۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

زندگي و رزم، پاسخي براي بودن - به ياد فريدون عيني انجمن نجات ايران


زندگي و رزم، پاسخي براي بودن - به ياد فريدون عيني
در دنياي انقلابي گري و احساس وظيفه به خلق و ميهن، قشر پيشتاز جامعه كه معمولاً از طبقه روشنفكر  و قشر دانشجو و فرهنگي جامعه مي‌باشند، وقتي به صفوف مقاومت مي‌پيوندند، زندگي و رزم را درهم‌آميخته و باهم سمبلي براي مسئوليت و پاسخي براي حقيقت عنصر آگاهي و آزادي خود مي‌يابد و ديگر نوع و جنس كار برايشان رنگي ندارد، مجاهد شهيد فريدون عيني مسئوليت صنفي رزمندگان را در پشتيباني ارتش آزادي‌بخش به عهده داشت از اين ستارگان بود، كه تعهد و وفاي به عهد را با خون خود به ثبت رساند و امروز كه من به‌عنوان يكي از هم‌رزمان وي خاطراتش را مرور مي‌کنم، او را يكي از شاخص‌ها و چراغ‌هاي مسير خود ديده و جاي او را در ميان صفوف امروز مقاومت و پيروزي‌هاي حاصل از آن پر و پررنگ ديده و خدا را شاكرم و به‌راستي‌که جوشش خون ايستادگي‌ آن قهرمانان مجاهد كه بي‌سلاح جان خود را سپرهايي در مقابل تجاوزكاران كردند؛ درسي براي پيروزي‌هاي امروز مردم و ميهنمان در مقابل وحشي‌گري و قتل و كشتار و اشغالگري خليفه ارتجاع در ايران و منطقه شد...
پنجشنبه 18 فروردين 1390. ساعت 2030 به‌منظور رساندن آب و غذا و همچنين ياري به مجاهديني كه به اعتراض در جلوي زرهي‌هاي نيروهاي تجاوزكار مزدور كه اشرف را اشغال كرده بودند در شمال خيابان 100 به بست و مقابله  نشسته بودند ماهم عازم شديم و چون همه مي‌رفتيم مسئول صنفي سالن مجاهد شهيد فريدون عيني هم شركت كرد من او را از ساليان قبل مي‌شناختم قهرمان شهيد فريدون عيني، در شرايطي كه دانشجوي سال سوم رشته راه و ساختمان در شهر هاگن آلمان بود كه تحصيلات و زندگي و خانه و خانمان را در سوداي آزادي مردم و رهايي ميهنش ايران را به‌سوي صفوف مجاهدان آزادي ترك گفت و در سال 1367 در آستانه كارزار كبير ميهني فروغ جاويدان به صفوف ارتش آزادي‌بخش ملي ايران شتافت.
 و از آن زمان تابه‌حال وي پيوسته در يکان‌هاي اداري و پشتيباني از رزمندگان بود و از کادرهاي اكتيو و با توان مديريت بسيار بالا... او همچنين دوراني كه در بخش روابط در خارج كشور براي مقاومت كمك مالي جمع مي‌کرد تجربه ذي‌قيمتي از انقلاب‌ها و جنبش‌هاي كشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا داشت ... و همواره در مباحث سياسي به مقايسه وضعيت اين جنبش‌ها از سطح مقاومت و رهبري برادر مسعود دفاع مي‌کرد و با افتخار از آن ياد مي‌کرد،
هنگام آماده شدن براي حركت... يكي از برادران به فريدون گفت، فريدون بهتر است كه تو مسئوليت صنفي را هم به عهده بگيري و توزيع كني... وي با همان صراحت لهجه گفت نه تو را به خدا مي‌خواهم امشب فارغ از تضادهايي كه ممكن است دامن‌گيرم شود باشم و با تمام قوا بتوانم حداقل مشت‌هايم را به نشانه اعتراض به اين جنايتكاران بالا ببرم و هوشيار باشم...
 شب در حال تمام شدن بود و صبح روز جمعه 19 فروردين ساعت 0415 از سمت شمال خودروهاي نظامي و زرهي‌هاي زيادي مشاهده مي‌شد كه از دور چراغ‌هاي خودروها براي آرايش گرفتن روشن كرده بودند... فريدون و تعدادي نفرات ديگر را كه شيفت استراحت بودند صدا زده و گفتم بچه‌ها بلند شويد، مزدوران دارند مي‌آيند... و فريدون خيلي با اشتياق و پرشور لباسي را كه براي همين شرايط آماده كرده بود پوشيد.
و با شروع تهاجم مزدوران در ساعت 0445 كه صداي شعارهاي برادران و خواهراني كه در 300 متري جلوتر ما بودند و جلوي هاموي ها ايستاده بودند مي‌آمد... ما نيز براي پشتيباني آن‌ها قصد آن سمت را كرديم ...صداي شليك نارنجك و گلوله مي‌آمد... بعد ازمدتي درگيري مزدوران كه دريك دست چماق و دردست ديگر سلاح داشتند پياده در پشت خودروهاي زرهي هاموي به همراه هاموي ها شروع به پيشروي كردند... به نزديك ما رسيدند... و اين هنگامي بود كه جنب خاک‌ريز خيابان مزار مرواريد هاموي ها به‌صورت وحشيانه مانور مي‌کردند و روي برادران ما مي‌رفتند و در همين صحنه بود كه مجاهد شهيد ضياء نادري با ضربه يك هاموي به بالا پرتاب شد و مجدد به جلوي هاموي افتاد و جراحتي سخت در ناحيه شكم و... برداشت... و بعد از چند ساعت در بيمارستان اشرف به دليل نبود امكانات جان باخت... و گلوله‌ها بود كه مي‌باريد و اينجا بود كه ما و در پيشاپيش ما فريدون با فريادها و مشت‌هاي گره‌ کرده‌مان به مقاومت در مقابل مزدوران برخاسته و اعتراض مي‌کرديم كه چي مي‌خواهيد؟ و چرا اين‌طور وحشيانه حمله مي‌کنيد و. و در پيشاپيش اين فريادها فريدون بود كه مي‌خروشيد ...
مزدوران در مسير خود با شليك مستقيم تعدادي از مجاهدان را به شهادت رساندند ... و در اين  هنگام كه فريدون در حال تشويق بچه‌ها به ايستادگي و شعار دادن بود و مي‌گفت بچه‌هاي بيايد به اين مزدوران اعتراض كنيم... ... به ناگاه گلوله‌اي از سلاح مزدوران از مقابل وي شليك شد و قلب وي را شكافت و اين‌چنين اين قهرمان رزمنده مجاهد خلق در خون خود درغلطيد و به عهد خود با خدا و خلق وفا نمود ......در اين زمان ديگر ساعت حدوداً 0600 صبح جمعه 19 فروردين 1390 بود. پيكر پاك اين شهيد قهرمان با تشيع پرشكوهي كه توسط ياران مجاهدش در اشرف انجام شد در مزار شهداي قهرمان 19 فروردين در اشرف به خاك سپرده شد و او هم اكنون در اشرف آرميده است...ياد و راهش گرامي و پر رهرو باد
هادي جاهدنيا  فروردين 1394