۱۳۹۳ اسفند ۱۷, یکشنبه

در ازل استاد عشقم داد درسي از وفا تا ابد در گوش دارم گفته استــاد را - مهدي پورواحد

 اين روزها با از دست دادن «مجاهد اشرفي آندرانيك آساطوريان», به كلمه «مجاهد» ميانديشيدم كه او را و مرا مجذوب خودكرده است. آندرانيك را اينگونه توصيف ميكنند:

... با تمام وجودش به ميهن خود و به مردمش عشق مي‌ورزيد، اقيانوسي از مهر، اخلاص، پاکدلي، صفا, صميميت و وفاي به عهد.  فداکاري بي‌چشمداشت از يک‌سو و نيز ارزشهاي والاي هنري او که با عنصر رزمندگي و مقاومت جانانه و بي‌محابايش در بيش از دو دهه همراهي و همدلي با شوراي ملي مقاومت و به‌خصوص مجاهدين خلق ايران رقم خورد. براي درک او و فهم خدمات بي‌نظيري که آندو در پهنه موسيقي ايران انجام داده بايد او را از نزديک شناخت و با او زندگي کرد و جرعهيي از چشمه جوشان زلال و پاک انسانياش نوشيد و از بوي دل انگيز گلستان اخلاق و صفاي باطن او مدهوش شد تا بتوان تا حدودي بهاين انسان شورشي اما بس محجوب و فروتن پي برد. اين هنرمند والامقام و پاکباز، مجاهدين را هديهيي مي‌دانست که از سوي معبودش براي بشريت نازل شده تا جهان کنوني را که آغشته و آلوده به جنگ، کشتار، سرکوب و ويراني است از ظلمت و تباهي و ستم برهانند. هر نتي که او ساخت و نواخت, خروشي بود عليه ظلم و بي‌عدالتي و پيامي بود مملو از اميد و شادي براي منتظران راه آزادي و آبادي.

او به زندگي اين چنين پاسخ داد. پاسخ دادن به آزمايشي كه هرانسان در معرض آن قرار دارد و اين همه بحث است. اين روزها در فضاي موجود منطقهيي و بين المللي فرصت خوبي است تا هركس خودش را تعيين تكليف كند كه به كدام جبهه تعلق دارد و كجا ثبت نام ميكند؟

در اردوي دشمن نيز, گشتاپوي آخوندي با نامه نگاري و نوشتن طومار به «بان كي مون» و «حيدرالعبادي» و ... تحت عنوان كاذب «خانواده», اراجيفي را در مورد سازمان پرافتخار مجاهدين خلق ايران و ليبرتي و ساكنانش سرهم بندي كرده كه شامل حال من نيز شده است.

جهت اطلاع هم ميهنانم در آخرين تماسي كه در چند نوبت با برادرم داشتم, گفت: «ديروز به محض اينكه گوشي را گذاشتي نفري از وزارت اطلاعات تماس گرفت و پرسيد؛ مهدي چه هدفي از تماس داشت و با كد چه مطلبي را از تو خواست كه برايش انجام بدهي؟!...»

در همان زمان من با خواهرم نيز تماس گرفتم و خواهرم با وحشت از دستگيري اعضاي خانواده, از من خواست كاري نكنم كه مشكلات امنيتي براي آنها ايجاد شود! زيرا تماس ميتواند به قيمت جان افراد تمام شود مثل علي صارمي كه بدليل تماس و ديدار با پسرمجاهدش در اشرف اعدام شد.

«خميني» و «پس ماندههايش» جمهوري وحشتي متشكل از اوباشان را با فرهنگ منحط و ننگين نظام ولايت‌فقيه تشكيل دادند، حاكميت سفاكي كه بر حسب محتواي «ارتجاعي و قرون وسطايي» خود، زندان ميكند، اعدام ميكند، اسيد ميپاشد، با دزدي و چپاول بي نظير و فساد عريان و با خونريزي و توحش بي مانند روز ميگذراند تا باندهاي مافيائي اش حاكميت را حفظ كنند و هركس ذرهيي اظهار مخالفت بكند, زندگي را براي او و خانواده اش «جهنم» ميكنند تا ساكت شود و اگرنشد «ساكتش ميكنند».

دولتها و دولتي ها را در سرتاسر دنيا ميخرند، با «رشوه دهي» سياستمداران فاسد و مسئولين ارگانهاي بين المللي را به خدمت ميگيرند و جاي آبادي باقي نگذاشتهاند. در اين ساليان خواستند سازمان مجاهدين را نابود كنند، بمباران كردند محاصره كردند، زندان كردند، حمله و هجوم علني كردند، ريل فروپاشي نرم را رفتند، تيف و تف درست كردند. «يونامي وكميساريا» را پوش بُراندن افرادكردند، بي آبي دادند، درگرماي بالاي 50درجه تابستان «سوخت» را قطع كردند تا از گرما كلافه كنند، هر «عمليات كثيف» و «شكنجه سفيد»كه به ذهنشان ميرسيد را كردند. ولي با مقاومت مجاهدين مواجه شدند... مقاومت ميكني؛ تاكتيك عوض ميكنند، موقتي عقب ميكشند تا آبرويشان نرود و فردا با خط و سياست جديد وارد ميشوند. در راستاي «فروپاشي» هرچه از رذالت و بي شرافتي در چنته داشته اند, مصرف كرده اند ولي در ميدان عمل با مقاومت حماسي نسلي و سازماني مواجه شده اند كه عزم جزم كرده اند دفتر دجاليت و نامردمي را به هر قيمت و بهايي براي هميشه ببندند.

طرف حسابها هم فهميدهاند با چه «سازماني» و با چه «مجاهداني» طرف هستند و اينكه ماهم دستشان را خواندهايم. اين جنبش «صخرهيي» و «پولادين» است، به رغم اين كه ما در محاصره هستيم، موشك ميزنند، ميكشند، تلاش ميكنند بريده بگيرند؛ «حتي يك نفر»! اين جايگاه جنبش و سازمان ما را ميرساند، ارتجاع و استعمار در ادامه خيانت هايي كه به مجاهدين در «6و7 مرداد», «19فروردين» و «10شهريور» كردند, با «زندان سازي ليبرتي» و «زجركش كردن» خواهران و برادران بيمارمان ادامه ميدهند، از هردري سياست مماشات و حفظ رژيم را ادامه ميدهند، تا بهتر و بيشتر چپاول كنند...

«ليبرتي» خط مقدم نبرد و صحنه جنگ است «ساعت به ساعت» و «دقيقه به دقيقه» و اگر باكلمات دقيق تربنويسم «رزمگاه ليبرتي پلي است بسوي تهران جهت سرنگوني اين جنايتكاران و اوباشان» و اين جنگ، عميق، اساسي و بسيار پيچيده است، هرروز حلقهيي از سلسله جنگها براي نابودي مجاهدين است، هرروز رنگ و آرايش عوض ميكنند و دانه مي پاشند، دشمن از هرطرف و از هرسو سازمان و نفراتش را هدف قرار ميدهند، سرمايه گذاري ميكنند تاحتي يك نفر را «شكار» كنند. در مقابل سازمان ما خيلي قدرتمند ايستاده است و اين قدرت را طي ساليان با تربيت افراد بدست آورده است. مجاهدين قدرتشان را در دفاع از ارزش ها و شرافت و انسانيت و عهدها و پيمانهايشان ميگيرند و بهمين دليل شكست ناپذيرند، خيلي از ما زمين مي افتند و خونشان توسط ارتجاع و استعمار بر زمين مي ريزد ولي همچون خون حسين از جوشش نمي افتد، جنگ «شرافت» است با «بي شرافتي»... «در باغ سبز» باز ميكنند ولي مجاهدين به دنياي تجارت و كثافت تُف كردهاند و با غرور «هيهات» ميگويند.

«حرف آخر» اينست؛ امروز در ايران هيچگونه آزادي و عدالتي مطلقاً وجود ندارد، اعدام ريحانه جباري با آن درجه از شقاوت و اسيدپاشي روي صورت خواهرانمان، فقر و سيه روزي اكثريت مردم و اعدام هاي دسته جمعي در يكسال و نيم گذشته توسط دولت اعتدال! بركسي پوشيده نيست و اين وضعيت بايد با سرنگوني آخوندها تغيير كند. «جنايت ها» و«خيانت ها» در حق مردم ايران كافي است. مجاهدين در ليبرتي عزم جزم كردهاند تا در اين جنگ با هرقيمتي پيش بروند و پوزه دشمن را بخاك بمالند. مهمتراينكه دراين مسير هرچه جلوتر ميرويم «جهان درحال بيدارشدن است» و «مرزبندي ها» به يمن تلاشهاي مقاومت ايران در حال شكل گيري جديدي است، بنيادگرايي و توحشي كه قلب و مغزش «رژيم آخوندي» است در حال باختن و طرد شدن از طرف جامعه جهاني است و حالا بعداز 36سال جرم و جنايت و دزدي و چپاول، «رژيم» پابگور و رفتني است و نمي تواند با مستمسك قرار دادن «خانواده» و با «طومار نوشتن» به بان كي مون و العبادي و صليب و... چاره جويي كند. تمامي آخوندها و مزدوران اطلاعاتي اش و كساني كه به هردليل, تأكيد ميكنم كه هركس و به هردليل از روي اجبار, ترس يا منافع دنيوي, در هم سويي با دشمن ترين دشمن مردم ايران اين طومارها را امضا ميكند، بايد بداند كه روز پاسخگويي و حسابرسي نزديك است و بايد پاسخگوي اعمال خود و نحوه عبور از آزمايش زندگي اش باشد.

چه فخري بود درجهان بيش از اينم

شهابي شوم در شب سرزمينم

بسوزم به شب ها و خاموش گردم

 همين بس مرا توش دنيا و دينم

هماره سرافراز و منت پذيرم

مجاهد بمانم، مجاهد بميرم

در نبرد براي «آزادي مردم ايران» همانگونه كه «صبا» در آخرين جملاتش گفت: «تا آخر ايستادهايم و تا آخر ميايستيم», سرسخت و استواريم و اين همان مبارزهيي است كه بايد پيروزشود و خواهدشد!



مهدي پورواحد

اسفند93