۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه

مختصات سیاسی جدید قصیم و پیام های تبریک و قدردانی! حسین یعقوبی

در روزهای نخست تأسیس شورای ملی مقاومت ایران، تبادل نظر پیرامون عناصر و نیروهای تشکیل دهنده آن یکی از موضوعات مورد بحث روز هواداران سازمان مجاهدین و دیگر جریانات سیاسی در فضای ملتهب تابستان سال شصت بود.
بخوبی به یاد دارم که سازمان مجاهدین در سلسله گفتاری که در رادیو صدای مجاهد پخش می گردید، ضمن تأکید بر مرزبندی انقلابی "نه شیخ و نه شاه " و تشریح اصول حاکم بر مرحله انقلاب دمکراتیک، همه نیروهای طرفدار آزادی و دمکراسی را به شرکت در ائتلاف شورای ملی مقاومت ایران فرامیخواند.
سازمان مجاهدین خلق ایران به دلیل اعتقاد بس عمیق به مرزهای وحدت و تضاد نیروها در مصاف با تضاد اصلی، یعنی رژیم ضد بشری حاکم بر ایران، به عنوان قانون خدشه ناپذیر هدایت یک مبارزه جدی، طبعا شرکت در این ائتلاف را به هیچ عنوان به داشتن ایدئولوژی و خاستگاه طبقاتی خاصی مشروط ندانست.
ذکر این مقدمه از آن جهت حائز اهمیت است که از آن زمان تاکنون هر کس که به تحقیق صادقانه روند قضایا بپردازد، قطعا گواهی خواهد داد که مجاهدین در مداری بالاتر از حد و توان خود به اصل فوق پایبند بوده و با مایع گذاری که در نوع خود در ائتلافهای سیاسی، غیر متعارف و کم نظیر می باشد، همواره گامهای راهگشای عملی در راستای تقویت و استحکام جبهه خلق برداشته اند. نتیجه اینکه مجاهدین، برخلاف اباطیل برخی بریده از مبارزه و مردم، هرگز شروع کننده هیچ نزاعی با هیچ فرد و سازمان و گروهی نبوده اند. مسلما این خویشتنداری انقلابی و مسئولانه مجاهدین، البته آنجا که منافع جنبش در تهدید باشد دیگر مجاز نخواهد نبود. با این نگاه می توان به عمق ماهیت واقعی کسانی که در هفته های اخیر به بهانه "کلاهبرداری مالی"، مجاهدین و بویژه تشکیلات و رهبری آن را آماج رذیلانه ترین حملات خود قرار داده اند پی برد.
در این میان، دود و دم عوامفریبانه ای که کریم قصیم در مورد استعفای خود و تحفه همسنگش محمد رضا روحانی براه انداخته، براستی عبرت آموز است. برای واکاوی موضوع لازم است کمی به عقب برگردیم.
پیشتر ذکر گردید که مجاهدین هیچگاه آغاز کننده هیچ نزاعی نبوده اند، چرا که سازمانی که تمام توان و انرژی خود را صرف پروژه سرنگونی رژیم می کند، منطقا نباید از گشودن جبهه های فرعی هدر دهنده وقت و انرژی خود استقبال کند. در همین ماجرای اخیر افشای کمک های مالی ارائه شده به قصیم و شرکاء هم، مجاهدین و شورا زمانی اقدام به انتشار این اسناد کردند که پیشتر از آن کریم قصیم در هر فرصتی که دستگاههای رسانه ای به غایت مشکوک و معلوم الحال با گشاده دستی در اختیارش می گذاشتند، همصدا با لابی های ارتجاعی – استعماری رژیم، سینه چاک می داد و مجاهدین را به عدم صداقت در امور مالی متهم می کرد، که: "حقه بازی اينها حد ندارد...؟" (قصيم ٤ بهمن ١٣٩٣).
تنها در این نقطه بود که شورا در اطلاعیه مورخ ٤ بهمن ١٣٩٣ جهت روشنگری، ضمن انتشار لیست کمکهای دریافتی قصیم از مجاهدین، به ایشان یادآوری کرد که: "حيرت آور اينكه مدعيان فوق الذكر، عليرغم كليه دعاوی شفافيت و جا نماز آب كشيدن انسانی و اخلاقی، معلوم نيست كه چرا هيچگاه از اين مقوله (دریافت کمک از مجاهدین) سخن نگفته و بر آن عامدانه و آگاهانه سرپوش گذاشته اند."
اما ظاهرا در منطق قصیم، این تنها حق منحصر بفرد ایشان است که مجاهدین را در مورد هزینه های سفر پاتریک کندی، که تماما در راستای پروژه حفاظت از جان قهرمانان اشرف بوده است مورد استنطاق قرار دهد؛ اما وای به روزی که کسی به ایشان گوشزد کند که جنابعالی، هم بابت کاغذ و قلم "کپی اند پیست" ((copy-and-paste سلسله مقالات آپیزمنتت و هم سایر مخارج زندگی ات از دبیرخانه شورا طلب کمک مالی می کردی! این دیگر می شود خیانت به تعهد عدم افشای اسرار شورا تا سرنگونی!
قصیم در سر هم کردن مهملات خود ناجوانمردانه تشکیلاتی را به استثمار متهم می کند که اعضای آن یکی از باشکوهترین مقاومت تاریخ را به منصه ظهور گذاشته اند و در یک کلام از همه چیز خود برای رهایی مردم گذشته، به تمام مواهب مشروع زندگی دست رد زده و به تعبیر روحانی، یار "کلون" شده اش (زمانی که از نعمت حضور در جمع انسانهای شرافتمند بهره مند بود): "تمام زندگی یک مجاهد خلق در یک کیسه پلاستیکی خلاصه می شود."
براستی جز کلمه شرم چه چیزی می تواند پاسخ این رذالت قصیم و شرکاء باشد؟. چرا که او در ائتلاف با چنین راد مردان عیار، حتی برای نوشتن مقاله و کتاب طلب مواجب می کرد و در عین حال با گنده گویی مشمئزکننده ای خود را "کادر کاروان پیکار" می نامید!
وی در توجیه مسخره این طلبکاری می گوید: "مبارزان قدیمی خوب می دانند، تامین بخشی یا تمامی معاش کادرهای کاروان پیکار، به عنوان امری بدیهی و آزاد کننده وقت و فرصت جهت تکمیل و افزایش فرصتهای کاری و کوششهای مبارزاتی همیشه باب بوده. همین طورهم در"شورا" بود."
قصیم در این "قانون اساسی" من در آوردی اما، خود را به نفهمی زده و نیازی به توضیح نمی بیند که در کدام بند قانون فوق، مندرج گردیده که تنها مجاهدین و هواداران آن باید متحمل شداید بار سنگین این هزینه ها باشند!
لازم به توضیح نیست که البته مجاهدین و هواداران آن که تمام هست و نیست خود را فدای آزادی خلق محبوبشان می کنند، برای پیشرد امر انقلاب، بار سنگین مالی مقاومت را کماکان بدون چشمداشت به دوش خواهند کشید؛ امری که در بطن خود مبین استقلال مالی و به تبع آن استقلال سياسی مجاهدين ميباشد. ولی آیا در مقابل این نامردمی سکوت نشانه ذلت نمی بود؟
هرزه درایی و خزعبلات اخیر کریم قصیم موجب گردید تا نگاهی به اراجیف نامبرده که به تواتر در "پژواک آخوندها" منتشر و در سایر سایت هایی که بدون کوچکترین تردیدی تحت هدایت مستقیم وزارت بد نام اطلاعات آخوندی هستند، لانسه می گردد، بیاندازم.
کریم قصیم با جار و جنجال و در هر بازار مکاره ای استعفای خائنانه و مشکوک خود را امری "پاکیزه" و متعارف قلمداد کرده و با خودبزرگ بینی خاص خود همواره تلاش می کند این عمل را با استعفای جنجالی اسکار لافونتن، از با نفوذترین سیاستمداران حزب سوسیال دمکرات آلمان در سال ١٩٩٩ از کابینه گرهارد شرودر مقایسه کند. وی در متنی که در لینک زیر منتشر گردیده، می نویسد: "شما که می دانید اسکار لافونتن از این ساعت به ساعت بعد استعفا داد و هیچکس به او اتهام خیانت به مردم نزد و این مزخزفاتی بیان نشد که در دو بیانیه (مجاهدین / شورا) به ما اهانت کرده اند."
http://www.newsecularism.com/2013/07/12.Friday/071213.Karim-Ghassim-Greenlight-to-reformists-and-US.htm#sthash.cXwi4rfH.dpuf
جدای اینکه وزن و جایگاه بسیار مهم لافونتن در حزب سوسیال دمکرات آلمان با عضویت قصیم در شورای ملی مقاومت، این قیاس را از اساس مع الفارق می سازد، لازم است به نکاتی در این رابطه بپردازم.
در اکتبر ١٩٩٨ میلادی بعد از ١٦ سال حاکمیت حزب محافظه کار آلمان به صدر اعظمی هلموت کهل، اشتیاق و پتانسیل شدیدی در بین مردم بویژه در اقشار کم درآمد، طرفداران صلح، محیط زیست و سندیکاها ی کارگری و حامیان مهاجرین در تغییر وضعیت موجود وجود داشت. اگر چه گرهارد شرودر کاندیدای حزب برای احراز مقام صدر اعظمی بود اما به گواهی اکثر ناظرین سیاسی، این چهره کاریسماتیک و نفوذ کلام اسکار لافونتن بود که نقش بی بدیلی در پیروزی سوسیال دمکرات ها در انتخابات آن سال داشت. پس از انتخابات، گرهارد شرودر در مقام صدر اعظم و اسکار لافونتن در موضع وزیر پرقدرت خزانه داری در ائتلاف با حزب سبزها به ١٦ سال حاکمیت محافظه کارانه هلموت کهل پایان دادند. مردم بی صبرانه در انتظار رفرم ها و عملی شدن قول های انتخاباتی بودند که به ناگاه در ١١ مارس ١٩٩٩، لافونتن به سبک قصیم بدون ذکر هیچ توضیحی از تمام سمت های سیاسی اش استعفاء کرد و به مدت سه روز از دید همگان پنهان شد. برخلاف وارونه گویی های قصیم برای توجیه عمل خائنانه اش، مردمی که تا دیروز در اسکار لافونتن یک ناجی بزرگ را می دیدند، او را با رکیک ترین کلمات مورد هتاکی قرار می دادند. خشم مردم نه به خاطر استعفای وی بلکه تنها و تنها به خاطر نحوه استعفاء و به قول خودشان "جا گذاشتنشان" بود. بسیاری از طرفداران پروپا قرص حزب از او به عنوان کودتاگر اسم می بردند.
گونتر گراس چهره نامدار ادبی آلمان و جهان، برنده جایزه ادبی نوبل و از حامیان حزب سوسیال دمکرات در مصاحبه ای با روزنامه "زود دویچه سایتونگ" نحوه استعفای اسکار لافونتن را شدیدا محکوم کرد و گفت:
"در تاریخ حزب سوسیال دمکراسی تاکنون هیچ خیانتی به کثیفی خیانتی که لافونتن در حق رفقای حزبی خود مرتکب شده است وجود نداشته است."
http://www.sueddeutsche.de/politik/literatur-nobelpreistraeger-grass-rechnet-mit-lafontaine-ab-1.1745249
باید توجه داشت که حزب سوسیال دمکرات آلمان و طرفداران آن همچون سازمان مجاهدین و مقاومت ایران در شرایط طاقت فرسای مقاومت با یک رژیم ضد بشری که اعضای مقاومت در آن پیمان خون تا سرنگونی بسته باشند، نبودند. حال می توان تصور کرد که عکس العمل مردم و روشنفکران آلمانی نسبت به استعفای لافونتن در شرایط مشابه مقاومت ایران چه می بود! این البته تنها یک نمونه از بیشمار "لاف زدن های در غربت" و وارونه گویی های ابلهانه کریم قصیم برای توجیه خیانتش است!

اما براستی پشت کردن قصیم و شرکاء به مقاومت امری تصادفی و یا به زغم او "پیروی از ندای وجدان" بود!؟ برای پاسخ به این سئوال باید ازعلم الاجتماع انقلاب بهره گرفت و نظری به منظره سیاسی کشورمان و موقعیتی که مقاومت ایران و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران در آن قرار دارد، انداخت.
واقعیت این است که ماهیت ضد بشری و سرگوبگری وحشیانه رژیم، میدان مبارزه را بسان یک میدان قوی مغناطیسی چنان پلاریزه کرده که مختصات حضور هر نیروی جدی در این میدان بطور اجتناب ناپذیری تابعی از دوری و نزدیکی با یکی از دو قطب مخالف است. تجربه تاسف بار خزیدن بسیاری از مدعیانی که با پشت کردن به مقاومت و در نتیجه مجازات اتودینامیکی همین قانونمندی به زیر قبای ملا پرت گردیدند، هر ناظر بی طرف را بی نیاز از توضیح بیشتر در این باره می سازد.
حال می توان با توجه به اصل فوق به خوبی پی برد که چگونه و چرا عوامل بدنام و جنایتکار وزارت اطلاعات آخوندی به خیانت استعفاء قصیم اکتفا نکرده و تلاش می کنند، قصیم را به آلت دستی حرفه ای بر علیه مقاومت و مجاهدین به خدمت بگیرند.
بر کسی پوشیده نبوده و نیست که انهدام و تلاشی ائتلاف شورای ملی مقاومت از دیر باز در الویتهای سرویس های مرئی و نامرئی رژیم آخوندی قرار داشته و اکنون که قصیم در دام این شبکه عنکبوتی تنیده شده توسط این سیستم مخوف قرار گرفته، خیره سرانه به خود می بالد و می گوید: "و بالاخره صرف استعفای علنی و بی خدشه من و ما و نشان دادن امکان مشروع و پاکیزه کناره گیری از معایب و مصائب نامبرده (درمتن استعفاء) به عنوان شهامت مدنی مورد احترام افکارعمومی هموطنان قرارمی گیرد و با تبریک و قدردانی افراد و شخصیتهای متعلق به خانواده های سیاسی گوناگون اپوزیسیون ضدرژیم مواجه می شود (این جانب پیامهای تبریک ایمیلی ، فیسبوکی و تلفنی و حضوری متعددی ازشخصیتهای اپوزیسیون دریافت کردم...)."

ایکاش قصیم که این روزها کمپین پروژه "شفاف سازی اش" اوج گرفته، در این مورد هم از این شخصیت های اپوزیسیون نام می برد، تا مردم مجبور نمی شدند با سر زدن به سایت های رنگارنگ عمله و اکره "مقام معظم رهبری" از وجودشان مطلع شوند!
اما اجالتا فقط به بخشی از سیگنالها، تشکرات فائقه و رهنمودهای بعضی از این افراد "خوشنام" پرداخته می شود.
مريم سنجابی، خائن خودفروخته ای که برای اجرای اوامر شکنجه گران وزارت اطلاعات از مدتها پیش خود را تمام عیار در اختیار گشتاپوی آخوندی گذاشته و با شركت درشناسايی های قبل وبعد ازحمله جنايتكارانه رژيم ومالكی در ١٠ شهريوربه مجاهدان اشرف، دست درخون آن قهرمانان دارد، یکی از آن " شخصیتهای متعلق به خانواده های سیاسی گوناگون اپوزیسیون ضد رژیم" مورد نظر قصیم است، که در پیام خوش آمدگویی اش به قصیم و باندش چنین می نویسد: "به آقایان محمدرضا روحانی و کریم قصیم و یغمایی و ایرج مصداقی و … افتخار می کنم. مسبب ویرانی رجوی است. پس از خروج شجاعانه آقایان محمدرضا روحانی و دکتر کریم قصیم و شاعر توانمند آقای اسماعیل وفا یغمایی و آقای ایرج مصداقی از بند و اسارت فرقه رجوی به نظر اینجانب راه خروج بسیاری ازدوستان دیگر در بند هموار شده است...."(اينترلينك، سایت وزارت اطلاعات، مريم سنجابی، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳)

اما ظاهرا وزارت منفور اطلاعات هنوز از میزان خیانت قصیم و شرکاء رضایت کامل نداشته و از زبان مزدور حرفه ای دیگرخود بنام حامد صرافپورضمن خط و نشان کشیدن برای وی به او رهنمود می دهد که: " آقای قصیم، آیا مشکل مردم ایران این است که بدانند شما سی و چند سال قبل چقدر به مجاهدین مجروح کمک کرده اید؟ آیا مشکل آنان این است که تاریخچه جوانی شما را بدانند؟ آیا هواداران کنونی این فرقه تروریستی که در جهل بسر می برند، منتظر هستند تا شما از دهه ۶۰ سخن بگویید؟ خیر آنها می خواهند بدانند در شورای دستساز رجوی در طی ربع قرن چه گذشته است."
(اینترلینک، سایت وزارت منفور اطلاعات، حامد صرافپور، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳)

اینجاست که قصیم برای اثبات حسن نیت خود و اینکه گوش شنوایی برای "شخصیت های خوشنام اپوزیسیون" تولید و غنی شده در دستگاه ولایت دارد، فرصت را مغتنم شمرده و در لجن نامه بعدی اش مجاهدین و شورا را به سبک و ادبیات خاص آخوندی مورد شرم آورترین کینه توزی های خود قرار می دهد.
در یک وارونه گویی دیگر، قصیم مدعی است که بارها به مسئولین مجاهدین گوشزد کرده بود که بعد از سرنگونی رژیم سابق عراق دیگر ماندن در عراق به سود جنبش نیست. اما معلوم نیست که در سالهای قبل چه کسی قصیم را در قلب اروپا وادار می کرد تا اندرباب ایستادگی قهرمانان اشرف اینچنین به داد سخن بپردازد:
"دنیا زیر و رو شد. ابرقدرت شرق فرو پاشید جهان یک قطبی شد سیستم عراق که میزبان مبارزان آزادی ایران را پذیرفته بود ساقط شد و همه اعوان شیاطین جمع شدند که پهلوانان آزادی ایران را، هم‌ اکنون (به‌واقع می‌توان گفت) پهلوانان آزادی برای منطقه را نابود کنند. از اوج پیکار خود به عرصه فرار بکشانند و یا به سازش ساقط کنند. همه قدرتهایی که در این توطئه چندساله سهیم شدند یکی بعد از دیگری ننگ شکست توطئه‌گران و پیروزی اشرف را تجربه کردند. ....به‌ زودی دیدند اینجا جایی نیست که بتوانند از دیوارش بالا بروند. توطئه‌ها را تقسیم کردند یکی بعد از دیگری فشارها را افزودند این توطئه‌ها به طرحهای جنایت جمعی تبدیل شد. باز هم شکست خوردند. باز هم اشرفیان، ایستاده و راه نشان دادند...."
(قصیم در دویست هجدهمین روز تحصن ژنو، یکشنبه، ۱۳ آذر۱۳۹۰)

البته اگرقصیم سخنان فوق را نه در ژنو بلکه در خود اشرف و یا لیبرتی ایراد می کرد، شاید همنشینان الدنگ کنونی اش آنرا به حساب "مغز شویی ایشان در زندانهای رجوی" می گذاشتند!

قصیم می تواند کماکان سایت های زنجیره ای وزارت بد نام اطلاعات آخوندی را با مهملات خود مزین کند، این سئوال اما همچنان بی پاسخ مانده است: "كی، كجا وچند خود را فروختی؟"


حسین یعقوبی

٢٨ بهمن ۱۳۹٣