۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه

از كتاب زيارت عاشورا

............ در عاشوراي مستمر مجاهدين, نقطه اوج, 19بهمن همان سال بود كه آزمايشي بسيار صعب و دشوار را روسفيدانه از سر گذرانديم. در آن روز قافله سالار ما موسي بود  و بسياري ديگر از مجاهدان كه بعضا از بدنهاي خويش پلي براي عبور سردارشان مي ساختند. همه دلير و گردنفراز و از زن و مرد تماما شجاع و پاكباز. دشمن غدار بود و مجهز و همچون روح پليد شيطان, تشنه به خون انسان. از آن سو كميت بسيار بود و از اين سو اندك. اما در معنا و كيفيت, بي گمان جز  عاشوراي سرور آزادگان حسين عليه السلام را تداعي نمي كرد.
 
سردار و پرچمدارمان موسي بود و همسرش آذر (رضايي) خواهر نازنين من, با طفلي در شكم. و سپس فوجي از دليرترين فرماندهان و جنگاوران مجاهد. همچون محمد مقدم و افشين (محمد معيني) و مالك (كاظم مرتضوي) و خسرو (طه ميرصادقي) و كاوه (عباسعلي جابرزاده) كه محمد و كاوه و خسرو در همانجا با همسران رشيدشان مهشيد و ثريا و تهمينه به شهادت رسيدند.
همسر شاهرخ  فاطمه نجاريان - از ارجمند ترين زنان مجاهد بود كه دو كودك شيرخوار نيز از خود به يادگار گذاشت. حسن مهودي و ناهيد رافتي نيز در شمار شهدا بودند. از شهداي عاشوراي مجاهدين, طفل شيرخوار و كودكان خردسال بسيار بر جاي ماندند كه هنوز از سرنوشت آنها و ديگر خواهران يا برادراني كه به همراه آنها كشته و يا اسير شده اند اطلاعي ندارم. چه بسا زنان و مردان مجاهد ديگر كه دشمن هنوز درباره آنها و سرنوشتشان لب به سخن نگشوده است....

 همسر والامقامم اشرف نيز كه براستي سمبل زن اقلابي مجاهد خلق بود تا لحظه آخر در كنار برادرش موسي, زينب وار پايداري  نمود. طفلك شيرخوارم مصطفي را نيز سپس دادستان خميني در بازار شام خود (تلويزيون) در برابر جسد مادر و عمويش و ساير شهدا, به نمايش يتيمي و غربت گذاشت و بدينوسيله طشت رسوايي و قساوت بي حد و مرز خويش را بر بام همه خانه هاي ايران به صدا در آورد. آنگاه اجساد شهدا را در زندانهاي خميني بزير سم ستوران پاسدار كشيده و صدها مجاهد ديگر را نيز كه به اين اجساد مطهر اداي احترام نموده بودند به قتلگاه فرستادند. اما برغم اين همه پليدي و شقاوت, روح پليد دوران – خميني - بازهم جز عزت و شرف, چيزي براي مجاهدين نخريد كه: انما الحيوه عقيده و جهاد.............. بيچاره شب پرستان كه ندانستند چنين خونهايي همچون اخگر سوزان و فروزان بر دامن تباهشان مي افتد و بنيادشان را فرو ميريزد و به آتش مي كشد و بيش از پيش پيروزي قطعي بر ستمگران را نويد مي دهد. قبل از اين تاريخ و تقريبا از همان فرداي سلطنت خميني, بارها شده بود كه در نشستهاي دروني سازمان, براساس جمعبندي و تحليل از عاشوراي محتوم مجاهدين سخن مي گفتيم و بكرات خود در بيان تابلو شكوهمند اما خونين و جانخراش آنرا در حضور ساير برادران ترسيم و مجسم مي كردم، اما هيهات كه نمي دانستم كه اغلب اوقات, قهرمان اصلي صحنه (موسي) در برابرم سرسخت و خاموش و پروقار در انديشه نشسته ...  كما اينكه آنروزها به سرنوشت و مقام اشرف نيز در كنار موسي و ديگر شهداي عاشوراي مجاهدين آگاه نبودم. اما به ياد مي آورم روزي را كه نخستين بار او (اشرف) را پس از بدنيا آوردن طفلش ديدم, درست در لحظه اي كه سرشار از مهر مادرانه, نوزاد را درآغوش مي فشرد پرسيدم: حاضري فرزندت را هم در راه خدا و خلق فدا كني؟
لحظاتي همچون برق گرفته ها يكه خورد و سكوت كرد. سپس اشكهايش بي محابا سرازير شد اما طفل را با قنداقش به من داد و گفت” بيا بگير. نه من از مادران و خواهران كربلا بالاترم و نه او از طفلان آنها عزيزتر.............

-        قسمتي از سخنان خانم مريم رجوي بمناسبت 19 بهمن- سال 67:
براستي كه خون اشرف و موسي در رگ‌هاي تمامي مجاهدين و همه رزمندگان ارتش آزادي در جوشش مداوم است. بدون آن فديه‌هاي عظيم رسيدن به قله‌ها و فرازهاي بعدي و حل و فصل مسايلي كه متعاقباً از نظر سياسي و تشكيلاتي و ايدئولوژيكي براي ما و انقلاب نوين مردم ايران حل شد غير ممكن بود. بويژه اگر شقاوت و دجاليت بي‌حد وحصر دشمن ضدبشري را آنهم در اين ابعاد غير قابل توصيف در نظر بگيريم. بنحوي كه اكنون ما با وضوح بيشتر و با دركي عميق‌تر به اين حقيقت ناب ايدئولوژيك پي مي‌بريم كه پنجه در پنجه شدن با دجاليت خميني و بر زمين زدن ايدئولوژيكي و اجتماعي و سياسي مهيب‌ترين نيروي ارتجاعي تاريخ ايران امكان نداشت و ميسر نبود مگر با پرداخت چنين فديه‌هاي عظيم و بدون برخورداري از طاق بالا بلند ايدئولوژي و فلسفه‌ي انقلابي توحيد كه آن را در راستاي رهايي و تكامل تفسير و تبيين مي‌كند، رسالتي كه در شرايط ويژه ايران بطور تاريخي بر عهده‌ي مجاهدين و ايدئولوژي پيش‌برنده‌ي آنان بود كه در صدر محور انقلاب و ترقي اكنون در ستيز تمام عيار با ارتجاع خميني و در فداي تمام عيار براي آزادي تعريف و شناخته مي‌شود. زيرا كه بدون يك ايدئولوژي پيش‌برنده‌ي انقلابي هرگز نمي‌توان يك سازمان و جنبش انقلابي داشت.
 صفحه ويژه 19 بهمن در سايت سازمان مجاهدين خلق ايران