۱۴۰۴ خرداد ۱۷, شنبه

روایت مستند از زاهدان ؛ جمعه‌ای دیگر، فریادی دیگر!



                      جمعه است و زاهدان دوباره جان گرفته. اما نه از بازار و نه از عبادت- که از شور.

کوچه‌ای خاموش.
پلاکاردی ناگهان بالا می‌رود.
دست‌هایی جوان، ولی مصمم.
و چهره؟
پنهان، گم‌شده در پشت واژگان.
چون اینجا چهره‌ها امنیت ندارند،
اما شعارها زندگی دارند.

جوانی، لاغر و چابک، در چند ثانیه کوتاه مقابل دوربین می‌ایستد.
روی تکه‌ای مقوا نوشته است:
«مرگ بر ستمگر؛ چه شاه باشه چه رهبر»
و بعد، بی‌صدا محو می‌شود در غبار کوچه.

دوربین قطع می‌شود.
اما ما فهمیده‌ایم: اینجا «ترس» و «شجاعت» در هم گره خورده‌اند.
نه در شعارهای پر طمطراق، بلکه در ثانیه‌هایی کوتاه و لرزان.

کوچه بعدی.
پلاکاردی دیگر:
«نه سلطنت، نه رهبری؛ آزادی، برابری»
چشم‌هایی از پشت مقوا به دوربین خیره‌اند.
نه التماس، نه خشم – فقط اصراربر ادامه مقاومت
اصرار بر دیده شدن، شنیده شدن، ماندن.

و باز جوانی دیگر، با خطی درشت و پررنگ‌تر نوشته:
«سلطنت، ولایت؛ یکصد سال جنایت»
او چیزی نمی‌گوید.
فقط چند ثانیه می‌ایستد.
درست مثل کسی که روبه‌روی جوخه اعدام ایستاده باشد،
با این تفاوت که گلوله‌اش کلمات‌اند،
و سپرش سکوت.

جمعه‌های زاهدان حالا آیین مقاومت شده‌اند.
هیچ سرودی خوانده نمی‌شود.
اما این پلاکاردها — این سطرهای ساده‌ی دست‌ساز —
آوازی‌اند که از دل بلوچ، از دل ایران برمی‌خیزد.

در این پنج دقیقه، ما نه فقط چند تصویر دیدیم،
که با نسل جدیدی از انقلابیون آشنا شدیم:
بی‌چهره، بی‌نام، اما نه بی‌اثر.

و این جمعه هم گذشت.
اما اثرش ماند.
بر دیوار حافظه ما،
و بر آینده‌ای که هنوز نیامده،
اما با دستان همین جوانان نوشته می‌شود.


🌴براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه  

🍏# مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7