۱۳۹۳ بهمن ۱۳, دوشنبه

تاراج گل سرخ

بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی 

در سینه‌های مردم عارف مزار ماست 
تاراج گل سرخ 
خبر فاجعه‌بارتر از آن است که بتوان بسادگی از کنارش گذشت: «تخریب مزار مروارید در اشرف با لودر». در میان پاره‌های بلوک و ریشه‌های بیرون کشیده شده درختان، و گلهای پرپر، قاب عکسی از تصویر متبسم یک شهید، تحمل روح را به آتش می‌کشد. 
بیدارباش فاجعه دهان به دهان، خود را تا انتهای کوچه پس کوچه‌های وجدان جار می‌کشد، سلولهای قلب جریحه‌دار می‌شوند سؤال از سؤال می‌جوشد: این چگونه ممکن است؟ قول و قرارهای دولت عراق چه شد؟ مگر قرار نبود یونامی از آنجا حفاظت کند؟ غارت اموال، شکستن قفل‌ انبارها و چپاول مایملک اشرفیان و سرقت کاروان کاروان خودروهای ساکنان را به سختی برتافته بودیم این یکی دیگر خیلی شکستن مرزهای رذالت است. 
اسلام پیامبر رحمت و رهایی از این‌که رژیم و دست نشاندگان مزدبگیر او در عراق، نام او را می‌برند، و کام خود می‌جویند خشم گین است؛ اسلام، دینی که حتی مثله کردن سگ هار را جایز نمی‌داند. 
نه، تعرض به مزار خفتگان در خاک، ربطی به اسلام ندارد؛ جنایتی است در عداد بریدن سر و زنده به گور کردن؛ بلکه قبیح‌تر از آن؛ آن‌چنان که اسیدپاشی به‌صورت زنان جنایتی است فراتر از بدار کشیدن و اعدام. این جنس از جنایت تنها از زیر عمامه ولی‌فقیه می‌جوشد. مغایر با عرف، آیین و هر فرهنگی است که بویی از انسانیت برده است. 
اینکار رژیم البته جدید نیست و پیشینه‌یی ننگین دارد. سال گذشته در همین بهمن‌ماه بود که مزدوران عراقی خامنه‌ای، به‌فرمان عامل دست‌نشانده‌اش مالکی، پیکرهای در حال جنگ شهیدان کهکشان اشرف را مخفیانه دفن کردند چرا که این شهیدان با پیکرهایشان شاهدانی بودند بر یکی از هولناکترین جنایتها علیه بشریت. 
در گذشته‌های دورتر شبیه به همین جنایت را در ابعادی گسترده‌تر در ایران مرتکب شدند. دفن مخفیانه بدنهای گرم و خونالود شهیدان در حوالی زندانهای مخوف قزل‌حصار و گوهردشت در منطقه‌یی خاموش به‌نام بهشت سکینه - جایی که به‌محض لو رفتن به زیارتگاه خانواده‌های شهیدان تبدیل شد- هنوز از یادها نرفته است. در این مزار مخفی نیز پاسداران رژیم از نهادن پاره سنگی به‌عنوان نشانه بر گور عزیزی مانع شدند. آنها می‌خواستند و می‌خواهند که شهیدان در فراموشی بمیرند و در سکوت دفن شوند. راستی چرا؟ 
 
 
خاوران، خاکی که در خود هزاران قلب زنده و تبدار را مدفون دارد، آرامگاه شهیدان قتل‌عام سال 67 است؛ آنانی که به‌خاطر دفاع از حرمت یک کلمه، بر دار شدند. خاوران از این پیشتر محل دفن دور از انظار پیکر تیرباران شدگان بود. در سال 68 رژیم با بلدوزر این گورستان بی‌نام و نشان را شخم زد تا ب ه‌خیال خود خاطرات شهیدان را در عواطف جریحه‌دار خانواده‌هایشان مح و کند. اما نیتجه چه شد؟ اکنون خاوران؛ خاکی شعله‌ور و پرتپش است که با خون شهیدان و اشک و داغ زیارت کنندگان لاله آجین ش ده؛ گرچه در آن حتی گذاشتن سنگی کوچک بر گور شهیدان ممنوع است. 
 
 

حمله به مزار شهیدان، شکستن سنگ‌قبر و زدودن آثار نامشان به این ختم نمی‌شود. تخریب مزار بنیانگزاران سازمان در قطعه 32 بهشت زهرا، تخریب مزار شهیدان در قطعه 41 و نیز هجوم ویرانگرانه به مزار شهدای آزادی در اراک از نمونه‌های این جنایت وحشیانه و ضدانسانی است. وادی السلام کربلا، آرامگاه جا ودانه فروغهای آزادی، نیز از هجوم قساوت پیشگان در امان نمانده است. ای‌کاش حجم فاجعه فقط محدود به ایران یا عراق می‌شد، هر جا که رژیم دستش رسیده و توانسته م زدوری را به‌کار گیرد، وحشت خود را از مزار یک مجاهد هم به‌نمایش گذاشته است؛ نمونه آن شکستن شیشه تصویر شهید دفاع از حقوق زندانیان زهرا رجبی (فائزه)، در پاریس. 
 
 

راستی چرا؟ مگر سنگ مزار شهیدان چه پیامی می‌پراکند؟ مرگ پراکنان و چماق به دستان نظام ولی‌فقیه مگر نمی‌دانند شکستن سنگ مزار، و تخریب آنها با لودر و بلدوزر، چه خشم و نفرت عظیمی برمی‌انگیزد؟ آیا آنان به عواقب کارشان واقفند. مگر نمی‌دانند با این جنایت دارند به دامنه نفرت تاریخی مردم از حاکمیتشان می‌افزایند؟ 
آری، و این چیزی نیست که به آن نیندیشیده باشند اما در سراشیب سقوط و در تنگنای استیصال، مگر کار دیگری از دستشان ساخته است؟ اینها خود نشانه نهایت استیصال و جنون آخوندی است. 
ولا یزید الکافرین کفرهم عند ربّهم إلّا مقتاً ولا یزید الکافرین کفرهم إلّا خساراً (فاطر 39) 
رژیم عمق نفرت مردم ایران را به خود بیشتر از هر کس می‌داند اما او چیز دیگری نیز می‌داند. شهیدان آرمیده در مروارید، این اسطوره‌های شکست ناپذیر مردم ایران خطرناکند. اسطوره را باید شکست تا جوانان شیفته آزادی به آن روی نیاورند. 
رژیم این را می‌داند اما نمی‌داند با شکستن سنگ مزار شهیدان، با از ریشه کندن درختان و پرپر کردن گلهای مروارید، مزار شهیدان را به قلب مردم ایران و جهان منتقل می‌کند. قاب‌های شکسته تصاویر شهیدان، اکنون بر طاقچه قلبها نهاده شده است. اگر عمرسعد و شمر توانستند با شرحه شرحه کردن اجساد شهیدان عاشورا، و اسب تاختن بر آن، رسم ایستادگی و آزادیخواهی را به فراموشخانه تاریخ بسپارند، جرثومه‌های تاریخی آنان نیز خواهند توانست خطر انگیزه‌بخشی و دمیدن روح خیزشی را که از یاد و نام و ارزشهای رهروان حقیقی امام حسین بد می‌خیزد، از نظام به‌زانو درآمده‌شان دور سازند. ا گر خلفای جائر توانستند با شخم زدن مزار سرور آزادگان و به‌آب‌بستن آن در همین سرزمین، آن را از صحنه تاریخ محو کنند، خلیفة ارتجاع هم خواهد توانست مزار مروارید را از لوح تاریخ محو کند، اما درس بزرگ تاریخ که در هر برگ آن ثبت شده، می‌گوید این یزدان هر زمان هستند که جز نام ننگ‌آلودی از آنان باقی نخواهد ماند. 
ای تمام وجدانهای آزاد! ای آنانکه عکسهای مزار مروارید دلهایتان را به تپش درآورده است! 
روا نیست شهیدان در صحیفة خاک بمانند، آنان فراتر از فراموشی‌اند. دشمن خود با دست خود شمیم حضورشان را در بادها می‌پراکند تا یادها را معطر سازند. جدال تندباد و قاصدک، مرگ قاصدک نیست، پیام تکثیر آن است. آنان زندگان شاهدند. از این‌رو مزارشان نیز قبلة الهام است. منبع انگیزش و میعادگاه زندگی است. 
تعرض غیظ آلود دست نشاندگان سپاه قدس به مزار مروارید خود بهترین گواه زنده بودن نام و آرمان شهیدان مجاهد خلق است. آنان حتی با سنگهای شکسته مزارهایشان اشرف را در مرزهای اسطوره و در ه زار جلوه و چهره رویانش نگاهبانند. این است معنای ژرف «ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل‌اللّه أمواتاً بل أحیاء عند ربّهم یرزقون» (آل عمران 169) 
مزار مروارید، اگر ‌چه شخم زده و تخریب شده، شکوفان‌تر از هر زمان است. گویی باز این نجوای عارفانه رهبری مقاومت، هنوز در کوچه باغهای آن می‌پیچد: 
«پس ای خدای مجیب الدعوات! به زمین بگو تا خون مرواریدها و جاودانه فروغهای ما را مپوشاند و به آسمان بگو تا نام طیب و پاکیزه آنان را بالا و بالاتر ببرد و به نسیم بگو تا در هر کجای ایران‌زمین عطر آنان را بگستراند و به شب تیره بگو تا با تندر ارتش آزادی پایان بپذیرد و به تاریخ بگو، نسلی را که ظلمات خمینی مقهورشان نکرد، پایدار و جاودانه سازد».