"مردن با چشم باز" - تراژدی ما نه شکست از بیرون، که فروریختن در چشم باز است.: عادل عبیات
این نوشتار از رمان کوری ساراماگو آغاز میکند و به روان جمعی در سیاست میرسد، از استعارهی ادبی به سازوکار روانی، از تصویر نابینایی به وضعیتی که در میدان سیاست تکرار میشود. مسیر از ادبیات به روانکاوی و از روانکاوی به تاریخ امتداد مییابد تا کوری نه بهعنوان عارضهای فردی، که بهمثابه حقیقتی جمعی و سیاسی آشکار شود.
کوری نه نابینایی چشم که بریدگی هستیست، لحظهای که انسان جهان را پیش روی خود دارد اما به تاریکی خودش پناه میبرد، لحظهای که نور همچنان میتابد اما نگاه از آن دزدیده میشود، این گریز خیانتیست به چشم و به بودن. ساراماگو در رمان کوری جهانی را تصویر میکند که در آن نابینایی یک بیماری فردی نیست، که تب مشترک یک ملت است، تب ندیدن، که نه فقط شهرها که روان جمعی را فرو میریزد. کوری در روایت او پردهای بر چشم نیست، که دیواری در روان است، دیواری که جمع را از مسئولیت جدا میکند و او را در بیمسئولیتی خفه میسازد.
روان جمعی در سیاست نیز چنین میشود. چشمها باز میمانند اما نگاه فروبسته است، جهان حاضر است اما سوژه غایب. کوری به مکانیسمی برای گریز از بار تصمیم تغییر چهره میدهد، برای انکار حقیقتی که سنگینتر از توان تحمل است. ندیدن، سپر روانی در برابر زخم است، زخمِ دیدنِ حقیقت. ساراماگو نشان میدهد که نابینایان او سقوط نمیکنند چون چشم ندارند، که سقوط میکنند چون ارادهی دیدن را وانهادهاند، کوری آنها سقوط نه به سرشت حیوان، که به بیمسئولیتی انسان.
در روان جمعی، ندیدن راهی برای بقا میشود. دیدن حقیقت روان را برهنه میکند، زخم را باز میکند و جمع برای گریز از این عریانی تاریکی را انتخاب میکند. اما همین تاریکی زخم را جاودانه میکند، زخم را در حافظهی جمعی حک میکند و سیاست را به تکرار همان فرار محکوم میسازد. در تاریکی جمعی انسان از تنهایی دیدن میگریزد، اما در همان تاریکی تنهاییِ مرگبارتری را تجربه میکند.
همینطور میشود که روان جمعی در سیاست در تاریکی خودساخته فرو میماند، چشمها باز اما نگاه بسته، جهان حاضر اما سوژه غایب. حقیقت همچون آفتاب بر چهره میتابد، اما روان جمعی از هراس فروپاشی، خود را در سایهی ندیدن زندانی میکند. این امتناع از دیدن نه سپر که گور است، گوری که بر روان جمعی حفر میشود تا او را از بودن ساقط کند. سیاست در این تاریکی ادامه مییابد، نه بهمثابه میدان انتخاب، که بهعنوان صحنهی کورشدن، جایی که انسان با چشم باز میمیرد، جایی که جمع با چشم باز سقوط میکند و جایی که تاریخ نه در حرکت، که در کوری جاودانه میشود.
#عادل_عبیات - #مردن_با_چشم_باز
🟢 # مرگ_بر_خامنهای
🍏# مجاهدین_خلق ایران # کانونهای شورشی
🌳 # مریم رجوی #ایران
🌻 پیوند این بلاک با توئیتر BaharIran@ 7