۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

پاسخ به يك سوال

چرا در انقلابات و جنبش ها يكعده خائن ميشوند، مزدور و خيانت ميكنند.علت چيست ،ريشه اين خيانت را در كجا بايد جستجو كرد،ايا ضعف در افراد است،يا ضعف در امتداد مقاومت بي همتا .ايا بخاطر سختي مسير پر فراز و نشيب  است،يا اينكه اشكال و ضعف در امر خط و استراتژي است،
بشنو از نو چون حكايت ميكند،و از جدايي مزدوران و خائنين و خيانت پيشه گان شكايت ميكند،و خود گواه و شاهد و تجسم مقاومت به هر قيمت در هر شرايط و در هر زمان و مكان است،

مسجد را به منار و گنبدش مي شناسند...- اصغر ابزري 


بريده مزدوري بنام نادر نادري از اينكه سوابقش در سايت ايران افشاگر برملا شده، به دهن دريدگي بيشتر عليه مجاهدين روي آورده است كه قابل انتظار بود. اما مطلب وي درست همان خطي است كه وزارت اطلاعات از طريق مزدبگيرانش عليه مجاهدين در پيش گرفته است. اين مزدوركه مزدبگير وزارت اطلاعات شده در قيافه و رفتار و نيز در محتوا از لومپنيسم كامل چيزي كم ندارد، با همين فرهنگ مدعي است همه افرادي كه از مجاهدين جدا شده اند، مجاهدين به آنها لقب مزدور رژيم داده اند. و خواست مجاهدين اين است كه بايد در مقابل جنايات آنها سكوت كرد و الا مأمور وزارت اطلاعات معرفي خواهند شد...
 علت سرهم بندي اين اراجيف و ليست ساختن چيست؟ قابل توجه اينكه اسامي برخي از مزدوران پيشاني سياه مانند ابراهيم و مسعود خدابنده، سبحاني، بهزاد عليشاهي، جواد فيروزمند، محمد رزاقي كه در بين خود مزدوران نيز معروف به محمدرذل است و نفرات مشابه را نوشته است اما از نام بردن از هادي افشار و يغمايي و... امثالهم كه اين روزها بيش از همه در بين مجاهدين و هوادارانشان شاخص مزدوري براي رژيم هستند خودداري كرده است. وزارت اطلاعات در عوض از يك سري افراد ديگر نيز نام مي برد كه ناشناس هستند و يا اينكه تاكنون نه حرفي از مزدوري آنها بوده و نه اينكه فعاليتي داشته اند، بلكه در يك گوشه اي به زندگي خود مشغول هستند.
رژيم مي خواهد با ترفند انتشار اين اسامي، مزدوران خودش مانند نادري لومپن را سفيد سازي كند. كما اينكه مصداقي نيز از اين شيوه در نوشته هايش زياد استفاده مي كند و بقول معروف گرد و خاك مي كند تا توجهات را از اصل مطلب مزدوري خودش دور كند. صرفنظر از اينكه به علت تداوم انقلاب كه لاجرم قانونمنديها تعميق شده و آگاهي ها رشد كرده اند، كسي كه در مورد مجاهدين به عنوان رزمندگان و سپهسالاران آزادي و دمكراسي در ايران دهن باز كند خلايق متوجه مي شوند كه «منتقد دلسوز» است يا «مزدور پي سوز». اين فهم و شعور محدود به مردم ايران نيست، بلكه عالمگير شده و نزد اشخاص منصف و بيطرف كه با سياست ايران سرو كار دارند بخوبي شناخته شده است. براي مثال در همين عراق يكي از روزنامه هاي جديدالانتشار كه ظاهر ليبرالي نيز دارد، و در ابتدا هيچ سر جنگ با مجاهدين نداشت، بناگهان شروع به بدگويي و انتشار اتهامات عليه مجاهدين نمود. ظاهراً حجم اعتراضات اين نشريه را مجبور نمود كه يكي از آنها را در تاريخ 29 شهريور 93 درج كند. نويسنده عراقي بنام وائل حسن جعفر در قسمتي از يادداشت خودش بعد از پرس و جو كردن در مورد هويت اين روزنامه مينويسد:  «اينجا فرصت مناسبي هم هست كه مي توان معياري جهت تشخيص سره از ناسره را در مطبوعات مورد استفاده قرار داد و فهميد كداميك ملي وشفاف است و كدام مشكوك و مزدور. مثلاً وقتي يكي از مطبوعات جهت نام بردن از مجاهدين خلق از واژه (منافقين خلق) يا (سازمان تروريستي خلق) استفاده مي كند شك نبايد كرد كه درگنداب پراز كثافت غوطه مي خورد و از فضولات ولي سفيه تغذيه مي شود و دستورات باندهاي تروريستي حاكم بر ايران را اجرا مي كند و در واقع مطبوعات اين‌چنيني حتي ارزش يك دستمال نظافت كفش را نيز ندارند، چرا كه باعث كثيف شدن كفش مان خواهند شد. از معروف‌ترين اين مطبوعات متأسفانه (روزنامه العالم) است» نويسنده در ادامه علت اين سرسپردگي به وزارت اطلاعات را اينطور شرح مي دهد: «مشكل ضعف مالي كه بعضي روزنامه‌هاي عراقي از آن رنج مي برند نمي تواند توجيه‌گر ارباب مطبوعات شود كه تن به پشتيباني اطلاعات ايران و رژيم آخوندها بدهند تا هم‌چنان شبه نظاميانش هزار هزار با خودروها و بسته‌هاي انفجاري و توسط سازمانهاي تروريستي توزيع شده در بعضي استانهاي عراقي، مردم عراق را قرباني مي كنند. واقعيت اينستكه چنان‌چه صاحبان اين روزنامه توان تأمين مالي روزنامه‌شان را ندارند اگر آن را تعطيل نمايند خيلي بهتر است تا اين‌كه تبديل به آلت دست قاسم سليماني تبهكار و فاسدالاخلاق گردند.»
حال به همين سياق مي توان گفت برّه لاجوردي كه در گزارش 92 پس از كوبلر دلال رژيم، بدنبال كشف محل رهبر انقلاب، مسعود رجوي است و در گزارش 93 اصولا به لجن پراكني عليه انقلاب دروني ايدئولوژيك كه راز بقاء و پايداري مجاهدين در مقابل رژيم و حاميان بين المللي اش بخصوص در يازده سال اخير است، بقول نويسنده عراقي، «شك نبايد كرد كه درگنداب پراز كثافت غوطه مي خورد و از فضولات ولي سفيه تغذيه مي شود» و نشان مي دهد مصداقي از اينكه مجاهدين به شكرانه انقلاب دروني شان سر رژيمي كه قصد نابودي شان را داشت به سنگ زده اند، تا كجا مي سوزد. لذا وي با شارلاتانيسم همه مزدوران در مورد انقلاب دروني مجاهدين به لجن پراكني پرداخته و مي نويسد مجاهدين با نفي و سركوب اميال جنسي مي خواهند انسانهايي با «ساديسم درنده خو» توليد كنند و يك «ايدئولوژي فاشيستي» را در قالب «انقلاب ايدئولوژيك» تئوريزه كنند...
البته هيچكدام از اين مزخرفات كه برآمده از يك ذهن كثيف و مرتجع و پس مانده است براي مجاهدين جديد نيستند. بعنوان مثال آنچه وي در مورد زنان مجاهد مي گويد، مأمورين وزارت اطلاعات همانها را بارها و بارها با 320 بلندگو در اشرف با صداي بتول سلطاني مزدور كه همه ارتش آزاديبخش از مناسبات وي در تيف مطلع هستند، پخش مي كردند. بنابراين شناختن سره از ناسره و مزدور دست چندم وزارت اطلاعات از منتقد بي غل و غش بسيار ساده است و قابل سفيدسازي نيست.
ترفند ديگر وزارت اطلاعات با انتشار چنين اراجيف، سئوالات و ليست ها تلاش براي مخدوش كردن واقعيت اصلي در مورد مجاهدين است. نادري لومپن با اشاره به ليست كذايي اش مي گويد: چطور شما اين همه مأمور و مزدور تربيت کرديد؟ يعني کار شما ساختن و تربيت مأمور وزارت اطلاعات بود؟مصداقي نيز به اين صورت مغلطه مي كند: «آيا اگر امثال اسماعيل وفا يغمايي و ديگر منتقدان مجاهدين با وجود همه رنج ها و مرارتهايي كه از سوي رژيم متحمل شده اند، مزدور وزارت اطلاعات شده باشند نشاندهنده ي ضعف و درماندگي اپوزيسيون و قدرت رژيم نيست؟» اين برّه لاجوري منظورش از اپوزيسيون همان مجاهدين است كه اينجا شرميگنانه اپوزيسيون نوشته است. اما طي مسير خيانت و وصلت اين جماعت بريده با رژيم آخوندي، هيچ چيزي از حقانيت مجاهدين كم نمي كند و هيچ نشان از ضعف و درماندگي مجاهدين و قدرت رژيم نيست. بلكه نشان از ضعف و درماندگي خود فرد دارد كه مبارزه را نكشيده كه تا اينجاي قضيه هم مجاهدين كاري به اين موضوع ندارند ولي وقتي بدنبال عيش و نوش خود رفتن و در اولين قدم با پاسپورتي كه از خون شهداي مجاهدين گرفته در ساحل امن لميده و براي تامين مخارج به خود فروشي سياسي روي مي آورند البته كه مزدوري است. هر تعداد هم كه باشيد با هر گذشته يي, ماهيت سياسي قضيه فرقي نمي كند. اين همان دردي است كه اين مزدوران لمپن مزدبگير تا آخر عمر ننگين شان از آن رنج برده و علامت رسوائي است كه در ديد خاص و عام بر پيشاني شان حك شده است.
مجاهدين در جنگ با رژيم وحشي ولايت فقيه از افشاي خائنين و مأمورين وزارت اطلاعات هيچ باكي ندارند، اگر كسي تاكنون سختي مبارزه در خارج از خاك وطن به خصوص در زير بمباران و حملات موشكي و زميني مزدوران وحشي را تاب نياورده و مبارزه را رها كرده است امر ناشناخته اي نيست و مجاهدين هم هيچوقت مسئله شان چنين افرادي نبوده است و هر جا توانسته اند مخارج سفر و كمك هزينه يي كه بتوانند راحت تر مناسبات سازماني را ترك كنند در اختيارشان گذاشته اند. اما اگر كسي خودفروشي سياسي نزد رژيم و زمينه سازي قتل و كشتار ميهن پرستان مجاهد را بخواهد زير نقاب «منتقد» پنهان كند، مجاهدين به خاطر حرمت خون شهدايشان، افشاگري اين عناصر را بايد از وظايف گرانقدر خود بدانند. ملاك قضاوت در مورد مجاهدين هيچگاه خيانتكاراني كه تشنه بخون شان هستند و در خدمت وزارت آدم كشي آخوندها  قرار گرفته اند، نيست. كما اينكه ملاك قضاوت تاريخ در مورد رهبران و سازمانهاي انقلابي هيچگاه خائنيني نبوده اند كه جنبش را در نيمه راه رها كرده و به دشمن پيوسته اند. ملاك قضاوت در مورد عيسي مسيح، امام علي و يا امام حسن و رهبران تاريخي مشابه نيز خائنيني نبوده اند كه محل حضور آنها را به دشمن لو داده، با ضربه شمشير فرق سرشان را شكافته و يا در غذايشان سم ريختند.
به زبان خيلي ساده كه براي كودن ترين مأمورين وزارت اطلاعات قابل فهم باشد بايد گفت براي شناخت عملكرد يك پديده و تاثير آن در پيرامون خودش و به خصوص هر چه اين پديده مانند انسان پيچيده تر باشد، تا چه رسد به يك سازمان انقلابي كه مجموعه اي از انسانهاي مبارز است، كسي فضولات اين پديده را به رخ نكشيده و حلوا حلوا نمي كند. از قديم نيز گفته اند مسجد را به منار و گنبدش مي شناسند و نه به آبريزگاهش. مثلا خلايق ارزيابي شان از مسجد شاه اصفهان هميشه صحبت از شناخت از معماري برجسته و پژواك بسيار دقيق محاسبه شده در زير گنبد و كاشي كاريهاي لاجوردي جذاب مسجد و مناره هاي بسيار زيباي آن است كه در طول ساليان در زير باد و باران و در سرما و گرما پابرجا ايستاده اند.
ملاك قرار دادن خائن و بريده مزدور، ترفند و فريب جنايتكاراني است كه هميشه تيغ بركف آماده سربريدن انقلابيون راسيتن هستند كه مي خواهند حتي توليد بريده مزدور را به حساب خود مجاهدين بنويسد تا قله افتخارات و شرف مجاهدين در پشت ابرهاي سياه پنهان شود. چند روز قبل ديدم آخوند روحاني در پوش منتقد دلسوز! نيز در افاضاتي تحت نام «ايرادهاي بني اسرائيلي» همين ترفند به رخ كشيدن و حلوا حلوا كردن فضولات را دنبال مي كند.
اما مجاهدين را به زنان و مردان گُرد و مقاومي مي شناسند كه در برابر حملات متعدد، كشتار و موشك باران دژخيمان در يازده سال گذشته و در برابر بمبارانها و اتهات و پرونده سازيهاي تروريستي تا كودتاي 17 ژوئن خم به ابرو نياورده و تسليم رژيم ددمنش آخوندي نشدند. مجاهدين را به مردان سرافرازشان مي شناسند كه با جان و دل هژموني زن ذيصلاح انقلابي را پذيرفته اند و خودشان را از قيد و بندها و تفكرات بنده ساز تاريخي و ارتجاعي مرسوم در جامعه رها كرده اند. مجاهدين را به اشرف نشان هايشان مي شناسند كه با همه سختي هاي زندگي در غرب و مشكلات معيشتي معمول، بيش از يك دهه در سرما و گرما در آكسيونهاي اعتراضي در سراسر جهان صداي يك خلق محروم و سركوب شده را در گوش جهانيان فرياد كردند و مانع از زدوبندهاي اسارت بار براي يك ملت و سربريدن پيشگامان شان شدند و پيروزيهاي تاريخي كسب كرده و توطئه ارتجاعي ـ استعماري حاميان زد و بند با رژيم را در هم كوبيدند ومجبورشدند نام پرافتخار مجاهدين خلق را نيز از ليستهاي كذايي حذف نمايند.
اصغر ابزري ـ زندان ليبرتي
مهر 93