۱۴۰۴ شهریور ۲۷, پنجشنبه

رضا بهلوی میراثی بدون آینده - فاقد قدرت و یک بینش سیاسی و برنامه برای سرنگونی است « مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر »

فضای مجازی  : نوستالژی پهلوی: میراثی بدون آینده - رضا پهلوی فاقد قدرت و یک بینش سیاسی و برنامه برای سرنگونی است 


نوستالژی پهلوی بحث‌برانگیز است، اما رضا پهلوی برای شکل‌دهی آینده ایران، فاقد قدرت، برنامه و حمایت است.

انتظارات برای تغییرات سیاسی در ایران، به ویژه در میان محافل دیاسپورا (ایرانیان خارج از کشور)، آنقدر مکرر مطرح می‌شود که حتی بدون تحولات ملموس در داخل کشور، سناریوهای گذار مورد بحث قرار می‌گیرند. این موضوع نشان می‌دهد که چگونه بحث‌های سیاسی و فکری در خارج از ایران اغلب با واقعیت‌های داخل کشور در مسیری متفاوت پیش می‌روند. در میان افرادی که بیشتر از همه در این بحث‌ها نامشان برده می‌شود، شاهزاده تبعیدی، رضا پهلوی است.

زمانی که آخرین شاه ایران، محمدرضا پهلوی، به همراه خانواده‌اش در ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ برای دومین بار کشور را ترک کرد، پسر ارشدش، ولیعهد رضا، فقط ۱۹ سال داشت. برای سلسله پهلوی که یک بار به طور کوتاه پس از کودتای ۱۹۵۳ در تبعید بودند، این خروج دائمی شد. پس از انقلاب ۱۹۷۹، رضا پهلوی در ایالات متحده ساکن شد. پس از مرگ پدرش در سال ۱۹۸۰، او عنوان «ولیعهد در تبعید» را بر عهده گرفت. در سال‌های اولیه، او بر تحصیل و امنیت تمرکز داشت. از دهه ۱۹۹۰، با شعارهای مخالفان ایرانی همراه شد و بر دموکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم تأکید کرد. او به جای درخواست آشکار برای بازگرداندن سلطنت، از یک نظام سیاسی مبتنی بر اراده مردم دفاع کرد. در دهه ۲۰۰۰، در رسانه‌ها و اتاق‌های فکر مستقر در واشنگتن بیشتر دیده شد، هرچند اظهاراتی مبنی بر همکاری با اسرائیل و کشورهای حوزه خلیج فارس، انتقادهای تندی را در داخل ایران برانگیخت. در دهه ۲۰۱۰، در میان جنبش سبز و بهار عربی، او یک «شورای ملی گذار» را پیشنهاد کرد، اما نتوانست آن را به یک سازمان ملموس تبدیل کند. امروزه، او همچنان رهبر نمادین گروه‌های سلطنت‌طلب در دیاسپورا باقی مانده است، در حالی که پایگاه حامیان او در داخل ایران ضعیف و پراکنده است.

دوران شاه

اغلب گفته می‌شود که «دشواری پیشرفت، به ستایش از گذشته منجر می‌شود.» در علوم سیاسی، این وضعیت به عنوان سیاست نوستالژی در جوامعی که با بحران روبرو هستند، توصیف می‌شود. هنگامی که موانع ساختاری، پیشرفت اجتماعی را سد می‌کنند یا زمانی که رژیم موجود دچار بحران مشروعیت می‌شود، یک حافظه گزینشی از گذشته وارد عمل می‌شود که با تصاویر ایده‌آل‌شده تغذیه می‌شود. نقص‌ها و تضادهای گذشته پاک شده و با نمادهای نظم، رفاه یا وحدت ملی جایگزین می‌شوند.

در ایران، سلسله پهلوی به نقطه کانونی دقیقاً همین مکانیسم نوستالژیک تبدیل شده است. در ایران امروزی، بازگشت سلطنت یک امکان واقعی در نظر گرفته نمی‌شود، با این حال، برای کسانی که از نظام ناراضی هستند، دوران پهلوی به عنوان یادآوری «ثبات از دست رفته» عمل می‌کند. به این ترتیب، پهلوی‌ها کمتر به عنوان یک نیروی سیاسی و بیشتر به عنوان ابزاری برای فرافکنی نوستالژیک عمل می‌کنند.

یک شوخی رایج در ایران وجود دارد: گفته می‌شود که زبان فارسی چهار زمان دارد، زمان گذشته، زمان حال، زمان آینده و «زمان شاه» . مردم، به ویژه در مناطق شهری، آنقدر به «زمان شاه» اشاره می‌کنند که به یک شوخی رایج تبدیل شده است.

در مواجهه با سختی‌های اقتصادی، سرکوب سیاسی و محدودیت‌های اجتماعی امروز، مردم اغلب از این عبارت برای مقایسه‌های مستقیم با گذشته استفاده می‌کنند. عبارت «زمان شاه اینطوری نبود» بیش از یک شکایت است؛ راهی امن برای زیر سؤال بردن نظام کنونی نیز هست. این نوستالژی، اشتیاق به گذشته را بیان می‌کند، در حالی که همزمان مشکلات کنونی را برجسته کرده و راه را برای آینده‌های جایگزین باز می‌کند. بنابراین، مفهوم «زمان شاه» به ابزاری تبدیل می‌شود که شوخ‌طبعی را با انتقاد ترکیب کرده و حافظه سیاسی را زنده نگه می‌دارد.نام رضا پهلوی  ممکن است به عنوان نمادی در میان گروه‌های دیاسپورا و بخش‌هایی از مخالفان شهری مطرح شود، اما در داخل ایران، حضور او محدود و پراکنده باقی مانده است.

محدودیت‌های سیاسی رضا پهلوی

با وجود نوستالژی و نارضایتی فزاینده از نظام، دلایل متعددی وجود دارد که چرا رضا پهلوی نتوانسته است به یک بازیگر سیاسی مؤثر در داخل ایران تبدیل شود. اولین و شاید مهمترین مانع، فقدان یک چهره رهبری طبیعی در میان مخالفان ضد نظام ایران و ناتوانی پهلوی در پر کردن این شکاف است. حمایتی که از او می‌شود اغلب تحمیلی به نظر می‌رسد تا ارگانیک؛ بیشتر به عنوان یک جایگزین فرافکنی‌شده از خارج شکل گرفته است تا یک مطالبه واقعی از جامعه. به همین دلیل، نام او ممکن است ناگهان مورد توجه قرار گیرد، اما همان گروه‌ها می‌توانند به همان سرعت به سمت مطالبات جمهوری‌خواهانه روی آورند یا حتی علیه او موضع بگیرند. در مجموع، به سختی می‌توان گفت که او واقعاً در داخل ایران حامیانی دارد.

عامل دوم، شکاف بین حضور آنلاین او و واقعیت سیاسی است. یکی از قابل مشاهده‌ترین عناصر حامی پهلوی در دیاسپورا، شبکه‌های فعالان رسانه‌های اجتماعی هستند که اغلب به عنوان «ارتش ترول» او شناخته می‌شوند. این شبکه‌ها عمدتاً از حساب‌های کاربری ناشناس تشکیل شده‌اند که هویت خود را پنهان می‌کنند، در حالی که از زبانی افراطی استفاده کرده و بین ستایش‌های اغراق‌آمیز و محکومیت‌های شدید در نوسان هستند. آن‌ها پهلوی را به نقش «تنها امید ایران» ارتقا می‌دهند، در حالی که منتقدانش را با برچسب‌هایی مانند «خائن»، «عامل رژیم» یا «نوکر آخوند» هدف قرار می‌دهند. کمپین‌های هشتگ هماهنگ، مهندسی دستور کار و حملات جمعی آنلاین، حضور دیجیتالی او را فراتر از مقیاس واقعی‌اش تقویت می‌کند. با این حال، چنین روش‌های تهاجمی اغلب گروه‌های مخالف دیگر را بیگانه کرده و به جای نمایش حمایت گسترده اجتماعی، جنبش سلطنت‌طلب را به موقعیتی حاشیه‌ای سوق می‌دهد.

محدودیت سوم در ماهیت خود نوستالژی برای دوران پهلوی نهفته است. عبارت «زمان شاه» به طور مکرر در بحث‌های سیاسی، زیر سایه مشکلات امروز، دوباره مطرح می‌شود. اما اشتباه گرفتن اشتیاق نوستالژیک با مطالبات سیاسی ملموس، مانعی برای ساختن یک استراتژی منسجم برای مخالفان می‌شود. علاوه بر این، بسیاری ایده احیای سلطنت را غیرواقعی می‌دانند و مفهوم «تخت پادشاهی موروثی» با گفتمان دموکراتیک سازگاری ندارد. بنابراین، نام پهلوی ممکن است به عنوان نمادی از گذشته عمل کند، اما در ارائه یک پروژه فراگیر برای آینده ناکام است.

در نهایت، اگرچه رضا پهلوی سال‌ها از یک «ایران آزاد» و یک «دوره گذار» سخن گفته است، هیچ نقشه راه ملموسی در مورد مسائل اساسی مانند اقتصاد، اقلیت‌های قومی، حقوق زنان یا سیاست خارجی ارائه نکرده است. فراتر از «ولیعهد» و «وارث مشروع» بودن، او فاقد یک بینش سیاسی است که بتواند به تنهایی دوام آورد. برخی از اظهارات او در طول درگیری ایران و اسرائیل واکنش‌های شدیدی را برانگیخت و او را بیشتر از افکار عمومی در داخل کشور دور کرد. دعوت مردم به خیابان‌ها در حالی که بمب‌ها بر شهرهایشان فرومی‌ریخت، و همزمان ظاهر شدن در همسویی با همان بازیگرانی که حملات را انجام می‌دادند، با حساسیت‌های شدید ملی‌گرایانه‌ای که جامعه ایران را شکل می‌دهد، در تضاد بود. حتی اگر چنین چهره‌ای به نوعی رهبری را بر عهده بگیرد، تثبیت قدرت برای او تقریباً غیرممکن خواهد بود. با گذشت زمان، بسیاری او را به عنوان همکار با دشمن خواهند دید.

آیا شاه واقعاً می‌تواند حکومت کند؟

شبکه‌های زیرزمینی در داخل حکومت، از قبل برای یک بحران سیستمی آماده می‌شوند. در عین حال، گروه‌های ملی‌گرا احتمالاً رضا پهلوی را به عنوان کسی که با قدرت‌های خارجی همکاری می‌کند، به تصویر خواهند کشید. زیرا، همانطور که هر کسی که با تاریخ مدرن ایران آشناست می‌داند، احساسات ضد غربی در ایران پیش از انقلاب اسلامی وجود داشته و به اواخر قرن نوزدهم باز می‌گردد. در هر سناریوی پس از بحران، احتمال تجزیه کشور می‌تواند یک ضربه عمیق به جامعه وارد کند و حمایت گسترده‌تری را برای سازمان‌های مخفی ایجاد کند.

در عین حال، ایران با مشکلات ساختاری روبرو است که نمی‌توان آن‌ها را به سادگی با تغییر رژیم حل کرد. سختی‌های اقتصادی، بیکاری، بحران‌های زیست محیطی و نابرابری اجتماعی مسائلی نیستند که بتوانند یک شبه ناپدید شوند. حتی اگر پهلوی به قدرت برسد، مردم همچنان با همان مشکلات دست و پنجه نرم خواهند کرد و ناامیدی می‌تواند به سرعت جایگزین انتظارات شود، با این دیدگاه که «هیچ چیز تغییر نکرده، بلکه اوضاع بدتر هم شده است.»

در چنین شرایطی، روایت اینکه «آخوندها باعث این ویرانی شدند» ممکن است به شدت مورد توجه قرار نگیرد. رفلکس‌های نوستالژیک دوباره ظاهر خواهند شد و گفتمان‌هایی که بر «میهن‌پرست» و «ملی‌گرا» بودن روحانیون تأکید دارند، به راحتی می‌توانند حمایت پیدا کنند، به ویژه در مناطق روستایی. به همین دلیل، حتی اگر رضا پهلوی از طریق حمایت خارجی به قدرت برسد، بعید به نظر می‌رسد که بتواند واقعاً حکومت کند. او احتمالاً با مخالفت اجتماعی و سیاسی بسیار شدیدتری نسبت به پدرش روبرو خواهد شد.

سناریوهایی در مورد سلسله پهلوی اغلب، به ویژه در بحث‌های دیاسپورا، مطرح می‌شوند. با این حال، هنگامی که حافظه تاریخی، حساسیت‌های اجتماعی و مشکلات ساختاری حل نشده در نظر گرفته می‌شوند، بعید به نظر می‌رسد که رضا پهلوی بتواند ارتباطی پایدار در داخل ایران برقرار کند. نمادهای نوستالژیک ممکن است او را در بحث‌های عمومی نگه دارند، اما اگر او به قدرت برسد، همچنان با همان بحران‌ها روبرو خواهد شد و انتظارات به سرعت به سراب ناامیدی تبدیل خواهند شد. 

این سلسله در آینده ایران دوام ندارد، بلکه در خاطرات آن زنده است، و خاطرات به تنهایی رژیم‌ها را سرنگون نمی‌کنند. هر چقدر هم که مزارع ترول آنلاین هماهنگ شوند، این واقعیت تغییر نمی‌کند.لذا رضا بهلوی  میراثی بدون آینده -  فاقد قدرت و یک بینش سیاسی و برنامه برای سرنگونی است ، به همین دلیل شعار  مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر به یک شعار جهانی تبدیل شده است 



🟢 مرگ_بر_خامنه‌ای

🍏# مجاهدین_خلق ایران   #  کانونهای شورشی

🌳 # مریم رجوی   #ایران

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@ 7