يك گواهي سرخ فام از يازده سال زندان در شكنجه گاههاي خميني
•ايرج مصداقي بيهوده تلاش ميكند خود را يك «منتقد جدي» مجاهدين و مخالف رژيم جلوه دهد اما در واقع شما با يك تواب خائن روبرو هستيد كه در همان سال اول با جلادان تا حد شركت و همدستي فعال در فرماندهي گروه ضربت دادستاني اوين براي دستگيري و شكار مجاهدين همكاري كرده، در جريان قتل عامها با نوشتن چند انزجار نامه در گريزي بزدلانه و خائنانه از مرگ به قيمت دم تيغ دادن يارانش، جان بدر برده و اكنون تشنه به خون مسعود رجوي است. در سراپاي نوشته اش همان شقاوت و بي حد و مرز لاجوردي و شكنجه گران اوين موج ميزند. زنده ماندن مسعود را بر نمي تابد....
• اما مخاطب اصلي نامه، نه مسعود كه تاثيري بر او ندارد، بلكه مجاهدان او و ياران اشرف نشانش هستند كه از زندان اوين و زندان بزرگ ايران تا اشرف و زندان ليبرتي و در كشورهاي مختلف جهان با دشمن سرجنگ دارند و «برة لاجوردي» مي خواهد سر به تن آنها نباشد و تشكيلات و سازمانشان هم زير موشكهاي رژيم و شليك مالكي و ترفندهاي كوبلر ازهم بپاشد.
• بارها پدرطالقاني را به ياد آوردم كه ميگفت « در مقابل اين شكنجه چي ها و بازجوهايي كه خودتان ميشناسيد و ديدهايد از نزديك، وقتي اسم مجاهدين برده ميشد اعصاب اينها به هم ميلرزيد و كنترلشان را از دست ميدادند. اين دليل بر قدرت عقيده و ايمان به حق است. از اسم مسعود رجوي وحشت داشتند، از اسم خياباني وحشت داشتند».
•من به عنوان يك هوادار سازمان به زندان افتادم. در مقابل شكنجه ها، هرگز به توبه و انزجار نامه و توهين به شهدا نزديك نشدم. مصطفي نادري