف (مستقل ـ حکومتی)، نهتنها ضرورتی نظری برای فهم موقعیت کنونی هنر است، بلکه وظیفهای حیاتی در عرصهی نقد اجتماعی و هنری بهشمار میآید.
مقدمه
در هر عصر، هنر میدان کشاکش نیروهاست؛ میان آنان که هنر را آینهی حقیقت میدانند و آنان که آن را ابزاری برای مشروعیتبخشی به قدرت میخواهند. تمایز میان هنرمند مستقل و هنرمند حکومتی، صرفاً امری سلیقهای یا ذهنی نیست؛ بلکه تمایزی است مبتنی بر نسبت هر هنرمند با اضداد آزادی و حقیقت: با سانسور، با دروغ، و با منافع ساختارهای قدرت.
در دنیای امروز که چهرههای وابسته به قدرت در لباس «روشنفکر مستقل» ظاهر میشوند و ماشین تبلیغات رسمی عامدانه مرزها را مخدوش میکند، بازشناسی این تمایز به مسئلهای حیاتی بدل شده است.
این مقاله میکوشد با نگاهی انتقادی و با تکیه بر نسبت هنرمند با قدرت و مردم، شاخصهایی عینی برای تمایز میان هنرمند مستقل و هنرمند حکومتی ارائه دهد؛ نه برای صدور حکم یا طرد افراد، بلکه برای بازپسگیری مفهومی که بهعمد تحریف شده است: استقلال هنرمند.
چگونه هنرمند مستقل و مبارز را از هنرمند حکومتی تشخیص دهیم؟
در زمانهای که هنر به ابزار مشروعیتبخشی قدرتهای سیاسی بدل شده، شناخت هنرمند مستقل و مبارز از هنرمند حکومتی نهفقط یک دغدغهی نظری، بلکه ضرورتی حیاتی برای نقد فرهنگی و اجتماعی است. با این حال، این مرز همیشه روشن و ساده نیست؛ اما نشانههایی قابل اتکا وجود دارند که ما را در این تشخیص یاری میکنند:
۱. موضعگیری در بزنگاهها:
هنرمند مستقل، در لحظات حساس اجتماعی و سیاسی، سکوت نمیکند. او با پذیرش هزینههای فردی، جانب حقیقت و مردم را میگیرد.
در مقابل، هنرمند حکومتی یا در چنین بزنگاههایی سکوت پیشه میکند یا آشکارا همسو با روایت رسمی قدرت سخن میگوید.
۲. نوع رابطه با قدرت:
هنرمند مستقل، از رانتهای حکومتی، سفارشهای دولتی و مناسبات رسمی فرهنگی فاصله میگیرد. او میکوشد فضای تولید و عرضهی آثار خود را از وابستگی به دولت و سرمایهی مسلط رها سازد.
در حالیکه هنرمند حکومتی اغلب در مدار نهادهای رسمی، جشنوارههای دولتی، رسانههای وابسته و حمایتهای مالی قدرت قرار دارد.
۳. محتوای آثار:
هنر مستقل، پرسشگر، منتقد و گاه معترض است. این هنر، صدای فرودستان و حاشیهنشینان را بازتاب میدهد و مناسبات سلطه را به چالش میکشد.
اما هنر حکومتی، در پی توجیه وضعیت موجود است؛ زیباییشناسیِ بیخطر و تهی از ستیز را ترجیح میدهد و اغلب در خدمت تولید «افتخارهای فرمایشی» قرار میگیرد.
۴. زبان و بیان:
هنرمند مستقل، اغلب زبانی نو، تجربهگرا و گاه رادیکال دارد؛ او از کلیشهها و بیانهای رسمی فاصله میگیرد و تلاش میکند تا زبان هنر را بهمثابه نیرویی خلاق و برهمزننده حفظ کند.
در مقابل، هنرمند حکومتی در قالبهای پذیرفتهشده، بیحاشیه و محافظهکارانه حرکت میکند؛ زبانی که کمترین حساسیت یا مخاطرهای برای ساختار قدرت ایجاد نکند.
۵. نحوهی مواجهه با سانسور:
هنرمند مستقل با سانسور نه کنار میآید و نه آن را توجیه میکند. حتی اگر ناگزیر به خودسانسوری شود، این تضاد را پنهان نمیسازد و از آن عبور بیتفاوت نمیکند.
اما هنرمند حکومتی، یا وجود سانسور را انکار میکند، یا آن را ضروری، مفید، و حتی «تربیتی» جلوه میدهد.
در یک کلام هنرمند مستقل و مبارز را نه در جایگاهها، تریبونها یا افتخاراتِ اعطا شده به او، بلکه در وفاداریاش به حقیقت و آزادی باید سنجید.
صدای مستقل را میتوان از طنین رسمی قدرت بازشناخت-مشروط بر آنکه بهجای نامها، به کلمات، سکوتها و کنشهای هنرمند نگاه کنیم.
نمونههایی از هنرمندان مستقل و مبارز
پابلو نرودا (شیلی)
شاعر بزرگ و فعال سیاسیِ متعهد که با اشعارش علیه فاشیسم، استبداد و نظامهای سلطهگر ایستاد. نرودا نهتنها در برابر دیکتاتوری پینوشه، بلکه در سراسر عمر ادبیاش، صدای طبقهی فرودست و محرومان بود. بهسبب مواضع رادیکال و بیپروای سیاسیاش، سالها در تبعید و تعقیب زندگی کرد. شعرهای نرودا، نه ادعای «مستقل بودن»، بلکه خودِ عمل استقلالاند: بیمصلحتجویی، شجاع و پرشور.
ویکتور خارا (شیلی)
ترانهسرا، نمایشنامهنویس و خوانندهی مردمی که موسیقیاش با جان و رنج مردم گره خورده بود. پس از کودتای نظامی ۱۹۷۳ در شیلی، بهدست نیروهای پینوشه دستگیر، شکنجه و سرانجام در استادیومی تیرباران شد. هنر خارا در پی سرگرمی یا شهرت نبود؛ او هنر را ابزار آگاهیبخشی و مبارزه میدانست، و این باور را با جان خود امضا کرد.
دیهگو ریوِرا (مکزیک)
نقاش انقلابی و یکی از چهرههای برجستهی هنر دیواری در قرن بیستاُم. دیوارنگارههای ریورا روایتگر تاریخ مردم مکزیک، مبارزات کارگران و نقد صریح سرمایهداری بودند. او حتی در پروژههای رسمی نیز از بیان دیدگاههای چپگرایانهاَش عقبنشینی نکرد و بارها با سانسور و فشار نهادهای سیاسی و اقتصادی روبهرو شد. استقلال او نه در دوری از سیاست، بلکه در تقابل آگاهانه با سلطهی سیاسی و سرمایهدارانه بود.
جان لنون (انگلستان)
خواننده، ترانهسرا و فعال سیاسی که با ترانههایی چون ایمِجین (Imagine) و مواضع ضدجنگ، به نماد جهانی صلح و آزادی بدل شد. لنون با وجود فشارها و تهدیدهای نهادهای امنیتی آمریکا، هیچگاه از بیان حقیقت و مخالفت با جنگ و خشونت عقبنشینی نکرد. او هنرش را آگاهانه در خدمت صلح و رهایی قرار داد.
مهدی اخوان ثالث (ایران)
شاعر برجستهی معاصر که با زبانی تمثیلی و ریشهدار در ادبیات کلاسیک، رنجها، شکستها و امیدهای جامعهی ایران را روایت کرد. اخوان ثالث هرگز وارد سازوکار قدرت نشد و همواره فاصلهی خود را با نهادهای رسمی حفظ کرد. صدایش، حتی در تلخترین لحظات، پژواکی از مردم و عصیان بود.
احمد شاملو( شاعر برجسته ایران)
مرضیه( خواننده بنام ایران که به مقاومت پیوست)
آندرانیک آساطوریان(آهنگساز برجسته ایرانی که او نیز به مقاومت ایران پیوست)
هنرمندان حکومتی در خدمت قدرت
آریستوفان (یونان باستان): نمایشنامهنویس نامدار یونانی که در برخی آثار خود، به نفع نهادهای قدرت و علّیه اندیشهورزان مستقل، زبان طنز را به کار گرفت. حملهی او به سقراط ــ که در نهایت به اتهام «افساد جوانان» و محکومیت سقراط انجامید ــ نمونهای بارز از بهرهبرداری ابزاری از هنر در خدمت قدرتهای سیاسی عصر باستان است.
هنرمندان رئالیسم سوسیالیستی
در دوران استالین، هنرمندان از جمله نقاشان، نویسندگان و فیلمسازان موظف بودند تصویری ایدئال، قهرمانانه و بینقص از حزب و دولت شوروی ارائه دهند. هرگونه نگاه انتقادی سانسور میشد و هنر به ابزاری تبلیغاتی برای تثبیت قدرت تقلیل مییافت. بوریس یفیموف، کاریکاتوریست رسمی حزب کمونیست، نمونهای گویا از هنرمندی است که آثارش تماماً در راستای روایت رسمی قدرت تولید میشد.
آلمان نازی- کارل اشنیتسلر
فیلمساز و هنرمند رسمی رژیم نازی که آثارش در خدمت تبلیغات فاشیستی و نژادپرستانه بود. اشنیتسلر با ساخت فیلمهایی در ستایش ایدئولوژی نازی، هنر خود را به ابزاری برای تحمیق تودهها و مشروعیتبخشی به نظم فاشیستی تبدیل کرد.
سازماندهندگان جشنوارههای دولتی در دوران پهلوی (ایران)
در دورهی پهلوی، شماری از هنرمندان با مشارکت در جشنوارههای فرمایشی و برنامههای درباری، به تزیین چهرهی رژیم کمک میکردند. این گروه، بیآنکه به مسائل و مطالبات واقعی مردم بپردازند، هنر خود را در خدمت مشروعیتبخشی به قدرت قرار دادند و در ازای آن، از حمایتهای مادی و نمادین حاکمیت بهرهمند شدند.
هنرمند مستقل و مبارز: صدای حقیقت در برابر قدرت
ویژگی اساسی هنرمند مستقل، تعهد به حقیقت و مردم است، نه تعهد به قدرت. این هنرمندان در هر دوره، صدای فرودستان و منتقدان وضع موجود بودهاند.
نمونههای شاخصی چون ویکتور خارا با ترانههای ضد دیکتاتوری پینوشه، دیهگو ریورا با نقاشیهایی که فقر و ستم طبقاتی را به تصویر میکشیدند، و جان لنون با ترانههایی علیه جنگ و سرمایه داری ، نشان دادهاند که هنر میتواند به سلاحی در مبارزهی اجتماعی بدل شود.
این هنرمندان اغلب بهای سنگینی برای این استقلال پرداختهاند: سانسور، تبعید، زندان و حتی مرگ. اما قدرت واقعی و اعتبار ماندگار آنها، دقیقاً در همین وفاداری به مردم و دوری از مناسبات قدرت و سرمایه نهفته است.
هنرمند حکومتی: زیباسازی چهرهی قدرت
در نقطهی مقابل، هنرمند حکومتی کسی است که هنرش را در خدمت توجیه، تزیین و تبلیغ قدرت سیاسی قرار میدهد. گاه به نام میهنپرستی، گاه به نام دین، یا حتی با شعارهایی چون «هنر برای مردم»، اما در واقع، هنر او در جهت حفظ نظم موجود و خاموش کردن اعتراضات بهکار میرود. نمونهی بارز این رویکرد، رئالیسم سوسیالیستی دوران استالین است؛ جریانی که مأموریت داشت چهرهی حزب و دولت را قهرمانانه و بینقص نشان دهد و هرگونه نگاه انتقادی را حذف کند.
در ایران دورهی پهلوی نیز جشنوارهها و نمایشگاههایی برگزار میشد که بیش از آنکه بازتابدهندهی دغدغههای جامعه باشند، جنبهای تزیینی و مشروعیتبخشی به حکومت داشتند.
این گروه از هنرمندان معمولاً از رانتهای حکومتی، بودجههای دولتی، حمایت رسانههای رسمی و جوایز فرمایشی برخوردارند و در قبال این امتیازات، نقش بزککنندهی قدرت را ایفا میکنند و به حذف صدای اعتراض یاری میرسانند.
مرز تمایز کجاست؟ تفاوت بنیادی میان هنرمند مستقل و حکومتی
هنرمند مستقل، قدرت را نقد میکند، حتی اگر هزینه بدهد؛ هنرمند حکومتی، قدرت را بزک میکند تا امتیاز بگیرد.
اما واقعیت همیشه به این روشنی و دوگانگی نیست. در بسیاری از دورهها، هنرمندانی ظهور کردهاند که نه کاملاً در خدمت قدرت بودهاند و نه بهطور کامل در تقابل با آن. آنها گاه با ساختار رسمی همکاری کردهاند، اما در لحظات حساس، موضعی مستقل و منتقدانه اتخاذ کردهاند — یا برعکس، مسیرشان را بهتدریج بهسوی قدرت کج کردهاند.
در اینجا چند نمونه از هنرمندان «مرزی» را مرور میکنیم؛ کسانی که در بزنگاههای تاریخی، با انتخابی آگاهانه، مرزبندی خود با قدرت را آشکار کردهاند:
۱. محمدرضا شجریان (ایران)
استاد آواز ایران که سالها در چارچوب رسمی حاکمیت فعالیت داشت و آثارش بهطور گسترده از رسانههای دولتی پخش میشد. اما در جریان اعتراضات مردمی سال ۱۳۸۸، با جملهی تاریخیاش — «صدای من، صدای خس و خاشاک است» — مرز روشنی با حاکمیت ترسیم کرد. این موضعگیری قاطع، به سانسور کامل آثار او در رسانههای داخلی انجامید و شجریان را به نمادی از هنرمند مستقل، مردمی و آزادیخواه بدل ساخت.
۲. ویکتور هوگو (فرانسه)
نویسندهای که در دورهای از حمایتهای سلطنتی برخوردار بود و حتی مقام دولتی داشت. اما با بهقدرترسیدن ناپلئون سوم، به یکی از منتقدان سرسخت استبداد بدل شد. هوگو در تبعید، رمانهایی چون بینوایان و گوژپشت نوتردام را نوشت؛ آثاری که نهتنها ادبیات را دگرگون کردند، بلکه او را به چهرهای محبوب در میان جنبشهای مردمی فرانسه تبدیل کردند.
۳. سرگئی آیزنشتاین (شوروی)
کارگردان برجستهی سینمای شوروی که آثاری چون رزمناو پوتمکین را در خدمت روایتهای انقلابی خلق کرد. اما نگاه خلاق، زبان بصری پیچیده و رویکرد تجربی او، همواره با دستگاه سانسور و کنترل هنری رژیم استالین در تضاد بود. آیزنشتاین هرگز به هنرمندی تماماً حکومتی بدل نشد و همواره کوشید استقلال فکری و زیباییشناختی خود را حفظ کند.
۴. برتولت برشت (آلمان):
نمایشنامهنویس و کارگردان چپگرایی که با رژیم نازی درافتاد و پس از جنگ جهانی دوم به آلمان شرقی رفت. گرچه با دولت کمونیستی همکاری داشت، اما نقد اجتماعی و زبان انتقادیاش را هرگز رها نکرد. برشت در آثارش، هم سرمایهداری را به چالش میکشید و هم بوروکراسی و سرکوب در نظامهای ظاهراً انقلابی را.
۵. پابلو پیکاسو (اسپانیا):
گرچه پیکاسو در مقاطعی با محافل رسمی هنری در ارتباط بود، اما با خلق نقاشی مشهور گرنیکا موضعی قاطع علیه جنایات رژیم فرانکو و فاشیسم اتخاذ کرد. این اثر، نهفقط یک بیانیهی هنری، که به نماد جهانی مقاومت در برابر جنگ و سرکوب بدل شد.
جمعبندی
هنرمند مستقل نه با جایگاه، بلکه با موضعگیری در لحظات بحرانی شناخته میشود. اگر در بزنگاههای تاریخی، جانب مردم و حقیقت را بگیرد— حتی در برابر هزینههای سنگین—در حافظهی جمعی ماندگار میشود. در مقابل، هنرمندی که در برابر قدرت سکوت یا سازش میکند، حتی با سابقهای درخشان، به عنوان هنرمند حکومتی یا فرصتطلب شناخته خواهد شد.
راهنمای تشخیص هنرمند مستقل از حکومتی
– در بزنگاهها: مستقل، کنار مردم؛ حکومتی، در خدمت قدرت یا ساکت.
– نسبت با قدرت: مستقل، دور از نهادهای رسمی؛ حکومتی، ابزار مشروعیتبخشی.
– زبان آثار: مستقل، صادق و منتقد؛ حکومتی، کلیشهای و بیخطر.
– رفتار تاریخی: مستقل، با ثبات و صادق؛ حکومتی، چرخشپذیر و تابع قدرت.
– هزینهپذیری: مستقل، هزینه میدهد؛ حکومتی، بهدنبال امنیت و امتیاز است.
نتیجه نهایی
هنرمند مستقل صدای مردم است، نه قدرت. او در طول زمان، با صداقت و ایستادگیاش جاودانه میشود؛ درحالیکه آثار حکومتی تاریخمصرف دارند و با زوال قدرت به فراموشی سپرده میشوند. این تمایز، شرط ضروری برای شکلگیری نقد هنری رهاییبخش است که نه تریبون قدرت، بلکه پژواک درد و امید مردم باشد.
🌴براندازیم #تيك_تاك_سرنگوني #قیام_تنها_جوابه
🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران # کانونهای شورشی
🌳# MaryamRajavi # IranRegimeChange
🌻 پیوند این بلاک با توئیتر BaharIran@ 7