۱۴۰۴ شهریور ۲۴, دوشنبه

نقش بقایای سلطنت در انحراف قیام ۱۴۰۱ مردم ایران



نقش بقایای سلطنت در انحراف قیام ۱۴۰۱ مردم ایران

در آستانه سومین سالگرد قیام ۱۴۰۱ هستیم ؛ انفجاری از نارضایتیِ اجتماعی که خواست‌های بنیادین، از آزادی و حقوق مدنی تا عدالت اجتماعی را به صف مطالبات عمومی آورد. در این میدان تحول‌ساز، چهره‌ها و جریان‌های متعددی تلاش کردند خود را به‌صورت «آلترناتیو» جا بزنند. یکی از این جریان‌ها شاه پرستان و بچه شاه است که طی ماه‌ها و سال‌های اخیر با ترفندهای سیاسی، رسانه‌ای و ارتباطی کوشیده‌اند در مسیر اعتراضات مردمی نفوذ کنند و جریان تغییر را به سمت راه‌حل‌هایی هدایت کنند که در نهایت نه ریشه‌ای، که سطحی و بازتولیدکننده سازوکارهای اقتدارگرایانه باشد..

میراث تاریخی و هویت سیاسی بقایای سلطنت

خاندان پهلوی و به‌ویژه تجربه‌های ِپدر و پدربزرگ رضا پهلوی بخشی از هویت سیاسی امروزِ آلترناتیو شاه پرستان را شکل داده است: تاریخِ تکیه‌زدن بر حمایت‌ خارجی، کودتاهای سیاسی و اتکای به سازوکارهای سرکوبگر برای حفظ قدرت. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بازگشت نظام سلطنتی همراه با سرکوب و استبداد، از آموزه‌هایی است که نه تنها تاریخ‌نگاریِ سیاسی ایران، بلکه حافظه جمعی مردم را نیز شکل داده است. این تجربه تاریخی سبب شده است که هر گامِ بازگشت سلطنت‌طلبان به صحنه سیاسی، برای بخش بزرگی از جامعه یادآورِ بازگشت استبداد و وابستگی به قدرت‌های خارجی باشد.

از سوی دیگر، پرونده نهادهای امنیتی وابسته به دوره سلطنت- همچون ساواک- و سوء‌استفاده‌های گسترده آن‌ها از قدرت، رسوایی‌ها و زخم‌های تاریخی بر جای گذاشته است؛ موضوعاتی که امروز هم به‌عنوان مانعی روانی و سیاسی در برابر پذیرشِ بازگشت سلطنت عمل می‌کند. پرونده‌های مربوط به نقض حقوق بشرِ آن دوره و دعواهای حقوقی تازه علیه چهره‌های سابق این دستگاه دیکتاتور و سرکوبگر ، نشان‌دهنده زخم‌های عمیقِ تاریخی است که نمی‌توان با شعارهای کوتاه‌مدت آن را پاک کرد..

ابزارها و روش‌های «انحراف»؛ از دفترچه تا تجمعات نمایشی

یکی از ابزارهای کلیدیِ این حلقه‌ها «تولید برنامه‌ها و اسناد راهبردی» است . آنچه که  با عنوان «دفترچه اضطرار» یا «پروژه شکوفایی» مطرح شد. این سند، به‌طور جمع‌بندی‌شده، الگویی اقتدارگرا و متمرکز از حکومت ارائه می‌دهد؛ تمرکزی که در آن اختیارات گسترده در دستان یک فرد جمع می‌شود، پارلمان و نهادهای نماینده مردم کنار گذاشته یا مهندسی می‌شوند و دستگاه‌های امنیتی به‌عنوان بازویی برای «حفظ نظم» تداوم می‌یابند. طبق گزارشِ مصاحبه، محتوای این دفترچه «عاری از هرگونه ابهام و در یک کلام همانا دیکتاتوری و وابستگی است»، و این خود مهم‌ترین سند ناکافی‌بودن ادعای «دموکراتیک» بودن این جریان است.

علاوه بر اسناد، تاکتیک دیگر این جریان متکی به «نمایش‌های برون‌مرزی» و تجمعات منتشر شده در رسانه‌های فارسی‌زبان وابسته است؛ تجمعاتی که هزینه‌های رسانه‌ای، تبلیغاتی و لجستیکی بالایی صرف آن‌ها می‌شود اما در میدان واقعیِ ایران و حتی در میان ایرانیان و اپوزیسیون تاثیر  لازم را نشان نمی‌دهد. . برخی از این تجمعات حتی به ارقامِ بسیار پایینِ شرکت‌کنندگان محدود مانده‌اند و پروژه تبلیغی از این منظر شکست‌خورده است.

ضعف سازمانی و فقدان پشتوانه اجتماعی

پاشنه آشیلِ این جریان، فقدان تشکیلات مردمی، برنامه سیاسی واقع‌گرایانه و پشتوانه اجتماعی است. این جریان «نه تشکیلات دارد، نه محبوبیت دارد، نه پایگاه اجتماعی دارد ؛ نه برنامه سیاسی دارد و نه تاریخ مبارزاتی دارد.» واقعیت این است که هر جنبشِ موفقِ تغییرِ رژیم نیازمند سه رکن اساسی است: سازمان‌دهیِ متمرکز و قابل‌اعتماد، برنامه مشخص برای گذار و پذیرشِ اجتماعیِ گسترده. بدون این سه مؤلفه، هرگونه تلاش برای «نصب» یک آلترناتیو از خارج یا از بالا محکوم به شکست است چرا که مردم تجربه تاریخی تلخی از بازگشت‌های اقتدارگرا و دیکتاتور مآبانه دارند.

روابط با «محافل استعماری»؛ انگیزه‌ها و هزینه‌ها

حمایت بخشی از محافل خارجی از چهره‌های سلطنت‌طلب و بچه شاه باید در چارچوب منافعِ ژئوپلتیک آن‌ها فهم شود. قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای که از حفظ وضع موجود سود می‌برند، معمولاً گزینه‌هایی را ترجیح می‌دهند که قابلِ کنترل و کم‌ریسک باشند؛ یعنی تصویری از «ثبات» که به جای دگرگونی‌های رادیکال، تغییر در رأس را نوید دهد. از این منظر، سرکوبِ جایگزینِ دموکراتیک و انقلابی و تبلیغ برای گزینه‌ای چون بازگشت سلطنت و یا بازگشت بچه شاه به شیوه های مختلف حکومتی با پشتیبانیِ خارجی، یک منطقِ ریاضیِ قدرت جهانی دارد: حفظ نظمِ منطقه‌ای با کمترین هزینه سیاسی.

با این حال، گزارش‌های مستقل و تحلیل‌های رسانه‌ای اخیر نشان می‌دهد که تلاش‌های چهره‌هایی مانند بچه شاه در جلبِ اقبالِ داخلی محدودیت‌های جدی دارد و در عرصه بین‌المللی نیز مورد اعتماد نیستند.

ارتباط با دستگاه‌های سرکوبِ پیشین و «سفیدشویی» امنیتی

یکی از موارد هشداردهنده تلاش برای «سفیدشویی» یا حفظ ساختارهای امنیتی سرکوبگر پیشین است؛ یعنی ایده نگه‌داشتنِ بدنه‌هایی از نیروهای سرکوبگر سابق یا تغییر نامِ آن‌ها به‌منظور تضمینِ «ثبات» در آینده. چنین رویکردی، به‌جای انهدام سیستمِ سرکوب، تنها تلاش می‌کند تا آن را بازسازی کند؛ امری که برای اکثریت جنبش دموکراسی‌خواه و آزادی طلب غیرقابل‌قبول است. تجربه تاریخی صدها هزار قربانی در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها، باعث شده که هر پیشنهاد «نگه‌داشتنِ نیروهای قدیمی در پوشش جدید» با مقاومت و انزجار عمومی مواجه شود.

چرا شکست خوردند؟؛ مقاومت سازمان‌یافته و آگاهی تاریخی

پرسش اصلی این است که چرا با همه سرمایه‌گذاری‌های رسانه‌ای و پشتیبانیِ خارجی، پروژه بازگشت سلطنت و آوردن بچه شاه موفق نشده است؟

پاسخ را باید چند وجهی دنبال کرد؛ نخست، مقاومت سازمان‌یافته‌ای که طی دهه‌ها شکل گرفته  از جمله  برخورداری  از شبکه‌های داخلی، کانون‌های شورشی و ساختارهای جایگزین که برنامه مشخص و حامیان بین‌المللی دارد.

دوم، آگاهی تاریخیِ مردم نسبت به گذشته سلطنت و دستگاه‌های سرکوب، پذیرشِ بازگشت نظامِ دیکتاتوری پیشین را به‌شدت کاهش داده است.

سوم، پروژه‌های تبلیغاتیِ صرفاً نمایشی در خارج، از بستر واقعیِ درون جامعه ایران جدا مانده‌اند و توان برانگیختن اعتماد یا پشتوانه مردمی را ندارند. در نتیجه، حتی حمایت بورژوازی و رسانه‌ای خارجی نیز نتوانسته این نقصان‌ها را جبران کند.

پیامدها و افق‌های آینده

آنچه از این تحلیل بیرون می‌آید، چند حکمِ راهبردی است:

 اول، هر آلترناتیوی که خواهان پذیرشِ مردمی است، باید به‌صورت ریشه‌ای از دستگاه‌های سرکوبِ گذشته و الگوهای اقتدارگرایانه و دیکتاتوری فاصله بگیرد.

 دوم، مبارزه دموکراتیک واقعی نیازمند تشکیلات، نیروی رزمنده در صحنه ؛ برنامه روشن و پاسخگوییِ واقعی است -چیزی که بقایای سلطنت و بچه شاه فاقد آن‌اند.

سوم، حمایت‌های خارجی نباید جایگزینِ مشروعیت داخلی شوند؛ زیرا مشروعیت بیگانه، هیچگاه بر مشروعیت ملیِ یک جنبش ارجحیت نخواهد داشت و به ضد خود بدل می‌گردد.

در یک جمع‌بندی نهایی، بقایای سلطنت و بچه شاه با تمامِ سرمایه‌گذاری‌ها و ترفندهای رسانه‌ای‌ و «دفترچه‌ای» خود نتوانسته‌اند مسیرِ تأثیرگذاری در جنبشِ واقعی و عمیقِ مردم ایران را بیابند. دلیل اصلیِ ناکامی‌شان نه فقط ضعف تاکتیکی، که فقدان مشروعیت، نداشتن پایگاه اجتماعی و مردمی و پیوندهای تاریخیِ ضدملی و عدمِ سازگاری با خواست دموکراتیک جامعه است.

در نهایت اینکه بقایای سلطنت و بچه شاه  اگرچه در راهبردشان موفق نبودند اما در جریان قیام ۱۴۰۱ با ایجاد انحراف در شعارهای جنبش و رادیکالیزم و قهر بر علیه دیکتاتوری ولایت فقیه و با از بین بردن وحدت عمومی که برای سرنگونی رژیم شکل گرفته بود، به جنبش و قیام مردم ایران ضربه وارد کردند و به این ترتیب در یک بزنگاه تاریخی به بقای استبداد ولایت فقیه کمک کردند. اکنون نیز همین تلاش به شیوه های مختلف ادامه دارد اگرچه با دلایلی که بر شمردیم تاثیرگذاری آنان به شدت کاهش یافته است.


🟢 مرگ_بر_خامنه‌ای

🍏# مجاهدین_خلق ایران   #  کانونهای شورشی

🌳 # مریم رجوی   #ایران

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7