۱۳۹۴ تیر ۹, سه‌شنبه

استمالت از آیت الله ها و سرکوب دموکراسی

نشريه هيل - 29 جون 2015
توسط ریموند تانتر
امتیازات، مشخصه سیاست واشنگتن در مذاکرات هسته ای با تهران است. در نبود راههای دیگر به تن دادن، شایعاتی وجود دارد آیت الله ها ممکن است از واشنگتن بخواهند اپوزیسیون اصلی که حکومت مذهبی را رد می کند - سازمان هوادار دمکراسی، را زیر تیغ بگذارد.
آیا دولت ایالات متحده با فدا کردن اپوزیسیون اصلی هوادار دمکراسی ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، و یا مجلس گسترده تر در تبعید، که بخشی از آن است - شورای ملی مقاومت ایران، به تهران نزدیک می شود؟ اگر قوه مجریه چنین عملی انجام دهد، بسیاری از صاحب نظران واشنگتن معتقدند که کنگره این را به عنوان یک سیاست شرم آور برای ملت ما می بیند، و ممکن است بخواهد عمل کند.
لندن، پاریس و واشنگتن قربانی بازیکنان شطرنج تهران می شوند که بارها و بارها بازی پایانیش قدرت های بزرگ را بازی داده است. اما اپوزیسیون هوادار دمکراسی هم شطرنج بازی می کند. شورای ملی مقاومت اعلام کرد که قصد دارد یک کنفرانس مطبوعاتی دیگر در مورد تاکتیک های مذاکره ایران برای بدست آوردن امتیازات از ایالات متحده برای حفظ زیرساخت های هسته ای خود بصورت دست نخورده.برگزار کند.
ما در حال نزدیک شدن به پایان بازی موعد مقرر هسته ای، 30 ژوئن هستیم. با پیشرفت بسیار کم، انتظار تقاضای امتیازات توسط تهران در مورد اعضای سازمان مجاهدین خلق در کمپ لیبرتی، عراق، در شرایط مانند زندان برای رژیم ایران داشته باشید.
در سال 2002، در طول حمله به عراق، تهران از دولت بوش خواست تا پایگاه های مجاهدین در عراق را بمباران کند، که ایالات متحده با وجود موضع غیر متخاصم گروه انجام داد. واشنگتن تعهد ایران به دخالت نکردن در امور داخلی عراق را گرفت، که تهران به زودی آن را نقض کرد.
در طول قیام تابستان 2009 در ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران در دامن زدن به مخالفت فعال بود. اقامتگاه اصلی آن، کمپ اشرف، توسط نیروهای عراقی طرفدار تهران مورد حمله قرار گرفت. وزارت امور خارجه اول سازمان مجاهدین خلق را متهم کرد.
در سپتامبر سال 2013، تیم های سوات بغداد وارد کمپ اشرف شدند و 52 عضو غیر مسلح سازمان مجاهدین خلق را با شلیک به آنها از نزدیک و بستن دست آنها از پشت قبل از اعدام کشتند. وزارت امور خارجه ادعا کرد متحد نزدیک ایران، نوری المالکی، هیچ ربطی به قتل و یا گروگان گیری هفت نفر از جمله شش زن نداشت.
در 13 نوامبر  2015 (تاریخ اشتباه است)  در یک جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، برت مک گورک، معاون دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک، گفت: "در این حمله هیچ اطلاع قبلی از بالاترین سطوح دولت عراق وجود نداشت." تهران قتل ها را جشن گرفت، در حالی که دولت اوباما مخفیانه با ایران قبل از طرح مشترک عمل نوامبر 2013 مذاکره می کرد.
سازمان مجاهدین خلق دشمن تهران برای دهها سال بوده است. بر اساس یک مطالعه آماری، تهران به آن بیش از مجموع همه سازمان های مخالف دیگر توجه می کند و از آن نفرت دارد. چرا؟ سازمان مجاهدین خلق مسئول بیشتر آنچه را که درباره برنامه هسته ای ایران، از جمله تاسیسات غنی سازی اورانیوم در نطنز و تاسیسات آب سنگین در اراک می دانیم بوده است.
یک گزارش 19 ژوئن 2003 آژانس بین المللی انرژی اتمی (IAEA) تایید می کند سازمان مجاهدین خلق اولین منبع بود:
"در طول یک کنفرانس عمومی، مدیر کل با معاون رئیس جمهور ملاقات کرد، و خواست که ایران تایید کند آیا یک تاسیسات هسته ای بزرگ زیرزمینی در نطنز و کارخانه تولید آب سنگین در اراک، آنطور که در رسانه ها در اوت 2002 گزارش شده می سازد؟ ...
"در طول سفرش [به ایران]، مدیر کل از برنامه غنی سازی اورانیوم توسط ایران مطلع شد، که به عنوان از جمله دو تاسیسات جدید واقع در نطنز شرح داده شد .... این دو تاسیسات برای اولین بار در طول این بازدید به آژانس اعلام شد .... ایران همچنین کارخانه تولید آب سنگین اراک را تایید کرد ... [شورای ملی مقاومت اوت 2002]. "
در رابطه با افشاگری فوریه 2015 یک سایت مخفی، لویزان-3، توسط سازمان مجاهدین خلق، ایران مظنون به آزمایش و غنی سازی با ماشین آلات پیشرفته سانتریفیوژ است. و تاسیسات غنی سازی زیرزمینی فردو در نزدیکی قم یکی دیگر از افشاگری های شورای ملی مقاومت است.
اطلاعات شورای ملی مقاومت در سپتامبر 2009، سایت هایی در و در نزدیکی تهران، که در آن تهران ممکن است بر روی چاشنی کلاهک هسته ای کار کند را فاش کرد. در مواجهه با چنین تبلیغاتی، در سپتامبر وجود تأسیسات غنی سازی اورانیوم در حدود 20 مایلی شمال قم را تایید کرد. در اواخر ژانویه 2012، ایران غنی سازی در سایت فردو را تایید کرد.
یک روز پس از افشاگری شورای ملی مقاومت از سایت مخفی لویزان-3، جان کری، وزیر امور خارجه در برابر کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان حاضر شد. او گفت: قدرت ها امیدوار به بستن مسیر مخفی به بمب هستند اما اعتراف کرد، "مخفی، البته، سخت ترین است." "شما باید بازرسی های سرزده داشته باشید که بتوانید تاسیسات مخفی را پیدا کنید." در 25 فوریه ، کری خواستار بازرسی های بیشتر برای گرفتن تقلب ایران شد، اما در 9 آوریل، رهبر تهران، علی خامنه ای، گفت: "سایت های نظامیش نمی تواند به بهانه نظارت هسته ای مورد بازرسی قرار گیرد."
بر اساس تحقیقات من، زمان بازرسی های سرزده آژانس بین المللی انرژی اتمی است، "هر زمان، هر جا،" از سایت های پنهان؛ بازرسان از محیط در تاسیسات مخفی نمونه برداری کنند. کمتراز این، واشنگتن ممکن است خود را در پایان خط ضرب المثل چرچیل ببیند که استمالت کننده کسی است که تمساح را تغذیه می کند، به امید اینکه استمالت کننده را آخر از همه بخورد. برای واشنگتن که فکر کند به جای فشار آوردن به تهران برای پیروی، ممکن است موفقیت بهتر اهریمن جلوه دادن اعضای سازمان مجاهدین خلق در کمپ لیبرتی باشد، یک تفکر واهی و پوچ و یک مسیر خطرناک است.

 تنتر رئیس مشترک کمیته سیاست ایران (IPC) بود و به عنوان رئيس آن و انتشارات سیاست کمیته ایران خدمت کرده است. او یکی از اعضای شورای روابط خارجی، کمیته خطر حاضر، و برای حدود یک دهه محقق کمکی در موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک بود.

انجمن نجات ایران .مجاهدین خلق ایران- كس نخارد پشت من ..... سیاوش جعفری

ه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۴
مجاهدین خلق ایران در تاریخ میهن ما یک ویژگی منحصر به فرد دارند. اگربه تاريخ مبارزات

سازمانيافته وسراسري مردم ايران، حداقل ازمشروط تا به امروز نظري بيفكنيم. يك چيز خودش را بخوبي نشان ميدهد و آن اين است كه بجز مجاهدين خلق ا يران، تاكنون هيچ سازماني و حزبي نبوده است كه ۵۰ سال بدون انقطاع و اكتيو ،آنهم نه بعنوان یک گروه کوچک، بلکه بعنوان اصلي ترين جريان مبارزاتي عصر خود به مبارزه و پيكاربا دو دیکتاتوری ادامه داده باشد.بهمين دليل هم هست كه تاكنون  به اين اندازه توطئه وخيانت و مماشات و شيطان سازي عليه هيچ سازمان انقلابي صورت نگرفته است،با تمام اینها ، همه اين توطئه ها نه تنها نتوانسته است، مجاهدين راخسته كرده و از ميدان خارج كند، بلكه آنها، روز بروز گسترش يافته وقدرتمند ترشده اند. خودشان خسته نشده اند و لي دشمنان و اضداد و مماشاتگران را خسته كرده اند.
رمرز و راز ماندگاری
سوال اين است كه آيا ماندگاري مجاهدين خلق ایران، در مقابل این همه توطئه امري تصادقي وخود بخودي بوده؟يا آنطور كه رژيم و اضداد مجاهدين مدعی هستند که  محصول بند بازي سياسي، خريدن سياستمداران و شخصیت های خارجي و .... بوده است؟ يا اين كه این ماندگاری شگفت انگیز، قانونمند بوده و حساب وكتابي داشته است ؟
ماندگاري درمقابل يك ديكتاتوري مهیب مذهبي كه روي دوپايه سركوب و صدورتروريسم و بينادگرايي سوار بوده است، نميتواند تصادقي و يا ناشي از ضد و بند سياسي باشد، زيرا كه دشمن آنها يعني ولي فقيه استاد و هفت خط زد و بند سياسي و شيادي طی این سالها  ميباشد. طی این سالها برای بقای حکومتش دست به هر زد و بندکثیفی زده است .
آیا مجاهدین شخصیت های خارجی را می خرند؟
مجاهدین نمیتوانند ارتشی از شخصیتهای طراز اول از ۵ قاره جهان را خریداری کرده باشند. زیرا اگر این افراد خریدنی بودند، رژیم آخوندی که فقط در دوران احمدی نژاد، ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است، رژیمی که سالانه ۳۵ میلیارد دلارفقط به بشاراسد کمک میکند، زودتر از مجاهدین میتوانست آنهارا بخرد. راستی آقای جک استراو که در دهه ۶۰ هم از مجاهدین حمایت میکرد، یا آقای دوویل‍‍پن، بوشکافیشر، ایمانیکلسون وگری سیک و ... که سینه چاکان رژیم جنایتکار آخوندی هستند را چرا مجاهدین نمی توانند بخرند؟ گردهمایی بزرگ ویلپنت ۲۰۱۵ بیش از هر زمان دیگری این ارتش جهانی هوادار مقاومت را بخوبی به نمایش میگذارد.

 اين رژيم درزمينه سركوب بسا بسا فراتر ازديكتاتوريهاي كلاسيك عمل كرده است. صدورتروريسم او باعث شده است كه كشورهاي مختلف بخاطر منافع اقتصادي ويا ترس از تروريسم درمقابلش کوتاه بیایند و تمكين كنند.
در دو قرن گذشته با هیچ حکو متی مانند ملاها مماشات نشده است.
براستي كه در دو قرن گذشته تاریخ ايران، هيچ حكومتي به اندازه حكومت ملاها از مماشات و تسليم و سر خم كردن كشورهاي غربي و ديگر قدرتهاي جهان بهره نبرده است. درسال گذشته شايد به جرآت بتوان گفت كه بيشترين وقت وزير خارجه آمريكا و بالاترين مقامات اتحاديه اروپا، صرف مذاكره با رژيم ايران و وزيرخارجه ملايان شده است. خامنه ای به وزير خارجه اش اجازه ميدهد كه ساعتها با وزير خارجه آمريكا مذاكره كرده و درخيابانهاي ژنو به قدم زدن بپردازند و ازتيم مذاكره كننده  درمقابل دلواپسان نظام دفاع كند. درحالي كه عربده های ضد آمريكاي خامنه اي، گوش فلك را كر كرده و خامنه ای مدعي است آمريكا دشمن اصلي ماست، ولي همزمان، بدفعات نامه محرمانه با اوباما رد و بدل می کند. آخرین پیغام و پسغام آنها هم هفته گذشته  بوسیله عبادی انجام گرفته است.
با اين وجود همين رژيم در تبليغات خود چنين وانمود ميكند كه اين مقاومت وابسته به اين و یا آن كشور است. يك روز ميگفت مجاهدين وابسته به شوروي هستند, يك روز میگفت مزدورآمريكا, يك روز اسرائيل , يك روز عراق , اخیرا هم میگویند عربستان. مضحک تراین است که بعضي وقتها هم مجاهدین را درآن واحد، وابسته به همه  اينها با هم معرفی میکند!؟؟
 گاه مجاهدین را گروهک معرفی میکند و درهمانحال مجاهدین را سازمانی بسیار قدرتمند معرفی میکند که هم  در عراق و سوریه و یمن و عربستان و ... حضور دارند و نیروهای این کشورها را آموزش میدهند. آدم گیج میشود که بالاخره این مجاهدین گروهک هستند یا یک قدرت بزرگ و مهیب که در چند جبهه برعلیه رژیم می جنگند؟
خامنه اي سال گذشته درمشهد از“چالش بزرگ “نام برد وگفت  معروف اول “حفظ نظام “است. منظورخامنه اي از نظام، اسم مستعارخودش است. هم چنان كه خميني نام مستعارش “اسلام عزيز“ بود. همین چند روز قبل  باز هم از دشمنان نظام صحبت کرد که قصد بهم زدن امنیت نظام را دارند.
چه کسی نظام را تهدید میکند؟

راستي چه كسي نظام را تهديد ميكند؟ چه كسي خواهان سرنگوني اين رژيم از آغاز تاكنون بوده و هست و خواهد بود؟ اين كه خامنه اي ميگويد ميخواهند “امنيت نظام“ را به خطر بیندازند چه  نيرويي است؟ چه نيرويي ميخواهد توده هاي مردم را بر عليه رژيم سازماندهي كرده و آنها را به ايستادگي و قيام بکشاند؟ خامنه ای گاه برای ردگم کردن، به آمریکا و غرب اشاره میکند ولی همه میدانند و خودخامنه ای ازهمه بهتر میداند که تا همین امروز غرب و امریکا تا توانسته اند، چوب زیر بغل این رژیم گذاشته اند تا رژیم سر پا بایستد و هنوز هم درب برهمین پاشنه می چرخد.
پس منظور خامنه ای، همان نيرويي است كه ۳۶ سال  است شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه سر ميدهد. اين همان نيرويي است كه از آرتش آزادي بخش و موسسان چهارم دم ميزند؟ اين همان نيرويي است كه درسرتاسرجهان با رژيم آخوندي درهمه ابعاد چنگ درچنگ است .اين همان نيرويي است كه خودش را آنتي تز بينادگرايي معرفي ميكند وهمه خلقها را برای جنگ با این هیولا در قرن بیست و یکم بسیج میکند.
برغم همه توطئه های خامنه ای علیه این نیرو، اقدامات خامنه ای برای درهم شکستن این نیرو شکست خورده است، راستی چرا؟
آنچه که باعث شده مجاهدین طی ۵۰ سال گذشته ماندگار باشند، بها و قیمتی بوده است که در مسیر  این مبارزه پرداخته اند. بسا بسا فراتر از قیمت مادی و پول، قیمت انسانی و عاطفی یعنی خون گرم آگاهترین فرزندان این مرزو بوم و ترک خانه و خانواده و فرزند و عواطف انسانی و.... بوده است. آنها ازعواطف خانوادگی دست شسته اند تا عواطف خلق محبوب خودشان و عواطف میلیونها کودک بی سرپرست و زنان خیابانی و خانواه هایی که لقمه نانی در سفره شان نیست و ....را جایگزین آن بنمایند، تا بتوانند روزی خوشبختی و سعادت را برای مردم میهنشان به ارمغان بیاورند .
 معمار اصلی انقلاب : کس نخارد پشت من .....
معمار اصلي اين انقلاب مسعود رجوي، از روز  اول گفت، “كس نخارد پشت من جز ناخن  انگشت من“ ، اوگفت، تا ميتوانيد حمايت خارجي از پايين كسب كنيد، تا ميتوانيد حمايت ارگانهای بین المللی و سازمان ملل و.... را بدست بياوريد، ولي استراتژي و سياست خودتان را هرگز روي اين حمايت ها سوار نكنيد. چشم اميد به هيچ نيروي خارجي ندوزيد. هيچكس براي شما كاري نميكند زيرا همه دولتها درنهایت به دنبال منافع خودشان  هستند. اين تنها ما بعنوان نیروی پیشتاز و توده های مردم خودمان هستیم كه منافع مردم مان را ميخواهيم. سرنگونی این رژیم مسولیت مردم و مقاومت ایران است و نه هیچ قدرت خارجی.
مريم رجوي درپارلمان اروپا به همه دولتها اعلام كرد كه ما ازشما نه پول ميخواهيم و نه سلاح، ما ازشما فقط يك چيز ميخواهيم، به دشمن ما برعليه ما و مردم ما كمك نكنيد، همین وبس، آنگاه ببینید که ما چگونه این رژیم را در مدت کوتاهی به زباله دان تاریخ می افکنیم.
اگر مقاومت روي پاي خود اصالت نداشت و اگر تكيه اش مردم خودش و وجدانهاي بيدار در جهان نبود، نميتوانست چند دهه در مقابل رژيمي كه قدرتهاي بزرگ در مقابلش ترجيح ميدهند مماشات کنند و یا حتی زانو بزند, دوام بياورد. 
تفاوت قوانین جهان دوقطبی وتک قطبی
قبل از فروپاشی شوروی كه دنيا دو قطبي بود بسياري جنبشهاي آزاديبخش و جريانات مترقي كه ميخواستند وابسته نشوند، ميتوانستند براساس قانون تعادل قوا بين دو ابر قدرت بازي كنند در شكافهاي بين دو ابرقدرت رشد كنند و از منافع ملتهاي خودشان ، دفاع كنند.
اما دردنياي تك قطب ، امكان زندگي درشكاف وجود ندارد. براي هر جنبشي دو راه بيشتر وجود ندارد يا وابسته به یک کشورخارجی بشود که معنی آن نابودي آن جنبش است و يا بایدخودش را آماده پرداخت بهايي گزاف کند،که بتواند  استقلال وحیات خودش را تضمين نماید.
اگر به تاریخچه مجاهدین توجه کنیم، می بینیم که غرب ، يك روز بدرخواست رژيم آخوندی، مجاهدين  را در ليستهاي  ترويستي قرار داد تا ازاین طریق به رژيم در ريختن خون هواداران و خانواده هايمان در ايران چراغ سبز نشان بدهد. يك روز پايگاه هاي مجاهدین را در نزديكي مرز ايران و عراق در یک شب 120 بار بمباران كرد، چرا كه رژيم از آنها خواسته بود، اگر میخواهید به خلبانهای شما که در آسمان عراق، برایشان مشکلی پیش آمد اجازه فرود در ایران بدهیم، باید مجاهدین را بمباران کنید. اگر میخواهید بمبهای کنار جاده ای را علیه نیروهای ائتلاف قطع کنیم، ۳۴۰۰  مجاهد ساکن اشرف را در يك محاصره جنايتكارانه  نگه دارید و.....
ازطرف دیگر، رژیم با باز كردن پرونده هاي قضايي ومالي ساختگي، يكي بعد از ديگري در كشورهاي مختلف تلاش كرد كه انرژي و منابع مالي و امكانات مقاومت را هدر بدهد ویا اگربتواند خشك كند. با حمایت مماشاتگران، يك كمپين شيطان سازي بي سابقه عليه مقاومت براه انداختند كه لابي هاي شركتهايي كه منافع كلان در ايران داشتند با لابي هاي رژيم در آن شريك شدند و به دروغ پراكني عليه مقاومت پرداختند, رسانه های به اصطلاح دموكراتيك را بسيج كردند، این مقاومت  را بايكوت خبري كردند، تلاش كردند كه شك و ترديد، حول اين مقاومت بپراكنند تا ته خط بگويند، خوب اپوزيسيون و آلترناتيو معتبر و قابل قبول ودموکراتیک و سراسری درايران وجود ندارد،  پس همان بهتر كه با همين رژيم معامله نماییم. این کرهماهنگ همه مزدوران رژیم با هر باندرولی میباشد.
براستی که هر كدام از توطئه هایی كه علیه اين مقاومت بکار گرفته شد،  براي نابودي و تلاشي آن كافي بود ولي اين مقاومت هر بار، از خاكستر خود برخاست و قدرتمند تر راه خود را به جلو بازکرد.
چه کسی فكر ميكرد بعد از اينكه خميني ۱۲۰۰۰۰ عضو و هوادار مقاومت را به شهادت رساند, بعد از اينكه ۳۰۰۰۰ زنداني سياسي كه اكثرا از هواداران مجاهدين بودند را در عرض سه ماه قتل عام كرد اين مقاومت دوباره سرپا بایستد؟ چه کسی فكر ميكرد كه بعد از بمباران سهمگين و مهيب نيروهاي ائتلاف عليه قرارگاه هاي مجاهدين كسي زنده بماند؟ چه کسی فكر ميكرد كه بعد از ۱۲ سال محاصره وحشیانه و فشار به مجاهدین اشرف ولیبرتی آنها دوام بياورند، پایداری کنند و در اثر این پایداری، خود تبديل به الهام بخش مقاومت در مقابل رژيم براي جوانان داخل كشور شوند؟ چه کسی فكر ميكرد كه بعد از زدن مارك دروغين تروريسم, اين سازمان موفق خواهد شد كه ازطریق مبارزه اي قضايي و سياسي خود را از ليستهای سیاه اروپا و آمریکا بيرون بكشد؟ چه کسی فكر ميكرد كه بعد از هشت سال كه فرانسه، تلاش كرد براي معامله با رژيم مارك تروريسم را روي مقاومت نگه دارد، قضات با شرف پرونده را ببندند و اعتراف كنند كه با يك مقاومت عليه استبداد سروكار دارند و نه يك سازمان تروريستي و سکت و فرقه ؟
طی این سالها، نه تنها هيچ دولتي به ياري و كمك مردم ايران نشتافت، بلكه همه دولتهاي قدرتمند جهان تا توانستند براي جلب رضايت ملاها كمر به نابودي اين مقاومت بستند. وقتي ۳۰۰۰ نفر درسال ۶۷ قتل عام شدند نه تنها هیچ دولتی اعتراض نكرد بلكه در فرداي روي كار آمدن رفسنجاني همه با سر به ایران رفتند تا با این رژیم جنایتکار قرارداد اقتصادی منعقد کنند. وقتي كه در سال ۷۶ خاتمي سر كار آمد به تصور اينكه رژيم مدره خواهد شد آمريكا پيش قدم شد و گفت به عنوان علامت حسن نيت به رژيم, مجاهدين را در ليست تروريستي قرار ميدهم. در سال  ۱۳۸۰ انگلستان و برای بازکردن باب مذاکره با رژیم از آمريكا تبعيت كرد و مجاهدین را در لیست تروریستی قرارداد. در حالي كه مجاهدين  پرده از برنامه هسته اي مخفي نظامي رژيم برداشته بودند , ولی اتحادیه اروپا بجاي تشكر، مجاهدین را در ليست تروریستی خود قرار داد. بجاي سخت گرفتن در مذاكرات اتمي با رژيم در سال ۱۳۸۳ اروپا به رژيم خائنانه پيشنهاد كرد كه در صورت راه آمدن رژیم ایران با غرب، ما به نگه داشتن مجاهدين در ليست تروريستي ادامه خواهیم داد.
امریکا، حتی مدتها دستور دادگاه خودش مبنی بر بازبینی در لیست تروریستی را اجرا نکرد تا روزی که مجبور شد این کار را بکند. در فردای روزی که آمریکا این مقاومت را در لیست تروریستی قرار داد، خاتمی با 77 موشک اسکاد قرارگاههای مجاهدین را بمباران کرد .
معني همه کارهای غرب این بود که به رژیم ایران رژيم كارت سفيد براي اعدام اعضاء و هواداران مجاهدین و مردم ایران میدهند. معنی آن این بود که رژیم با دست باز میتواند در اشرف کشتار کند و خون بریزد.  مگر همین الان به خاطر مذاکرات هسته ای دولت روحانی بیدریغ اعدام نمی کند؟ و مماشاتگران سکوت نکرده اند؟
در چنين دنيايي كه هيچ ابر قدرتي در سمت این مقاومت  نيست و براي رضايت ملاها با ما خصومت ميكنند و دولتهايي هم كه حسن نيتي دارند از ترس ملاها روي خود را از این مقاومت بر ميگردانند ، سوال این است که این مقاومت چگونه طی این سالها با اين هيولا جنگيده است ؟
دلایل ماندگاری و چشم انداز آینده
علت این است که این مقاومت تاکنون روی چند عنصر اصلی ، پای فشرده است :
 اول : سرلوحه این مقاومت از روز اول فدا وصداقت بوده است و این مقاومت بیش از هر چیزی روی اصول و آرمانهای خود که همانا ، آزادی و صلح و اصول انساندوستانه میباشد ، ایستاده و به آن وفادار مانده است و دراین مسیر به انقلاب ایدئولژیک دست زده است .
دوم : دشمن اصلی را که رژیم خمینی است در هیچ شرایطی فراموش نکرده است و هر گز نگذاشته است که هیچ عاملی او را از این مبارزه منحرف کند، خیلی مسایل را فرو خورده است، تا دشمن اصلی سودش را نبرد.
سوم : از هر قطره آزادي و دمكراسي و عدالت در هرجای جهان استفاده کرده است، تا درچارچوب قوانین خودشان حقانیت آرمان مردم ایران را اثبات کند و این حق را ازحلقوم مماشاتگران خارج نماید.
چهارم : در درجه اول به حمایتهای مردم خودش تکیه کرده و بعد هم دست کمک به سوی مردم شریف سراسر جهان در هر کوی و برزن دراز کرده و آنها را به کمک کردن فرا خوانده است. در همه جا از پايين حركت كرد، قطره قطره حمايت انسانهاي شريف را جلب كرده و به همان میزان توانسته است، سم‍‍پاتی برخی از بالاهای دولت ها را بخودش جلب کند.
در همه كشورها ابتدا از خیابانها شروع کرده و نمايندگان مردم و پارلمانترها و شهرداران و منتخبين و شهروندان و استاتید دانشگاهها و شخصیت های حقوق بشری و ....را نسبت به حقانيت مبارزه اش جلب کرده است.
برخی به این مقاومت ميگويند: شما قدرتي نداريد، دولتي از شما حمايت نمي كند بلكه شخصيتهايي كه از شما حمايت ميكنند همه مقامات سابق و یا بازنشسته هستند و در مصدر امور نیستند، در جواب به آنها باید گفت: اين باعث افتخار است،كساني از این مقاومت حمايت ميكنند كه برده قدرت و حكومت نيستند.
به همين دليل این مقاومت ارزش تك تك حاميانش را ميداند. یکی از دلایل ماندگاری هم همین حلقه حمايت  مردم جهان بوده است كه رمز بقاء و رمز پايداري و رمز شكست ناپذيري مقاومت بوده است. به این حامیان افتخار میکنیم. آنها افرادی هستند که با عقاید وسلیقه های مختلف ولی به درجه ا ی در برخی زمینه ها از آرمان مردم ایران پشتیبانی میکنند.
اگر توانست عليرغم ۱۲۰۰۰۰ شهيد و تلاشي خانواده ها سرپا بماند به يمن حمايت تك تك مردم ایران بوده است .اگر توانسته است، حلقه محاصره اشرف را بشكند، به يمن تك تك حمايتها, تحصنها و كنفرانسهايي وتظاهرات و ...... بوده كه در ۵ قاره جهان برگزار کرده است. اگر توانسته است، ليست تروريستي را در هم بشكند، به يمن تلاش تک تك حقوقدانان شريف و نمايندگاني و شخصيتهايي بوده كه با ايمان به حقانيت اين مقاومت، خود عليه دولتهايشان شکایت کردند و دولتهایشان را مجبور کردند که این برچسب ظالمانه را بردارند.اگر توانسته است، توطئه دولت فرانسه را كه در همديستي با ملاها ميخواستند مقاومت را خفه كنند به شکست بکشاند، به يمن حمایت تك تك شهروندان فرانسوي و شخصيتها و وجدانهاي بيدار اين كشور بوده كه دور اين مقاومت حلقه زدند و اجازه ندادند ارزشهاي كشورشان پايمال شود.
این مسیری بوده است که طی این سالها مقاومت طی کرده است. بدون شک از این به بعد هم در هر تغییر و تحولی، همین مسیر را تا‍ پیروزی ادامه خواهد داد. آنچه كه مجاهدین را به یقین میرساند كه میتوانند از ساكنان ليبرتي حفاظت كنند و این رژیم را سرنگون کنند،  همین مسیر، پر افتخار و شکوهمند میباشد. البته هیچگاه نباید به دشمن درتاکتیک کم بهاداد و بازهم همواره آماده قیمت دادن بود، ولی به این یقین داشته باشیم  که بطور استراتژیک رژیم روز به روز توانش را برای نابودی مجاهدین بیشتر ازدست میدهد.

انجمن نجات ايران ايران-زنداني سياسي.خاطرات زندان ”هنگامه حاج حسن.چايي حمام! ادامه 38

انجمن نجات ايران 
ايران-زنداني سياسي
ايران-يكي از كشورهاي است،كه تا كنون بخاطر نقض حقوق بشر بويژه اعدام زندانيان سياسي بيش از 60 بار بوسيله كمسيون حقوق بشر ملل متحد محكوم شده است،
در ايران ،تا كنون 120000 از زندانيان سياسي اعدام شدند،
دردوران آخوند روحاني اعدامها همچنان ادامه دارد،
خاطران زنداني كه در زير ملاحظه ميكنيد،بوسيله مجاهد خلق هنگامه حاج حسن كه 3 سال از سال 60 زنداني بوده است،نوشته شده است،اين كتاب به زبان انگليسي و فرانسوي و ايتاليايي و سوئدي و عربي تجرمه شده است،

ادامه كتاب چشم در چشم هيولا
قانون حمام در اينجا ه‌م مثل ”اوين“ بود، فقط حمامش كوچكتر و داراي 3كابين ي‌ا دوش بود كه ه‌مزمان 3نفر بايستي مدت يكربع از يك كابين استفاده ميكردند مسئول حمام هفتگي، ‌به‌طور چرخشي بين افراد تقسيم ميشد كه برنامه ريزي و نوبتبندي و نگهداري زمان و اطلاع ورود و خروج هرفرد از زير دوش توسط مسئول حمام كنترل ميشد. البته از قبل برنامهريزي انجام ميشد و سري اول آماده بودكه بلافاصله بتواند وارد حمام شود. روزي كه آب حمام گرم ميشد، يك نفر ه‌م مسئول بود كه شيفت باشد و بلافاصله اطلاع بدهد يكي ‌به‌‌خاطر م‌حدوديت زمان و ديگري ‌به‌‌خاطر اين كه وقتي كه آب گرمترين حالت را دارد از آن براي درست كردن چاي برداريم، خيلي خندهداربود، خودمان ه‌م ‌به‌ان ميگفتيم چاي حمام، چند سطل حلبي را كه ظرف پنير بود، شسته و نگهداشته بوديم و تا آب گرم ميشد، تيم چاي آب برداشته و ‌به‌‌سرعت در آنه‌ا چاي ميريخت و حلبيه‌ا را در پتو ميپيچيد تا دم بكشد و سرد ه‌م نشود و وقتي دوساعت زمان حمام تمام ميشد ه‌مان چاي ولرم و بيرنگ ولي بدون كافور را بين ه‌مه تقسيم ميكرديم و از خوردن آن چنان لذت ميبرديم كه انگار ‌به‌‌ترين و گواراترين نوشيدني دني‌ا را ميخوريم.
‌به‌طور معمول ‌به‌‌ما فقط صبحه‌ا يك قابلمه آبجوش پر از كافور ميدادند كه كارگر روز ‌به‌‌ه‌مين شيوه چاي را براي صبحانه دم ميكرد و ‌به‌ هركس نصف ليوان چاي ميرسيد و يكي از چيزه‌ايي كه بچه‌ه‌ا بنا‌به‌‌عادت ه‌مواره كمبود آن را احساس ميكردند، ه‌مين چاي بود.
اگر اتفاقي نمي‌افتاد، روزانه نيمساعت وقت هواخوري داشتيم كه زمان مشخصي در روز بود و اگر خارج از اين زمانبندي ‌به‌‌هواخوري فرستاده ميشديم حتماً ي‌ا ميريختند بند را بازرسي كنند كه در اين صورت كل بند و وسايلمان را ‌به‌‌ه‌م ميريختند و ‌به‌‌‌به‌انه‌يي چند نفر را ميبردند و ي‌ا وقتي ه‌م كه ميخواستند نفر جديدي ‌به‌‌بند بي‌اورند، بقيه زنداني‌ان را از بند خارج ميكردند. اين يك شيوه جديد بود كه ديگر نفر تازهوارد را در حضور بچه‌ه‌ا ‌به‌‌بند نمي‌اوردند، چون ‌به‌‌هرطريق بچه‌ه‌ا او را هوشي‌ار ميكردند كه از زندانبان و جاسوسه‌ايش رودست نخورند. ‌به‌اين ترتيب زنداني جديد را وارد كرده و پس از شناسايي و ‌به‌‌د ست آوردن وضعيت او، اجازه ميدادند وارد بند شويم.
بچه‌ه‌اي شهرستان معمولاً بدليل عدمآشنايي با اين شگرد، اغلب بند را آب داده و با اعتماد ‌به‌‌جاسوسه‌ا، مواردي راكه نبايد ‌به‌انه‌ا ميگفتند و براي خودشان و ما دردسر درست ميكردند. يكروز بعدازظهر ما را از بند بيرون كردند و ما متوجه شديم كه يك عده جديد ‌به‌‌بند آورده اند، تلاش كرديم ‌به‌‌‌به‌انه دستشويي وغيره وارد شويم ولي نشد.
پس از مشورت قرارشد من وارد شوم. ‌به‌‌د ر كوبيدم و گفتم در را باز كنيد يكي از بچه‌ه‌ا حالش ‌به‌‌ه‌مخورده بايد برايش دارو بردارم كه اين گرفت و ه‌مان ”گشتاپو“ در را باز كرد و با ه‌مان صداي جيغي و نگاه يخزده‌اش گفت چه خبره خانوم؟ با سروصدا وارد شدم كه خيلي وقت است بچه‌ه‌ا بيرون هستند، هوا سرد است و فلاني كه آسم دارد حالش خوب نيست و الان نفسش گرفته؛ و در ه‌مين حال موقعيت آنجا و تازهواردين را بررسي كردم، دو خواهر كه بعداً فه‌ميدم اسم آنه‌ا ”عاتقه“ و ”مريم“ است، ه‌مراه با دختركوچك 10ماه‌ه‌يي كه دخترِ”عاتقه“ بود و”عطيه“ نام داشت. باصحنه سازي و با استفاده از موقعيت و ‌به‌‌‌به‌انة ابراز م‌حبت نسبت ‌به‌‌بچه، ‌به‌‌سمت آنه‌ا رفتم و ‌به‌‌سمت بچه خم شدم و در ه‌مين حال بااشاره و ‌به‌اهستگي گفتم حرف نزنيد! اينه‌ا جاسوس هستند! بعد بچه را بغل كرده و ‌به‌ سمت سلول و م‌حل داروه‌ا رفتم. ولي ديگر دير شده بود و آنه‌ا كلي از مقاومت بچه‌ه‌اي بابل و جناي‌ات پاسداران در بابل و اينكه بابل مثل آتش زيرخاكستر است و غيره… صحبت كرده و راجع ‌به‌وضعيت خودشان ه‌م اطلاعاتي ‌به‌ان آشغاله‌ا داده بودند كه بعداً برايشان حتماً گران تمام ميشد.
حاجي“ كه روز بعد براي زهرچشم گرفتن آمد، گفت خوب منافقاي جديد ه‌م كه اومدن و بالودگي و تمسخر گفت كه الان بابل مثل آتيش زيرخاكستره! درسته؟… و ‌به‌اين شكل براي ”مريم“ و ”عاتقه“ خطونشان كشيد.

انجمن نجات ايران.مقام ارشد فرانسوي: تصميم استراتژيك بايد گرفت كه چه كسي در مقابل رژيم ايران بايد بايستد؟

انجمن نجات ايران
ايران
بنا به گزارش AFP يك مقام ارشد فرانسوي امروز گفت: «همه با حسادت به ايران نگاه ميكنند. اين يك بازار مهمي است ولي تنها بازار نيست. يك تصميم استراتژيك بايد گرفته ميشد درباره اينكه چه كسي در مقابل ايران بايد بيايستد در حاليكه مهره‌هايش را در منطقه به جلو ميراند. اين عربستان سعودي و مصر است. و اين تصميمي است كه ما گرفته‌ايم


در اين خبر ميافزايد:  از هنگام دعوت هولاند به كنفرانس سران عرب در ماه مي، فرانسه حدود 12 ميليارد دلار قرارداد بسته است كه شامل فروش ايرباس ميشود. همچنين در سال گذشته فروش تجهيزات نظامي و ماهواره فرانسوي به كشورهاي خليج و مصر بالغ بر 15 ميليارد دلار بود. بعلاوه فرانسه هفته گذشته اولين كشوري شد كه قرارداد بررسي ساخت دو رآكتور اتمي در عربستان به ارزش 10 ميليارد دلار را امضا كرد.

انجمن نجات ايران.همبستگی / ویلپنت . عزيز فولادوند

 انجمن نجات ايران
ايران
این نوشتار در تلاش فهم مقوله همبستگی است. در گام نخست درک عام از همبستگی در ظرف اجتماع بررسی می شود. پس از بازبینی گذرائی در دنیای پیشامدرن، سیر تکوین این مقوله در جهان مدرن دنبال می شود. این سطور در مسیر خود به رابطه همبستگی و سیاست نظر افکنده، کارکرد آن را به استناد آراء اندیشمندان می کاود. مقاله نگاهی منفی به موضوع "همبستگی ملی" دارد. با نشان دادن ضعفهای خودمان بر این باور است که "همبستگی ملی" در این برهه از زمان یک آرزو است؛ شاید هم دست نیافتی.
مقاله در پایان به تجربه ویلپنت بعنوان بک منشورعملی برای دست یابی به همبستگی ملی نگاه می کند.


انسان در ظرف اجتماع حیاتمند است. تمامی رفتارهای انسانی در شبکه پیچیده ای از کنش و واکنش جمعی شکل می گیرند. بدون درک این گزاره نمی توان انسان، نیازمندیهای او، حقوق و وظایفش را تعریف نمود. استمرار این کنش و واکنشها در بستر زمان، ویژگیها و خصوصیات انسانی و جمعی را فرم می دهد. ما در کهکشانی از "مفاهیم" و واژها و ارتباطات شناوریم. در کنار هم قرار گرفتن، زمانی خلاق و مؤثر است که میان "آحاد" رابطه ای همبسته، اندام وار و پیوسته برقرار شود. کار جمعی، تشکیلات، تقسیم کار و تعیین مرزهای وظیفه و مسئولیت، مادۀ این ارتباط ارگانیک است.
در دنيای ماقبل مدرن "عصبیت ابن خلدونی" توضیح دهنده مقوله همبستگی است. عناصر ِ سنتی ای حاکم بر روابط قومی (خون، نژاد، دين و يا تركيبی از اين عناصر) اعضاء یک گروه را به هم پیوند می داد. فرد ِ حل شده در جمع، مسئول عمل خود نبود. قبیله و هنجارهای جاری ارتباطها و حوزه مسئولیتها را مرزبندی می نمود. در جهان کنونی اما ما با معجون ِ دوآلسیم مواجه هستیم. علی رغم گسترش پدیده های "مدرن" ما شاهد وجود شبکه های فربه سنتی و بدوی هم می باشیم. در این جوامع "عصبییت" نيرويی را ايجاد می كند كه معطوف به قدرت بوده وموجب بروز تحولات سياسی واجتماعی می گردد. شاید بتوان ادعا نمود که در جهان مدرن ارزشهای سنتی در قالب ِ نوینی (اما هدایت شده) در خدمت مراکز قدرت و سوداگران قرار می گیرند. بعنوان مثال در جوامع قبل از مدرن، پیوند زوجهای جوان به مدد روابط سنتی انجام می گرفت. امروزه این وظیفه به انستیتوهای دوست یابی، به شبکه های مجازی و غیره واگذار شده است.
در تاريخ انديشه علوم اجتماعی مقوله همبستگی (Solidarität) سابقه ای طولانی دارد و منظور از آن هماهنگی ميان اجزاء تشكيل دهنده كل نظام اجتماعی می باشد. ریشه های مفهومی آن در سرزمین اروپا به حقوق روم باز می گردد. با طرح مفهوم „obligatio in solidum" هر فرد در مقابل گروه و هر گروه در مقابل جرائم ِ عضو، بار مسئولییت را بدوش می کشید. با ورود به عصر مدرن تحولات دامنه داری حیات و زیست اجتماعی انسان را دگرگون نمود. نوسازی وپیشرفتهای شگرف ِ صنعتی باعث بروز ناهماهنگی بین اجزاء متجانس و همبسته قديم گردید. روند مدرنیته، شهرنشینی و صنعتی شدن، فروپاشی تدریجی پيوند های سنتی را بدنبال داشت. نباید از نظر دور داشت، که پيوند های مدرن هم با سرعت و با سهولت، امکان استقرار نمی يابند. این پروسه ای است سخت، طولانی و در پهنه فردی بسیار پردرد و مشقت زا. انسان درجهان مدرن با انبوهی از تضادها مواجه خواهد شد. حل این تضادها متضمن درکی مدرن، نگاهی مدرن و آمادگی "نقادی انعکاسی" (Kritische Selbstreflektion) فرد نسبت به خویش است.
انسان ِ مجهز به درک "نقادی انعکاسی" قبل از هر کس با خویشتن خویش در کشاکش است. در این "چرخش کپرنیکی" باید از خود آغاز نمود. پرادیگمای مدرن، نقادی خلاق ِ خویش است: عبور از خود برای یاری رساندن به دیگران. "دریافته ام که یک انسان تنها زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پائین چشم بدوزد که ناگزیراست او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد." (گابریل گارسیا مارکز).
مقوله "همبستگی" در پهنه های گوناگون ِ فرهنگی، اجتماعی و سياسی مورد بررسی قرار می گیرد. همبستگی اجتماعی بنیاد رابطه انسانی است. انسانها به هم نیاز دارند و در یک شبکه ای مدنی با همدیگر تنظیم رابطه می کنند. هیچکس بی نیاز از دیگری نیست. می توان امید وار بود که این نوع همبستگی هيچ گاه از بین انسانها رخت برنبندد. "وضعییت هابزی" جنگ ِ همه برعلیه هم بندرت یافت می گردد. از طرف دیگر فقدان همبستگی، یعنی ناهنجاری در کل ِ نظام اجتماعی، درعالم خارج از ذهن متصور نیست.
"خانه دوست كجاست؟
در فَلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثی كرد
رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت به تاريكی شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداری [....]"

یا اینکه "در میان راه" وقتی که برای نیل به "انسان شدن" مکثی می کنیم تا "مأمنی باشیم و یاوری"، همبستگی انسانی را ارج می نهیم. (راه خویش، شاملو)
همبستگی و ستيز
اما رمانتیک در نظم سیاسی رنگ می بازد. نظم سیاسی با این حس بسی بیگانه است، گرچه با آن کاملا غریبه نیست. "تنازع بقاء" سنگ بنای جهان سیاست است. سیاست همیشه گروهی را موضوع عشق و محبت قرار می دهد و با گروهی دیگر سرِ ِ عداوت دارد. هميشه با کسانی همبسته ايم، به اين علت ساده که قرار است در تقابل با "ديگری" باشیم. دور و نزدیک شدن به این یا آن گروه در دنیای سیاست پیامهای متفاوتی را ساطع می کند. "دوست شدن" با گروه "الف"، می تواند به معنای اعلان ستیز و یا کشاکش با گروه "ب" باشد. در هماوردی با "دیگری" ممکن است بسیاری به دام همبستگی با "غیر خودی" گرفتار آیند. سیاست مرز می کشد، مرزهایش حتمأ خصلتی پایدار ندارند. دوست ِ دیروز، دشمنِ امروز است، و شاید این دشمن، دوست فردای ما. مشکل ِ تشخیص دوست و دشمن، موضوع همیشگی جهان سیاست است. عدم تشخیص ِ صحیح نسبی متحدان، ورطه ای است هولناک برای سیاسیون. نسبییت آن هم پارامتری است، از ناپایداری شرایط پر شتاب.

در طی سه دهه گذشته، کنش سیاسی دولتمردان تهران راه ِ وفاق ملی را سد و موجبات تفرق را در عرصه های فراوانی فراهم نموده اند. حس نفرت جایگزین مدارا شده، ستیز خصلتی عام یافته و حضوری قدرتمند دارد. ستیز حُکمرانان با ملت به پهنه های روابط فردی هم سرایت نموده است. پرخاشگری، تند خویی، آمریت، منشی غیر دمکراتیک، بد دلی و ترسندگی، چابلوسی و "برخرِمراد سوار شدن " عارضه های آن ستیز نهادینه شده اند.
تبیعض و تفاوت گذاری سرشت شریعت ِ ملایان است. جهان این شریعت، جهانی سیاه وسفید و مملو از دوآلیسم است. مقلد و مجتهد، مرتد و مؤمن، پاک و نجس، حرام و حلال، زن و مرد، بیت الاسلام و بیت الکفر همه سازه های این نگرش منحط اند. این آپارتاید وسیع در متن واقعیتهای اجتماعی به تشدید ستیز دولت با مردم می انجامد. دولت مدام ستیز را با ملت تکثیر می نماید. مرزهای روشنی هم دیده نمی شود، چون دولت گفتمان ِ حاکم را رقم می زند و هر لحظه "دوست" و "دشمنی" جدید دارد. این آشفته بازار ِ "خودی و غیر خودی" مردم را هم سردرگم می کند. پریشانی و تشتت پروژه نظام در راستای تضمین بقاء است. سر درگمی ملت خود را در این نشان می دهد، که گاها دوست ِ نظام را، دشمن او قلمداد می کند و خود را با او "همبسته" می داند. داستان "جنبش سبز" نمادی از این سردرگمی است. بعضآ مردم در انتخاب "دوست" دچار توهم می شوند.
خشونت وکمبود
ما در جهانی خشن بسر می بریم. خشونت ِ آن تنها منبعث از صلابت، سختی و فاجعه مادیت مستولی بر آن نیست. بیگانه شدن انسان و اسیر بودن او در چنبره مصرف فقط یکی از فجایع آن است. گوئیا خشونت در پهنه های زیست انسانی عنصری است پایدار. انسان با توسل به خشونت (کلامی، قلمی، فیزیکی) در تلاش تثبیت ِ موقعییت خویش بهر قیمت است. ما نه فقط جای دیگران را تصرف می کنیم، بلکه در راستای حذف او هم می کوشیم، تا خود را "اعتلاء" بخشیم. در این ستیز بسی احکام غیراخلاقی هم مجاز است!

این ستیزی است برای جبران کمبودهایمان. در کشاکش سخت تاریخ ِ خویش، انسان در گیر مصافی پیگیر برای رفع "کمبود ها" بوده است. بروزِ خشونت انسانی فقط زائیدۀ نبود ِامکانات مادی او نیست. انسان پس از سیر شدن "هار" می شود و سر بلعیدن همه جهان را دارد. درندگان و وحوش با این نوع خشونت بیگانه اند. شیر وحشی، پس از صید آرام گرفته به خوابی خوش می رود و تا گرسنگی بعدی "جهان به کامِ" اوست.
کمبود های انسان لاجرم مادی نیست: کمبود شهرت، حس حقارت، کمبود قدرت، تمایل به آماریت، کمبود امنیت، کمبود احترام، نیاز به عشق، محتاج مقبولیت در جمع، نیاز به توجه دیگران، نیاز به زیبایی، نیاز به دستگاه منتظم ایدئولوژیک، عطش سیری ناپذیر به دانستن، و فراوان کمبودهای دگر.
جدال برای رفع کمبودها، ستیز سیاسی ـ اجتماعی انسان را رقم می زند. همبستگی فقط زمانی متصور است، که آمادگی برآورده کردن و یا حداقل فهم نیاز دیگری را داشته باشیم.
به باور من، ما با این گزاره بسیار غریبه هستیم. ما تربیتی "غارتگرانه" داریم.

اعتدال
اعتدال در دنیای سیاست پیوسته راهگشا بوده است. در غیر این صورت سیاست ورزی مسدود شده، نفرت و خشم کور، گفتمان حاکم می گردد. اعتدل با عدالت و تعدیل همریشه است، و آن "راست و برابر شدن" است (مؤید الفضلاء)، بردباری، آرامی و راستی است، "میانه حال شدن در کمیت و کیفیت" (منتهی الارب ) است. آن حکومتی که راه اعتدال نرود، لاجرم تخم "ستیز" می پراکند. تندباد ِ ستیز گریبانگیر آن نظم خواهد شد.

"اعتدال گرائی" پس از قرنها کشاکش در تاریخ جامعه ما، در کانون توجه قرار گرفته است. ولی ما هنوز در ابتدای مسیری پر زیر و بم هستیم. "اعتدال گرا" قبل از هر کس شجاعت نقادی بُرنده از خود را دارد. بسی از فرهیختگان ما اینکاره نیستند. این گرایش در ما بسیار رقیق است و وجه غالب نیست. ما آرام آرام از دوران طفولیت فاصله گرفته، مسیرعنفوان را اندکی گذرانده به بلوغ نزدیک می شویم. همه ما با آهنگی متفاوت در این مسیر راه می پوئیم. نشانه های طفولیت در بیان ادبیات سیاسی ما بسیار پررنگ است. شاید نظریه "رشد شناختی" ژان پیاژه برای توضیح مراحل رشد آدمی کمکی باشد برای درک طفولیت اجتماعی ما. هنوز ما در بیان و فرموله کردن خواسته ها، نظریات و انتقادهایمان عاجزیم. از تفکر منطقی درویم. یکی از ویژگیهای مرحله پیش عملیاتی (Präoperationalen Intelligenz) در این نظریه "خود مداری" است (Egozentrismus). پدیده "خود مداری" در ما کمرنگ نیست.
خشونت هسته مرکزی تاریخ سیاسی ما ایرانیان است. ما گذشته ای آغشته به خشونت داریم. شاید به همین علت است که استخراج واژگان و صفاتی چون خویشتن ‌داری، صبر، بردباری، فهم دگری، تعامل، تحمل، رعایت حقوق انسان‌ها و تسامح از تاریخ سیاسی ما دشوار است. تاریخ ما بیشتر با واژگانی مانند غارت، مصادره، حذف، کشتار، فرار، و مهاجرت دمساز است. شاید بتوان ادعا نمود که در ایران نه فقط اسلام بلکه مارکسیسم روسی موجبات افراطی گری سنتی را فراهم آورد. این خشونت در بعد جهانی با کشیدن "دیوار آهنین" عملا ما را هم از درون شقه نمود.
روح اعتدال یعنی اینکه بیاموزیم سنجیده سخن گوییم، از لفاظی فاصله بگیریم، اغراض نکنیم،‌ در مورد آنچه که نمی‌دانیم سکوت کنیم. در آموزشهای اسلام تأکید های فراوانی به خویشتنداری، صبر و سکوت و دقت شده است. خداوند خود را دوست صابران می داند (ولله یحب الصابرین).
من این صفات را در خودمان برجسته نمی بینم.
آدم ایرانی
متین است که بر این گزاره انگشت بگذاریم، که طیفی وسیع از جامعه ما هنوز از تفکر منطقی فاصله دارد. دقیق سخن گفتن و دقیق فکر کردن از بنیادی ترین استوانه های "اعتدال گرائی" است. بیماری مزمن ما ایرانیها این است که "همه چیز دان" هستیم. ایرانی همه چیز می داند. "همه سر حریف است". مَثَل "آچر فرانسه" بیان عامیانه یک تراژدی فرهنگی است. هر کدام از ما یک "بحرالعلوم" خود بنیادیم. می توان ادعا نمود که هیچ ملتی به اندازه ما "پژوهشگر"، "مفسر سیاسی" "فعال سیاسی"، "کنشگر سیاسی"، "محقق" و منتقد و غیره ندارد. هر کدام از ما خود یک "رهبر" یم.
سر سپردن به صلاحیت دیگران خود یک شجاعت مدنی است. این اصلی است سکولار.

اگر ورزشکار خوبی هستیم، گمان داریم که نظریه پرداز متبحری هم می باشیم. مرزها را نمی شناسیم و بدون کسب صلاحییت مکفی در هر موضوعی نه تنها نظر می دهیم بلکه بر صحت و سُقم آن هم پای می فشاریم. ولی در کمال بی مسئولیتی از زیر بار پاسخگوی به نتیجه کار با هزار ترفند فرار می کنیم. "زرنگی" نوع ایرانی حدیثی است بس مفصل. مطلق گرائی در ما رگه های برومندی دارد. این فقط مختص متشرعان و مستبدین نبوده و نیست. این جَزمیت منبعث از استبداد انباشته شده در تاریخ ماست. استبداد به معنی نبود روح جمعی، اغراق، پرگویی، درشت‌گویی و سفسطه ریشه های تناوری در ما دارد.
ما در نوشتهایمان دل نگران عدم عدالت هستیم، به نبود قانون معترضیم ، ازعدم رعایت حقوق زنان در قرآن و دگر کتب آسمانی خشمگینیم ولی خود قانون شکنانه رفتار می کنیم، جانب عدالت را حتی در نوشته هایمان نمی گیرم و کنترلی سخت بر زن و دخترانمان اعمال می کنیم. از "هجمه گویی" می نالیم، ولی زشتترین واژه ها را در وصف دیگران بکار می بندیم. متظاهر هستیم. در جمع عبوس و جدی، در جای دگر رقصان و خندان. مظلوم نمائی، در راستای فرار از پاسخگویی، حتی در یک دیالوگ ساده، زمانی که پای استدلال چوبین است، حربه ای است دیرینه در نزد ما "پارسیان". گاه کوروشی ایم، گاه زرتشتی، گاه شیعه، زمانی عارف دلسوز و یا مارکسیستی پیشاهنگ و شاید هم سکولاری که با هر آئین و مذهبی سر دشمنی دارد. پرده بکارت دخترمان برتر از هر آئینی است و یا مصرانه بر ختنه فرزند ذکور پای می فشریم، اما منتقدی آتشین از آئین موسی و اسفار پنچگانه ایم.
به طفلی می مانیم که نمی تواند دردهایش را بیان کند.
حتی مارکسیستها و سکولارهای ما تمایلات مذهبی اند.

در پروراندن این فرهنگ البته ملایان هم در گذر زمان شایستگی لازم نشان داده اند. اما راستی با آنانی که با جهان دمکراتیک آشنا هستند، و چندین دهه است که در فرنگ زندگی می کنند ، چه باید کرد؟ در اینجا دیگر کنترل و فشار ارگانهای نهادینه شده سرکوبگر موضوعیت ندارد. پس مشکل کجا است؟ این مشکل حتما در خودِ من جاری است.
نظم واژگانی
مخالفان در پروسه نزاعشان با ملایان، آنها را منتسب به ویژگیهای متعددی می کردند. شاید سردر گمی در شناخت حکام ِ جدید هم نقشی بسزا ایفاء نمود. گروهی آنها را "وابستگان به امپریالیسم"، گروهی دیگر "آخوند انگلیسی" نام نهادند. نظام به "فاشیسم" و "توتالیتاریسم" توصیف گردید، کسانی دیگر به آنها "خشونت طلبان"، "انحصارگرایان"؛ قدرتمداران، و غیره لقب دادند. باری زبان محالفت، مدام تغییر یافت و عرصه سیاسی ما در هر دوره ای نظم واژگانی نوینی را برای ادامه ستیز تولید می کرد. رژیم هم با گفتمانهای جدیدی صف آرائی نوینی را ارائه می کرد: "جامعه مدنی"، "گفتگوی تمدنها"، "اطلاح طلبان دینی" "روشنفکران دینی" و "دوم خردادیها". این پروژها پیش درآمد "جنش سبز" بود، بدون اینکه قصد انکار شرکت میلیونی متنفران و خشمگینان از حکام را در این جنبش مدنی داشته باشیم. در این بلبشوی واژگان معلوم نیست که "خشونت طلب"، "راست سنتی"، "مستضعف" و "مستکبر" و "امریکائی" و غیره چه کسی و چه گروهی است.

همین عارضه هم متأسفانه در طیف وسیع مخالفین و اپوزیسیون سرنگونی طلب هم دیده می شود. به یکبار دوست دیروز در زمره "دشمنان" قرار می گیرد. و آن "دوست دیروز" ادبیاتی را "استعمال" می کند، که در فرهنگ ِ لغت "ناسوتی" بهینه نبوده و سکولاریسم را نشاید. و یا اینکه همکاری بیست ساله با اپوزیسون را به مفاهیمی چون "جو سازی، فضای امنیتی" و غیره متصف می نمایند.
سر در گمی ما حدیثی است دیرینه و مطّول.
جبهه همبستگی و اعتماد
همبستگی در جهان سیاست، مقوله ای است بنیادین و پیچیده. دست یابی به آن پیش شرطهایی دارد. درهم ریختگی تئوریک مخالفین در فرای مرز ها پدیده ای است مزمن و بازدارنده بر سر ِ راه همبستگی. این آشفته بازار تحلیل تئوریک راهبند اصلی "همبستگی" است: بخشی مُسّر بر آن چیزی است که به "اصلاح طلبی" در درون نظام متَصَف است و بر این باور کهنه پای می فشرد که نظام رفرم پذیر است. بخشی دیگر با رویکرد سرنگونی، دارای تشکیلاتی جدی نبوده و به "روشنگری" بسنده می کند. این بخش عملا با اعتراف به عدم وجود "آلترناتیو" خود را خلع سلاح کرده و به حاشیه رانده شده است. طرح و پروژه جدی دیده نمی شود. از طرفی پروژه "سکولاریسم" کپی برداری شده از عصر روشنگری جهان غرب هم تا کنون هیچ راه حلی ارائه نکرده است. وانگهی سکولارهای ما، همان کسانی هستند، که در دوران ناپختگی جوانی "استالنیسم" و یا "راه حل سوم" را چاره جامعه ما می دانستند. این خود نشانی است از عدم درک ویژگیهای جامعه ما.
من به سکولاریستهای وطنی به دیده تردید می نگرم. گذشته ای درخشانی دیده نمی شود.

طیف وسیعی از ناراضیان و متفکران هم در لابیرنت جدال با متشکل ترین سازمان سرنگونی طلب وارد شده اند. نزاع با واژگانی ادامه می یابد که چندان تفاوتی با واژگان گفتمانی حاکم در ایران ندارد. بحثی قابل تأمل، علمی و صادق طرح نمی شود. گاها نمی توان فهمید با چه هدفی به این نیرو شلیک می شود. هر آنچه است، "تکفیر" است، و جدال و "خود مداری". آن نیرو هم با امعان نظر به شرایط ویژه نبرد، پیچیدگی اوضاع، تنگ شدن حلقه محاصره، عدید بودن دشمنان، تحمل بسی فشارهای طاقت فرسا، شهادت پی در پی رزمندگانش و زنجیره ای طویل از توطئه های سنگین به سمتی هل داده می شود که هر آنچه بیشتر بر مواظعش پای می فشرد و چاره را در رادیکالیسم بیشتر می بیند. این نیرو خود را تنها و در محاصره دشمن و "دوستان" سابق می بیند. این وضعییت را کسانی با "غلیان مذهبی" توصیف می کنند، بدون تلاش در درک "دیگری". طرف مورد مهاجم هم این حملات را "خیانت" ارزیابی می کند. فاصله ها مدام بیشتر می شود. همبستگی رنگ می بازد.
"درک دیگری" (Empathie) سکوی دست یابی به تفاهم است که در مسیر خود شاید به وفاق ملی راه یابد.
ما از اقرار به نقش مخرب خود شانه خالی می کنیم.
در این فضا فقدان اعتماد بسی برجسته است. نبود اعتماد، گره ای است بر سر راه "همبستگی" ملی. به باور من با توجه به تجربیاتی مملو از خشونت در خطه فرهنگی ما، برای نیل به همبستگی بین نیروها در قدم اول پافشاری بر گسترش ادبیاتی با رویکرد عدم خشونت لازم است. سپس تقویت حس دوستی، درک دیگری، صداقت، راز داری و امانتداری. بدون اعتماد سازی، دستی یابی به هدفی بسیار بزرگتر به نام "همبستگی" هیچ میسر نیست.
خشونت از واژه می آغازد و در مسیر تکاملش به ترور فرد و یا ترور شخصیت می انجامد. می توان بر این باور پای فشرد که بکارگیری خشونت ِ واژه ای در گام نخست نیّتی را در خود حمل می کند. این نیت نمی تواند "خیر خواهانه" باشد. ما حق داریم با خشونت (حتی از نوع واژه ای آن) به دیده بدگمانی بنگریم.
خشونت گو، اهل وفاق نیست.
صلاحییت
این پندار بسیار قوی است، که ما تمایل به این داریم که، يک تنه قله های پرافتخاری را فتح نماییم. در کار فشرده جمعی و تشکیلاتی اما ، افتخارات نصیب فرد نمی گردند، گروه و تشکیلات به مثابه نهادی جمعی، سمبل ارزشها و افتخارات است. بسیار چهره های ارزشمند و "تحلیل گران " صلاحییت داری در احزاب سنتی آلمان بکار روزمره جدی مشغولند. کادرهایی خاموش و بی نشان. من شک دارم که ما چنین می اندیشیم. ما همگی دربدر بدنبال کسب افتخارات فردی هستیم. ما حتی به کادرهای تربیت شده فداکار، خاموش و بی نشانمان، قیم مآبانه می نگریم و در تلاشیم راه و رسم زیستن را به آنان بیاموزیم.
نشانه گرفتن کادرهای اشرف و لیبرتی عدم تمکین به به مقوله صلاحیت است.
این نگرش بر بحران همبستگی می افزاید.
فقدان روحیه جمعی، دیسیپلین گریزی، عدم پذیرش هژمونی، فردیت و گرایش به آنارشیسم، تحت دفاع از دمکراسی و مبارزه با "جباریت"، دستیابی به منشور همبستگی را بسی بغرنج نموده است.

مخالفین در خارج از کشور تا کنون گامهایی در راستای تشکیل یک جبهه برداشته اند، اما ماحصل جز کشاکش و جدل و جدائی چیزی نبوده است. تنها تجربه پایدار کا رجمعی در خطه فرهنگی ما در سی سال گذشته شورای ملی مقاومت بوده است (با تمامی کاستیهایشاین شورا در پهنه فرهنگی / سیاسی ایران، با امعان به کاستیهای یاد شده در ما، دستاوردی است شگرف.
باید قبول کرد که قابلییت و توانایی بیشتر، ما را فراتر از دیگری می نشاند. اعتدالگرائی و عقلانیت بر پاشنه فرد نمی چرخد، بلکه مهارتها و توانمندیهای او در مرکز توجه قرار دارند. قدرت "حل تضاد" میزان سنجش ارزشها است. فضیلتی است برجسته، اگر بدون قیل و قال به شایستگی و دانش "دیگری" اقرار نموده، مطیع ِ سیستم شایسته سالاران باشیم. البته می توان تلاش نمود، نقش مخرب و بی عملگی خویش را هم با لفاظی های دمکراتیک پوشاند.
دموکراسی
درک ما از دموکراسی، درکی است بسیار مبتدی. ما از دموکراسی فقط آزادی حرف زدن و نوشتن می فهمیم. دمکراسی در باریک ترین درک آن، یعنی اطاعت، یعنی هژمونی پذیری، یعنی گردن نهادن به تعهدات و اجراء فرامین جمعی، یعنی خراطی کردن خویش و پذیرش هرم هیرارشی. آنانی که در احزاب مدرن غرب به کار جمعی وارد شده اند ویا اینکه در فعالیتهای اقتصادی در اروپا و امریکا درگیرند، شناختی ملموس از این مفاهیم دارند. در جوامع دمکراتیک، شهروند فقط ادعای حقوق مدنی ندارد، آنچه که میزان است، وظایف و تعهدات شهروند است. قانون از او اطاعت می طلبد.

دمکراسی گردن نهادن به صلاحیت دیگران است. دمکراسی راز داری، امانتداری و حس تعلق (Loyalität) است. در دموکراسی فرد با امضاء قرار دارد کار متعهد می گردد که حافظ اسرار شرکت و یا اداره متبوع خود باشد. تخطی از این امر موجبات پیگرد قانونی را فراهم می نماید. دمکراسی حساب پس دادن است.
دموکراسی شناخت ِ جایگاه و توامندیهای خویش است. بدون قصد توهین گویم:
بسیار دیده ام "تحلیگر سیاسی" را که در برخورد با یک پروسه بسیار مبتدی قضائی دچار پرت و پلا گوئی شده و در گفتگو با یک وکیل دون پایه آلمانی و یا کارمند ساده اداره کار، گرفتار احساس حقارت می گردد. و یا در یک جدل ساده خیابانی توان یک برخورد مستدل و متینی را ندارد، اما بخود اجازه نسخه پیچی برای بحران منطقه خاورمیانه و کارکردهای انقلاب و غیره می دهند.

مختصات جامعه
به باور من بخش غیر متشکل مخالفین برون مرزی، تا کنون به مثابه بخشی از بحران عمل کرده است. عدم تمایل به پذیرفتن مختصات جامعه ما مضاف بر علت نیز است. ندیدن وجه بسیار نیرومند ایمانی در جامعه ایران، مشکلی را حل نمی کند. بر بحران هم می افزاید. این موضع ما را به حاشیه می راند و ستیز برانگیز است. جامعه ما ذخائر تنومند ایمانی دارد، باید بتوان به عناصر پیوند دهنده آن، با رویکرد همبستگی بها داد.
مذهب ستیزی سکتاریسم و پراکندگی را دامن می زند، برنده آن ملایان اند. سکولارهای ما مذهب ستیزند.

ما بخش کلانی از ذخایز سیاسی امان را برای تولید ستیز و گشایش جبهه های نبرد جدید بکار می بندیم. مذهب ستیزی تحت لوای سکولاریسم جامعه را شقه کرده و "کنشگران" سیاسی مخالف قرائت حاکم از دین را طرد می کند. ما با چه مکانیسمی می توانیم مؤمنین سکولار را در جمع خود بگنجانیم. مؤمنینی که شاید در کشاکش با ملایان بسیار جدی ترند. زبان سکولاریستهای وطنی زبانی است پر ستيز و نفرت افکن. این زبان به اتحاد همه نمی انجامد. این نوع دیالوگ در عرصه سیاسی، مخاطب خود را به ستیز و نه به همبستگی فرا می خواند.
اصولا باب دوستی ما با دیگران، به واسطه موضوع مشترک ستیز و صلح تعریف می شود.

نتیجه:
در چنين شرايطی پروژه همبستگی برای زیستی نیکو در دنیای سیاست در صدر اولويتها می نشیند. به باور من اما با توجه به ویژگیهای ما، (طرح شده در فوق) دستیابی به منشوری جامع که بتواند نیروهای اپوزیسیون را در زیر چتر "همبستگی" به هم نزدیک نماید، خوشبینانه نیست.

شاید حادثه ای در صحنه سیاسی ایران رخ دهد که در شور و شعف انقلابی فوران شده از آن، نیروها را به هم نزدیک نماید. امر "همبستگی" با برگذاری کنگره و کنفرانس و دور از عمل احتماعی دست نیافتنی است. همبستگی نه در بحث و فحص که در پراتیک فعال اجتماعی شکل می گیرد.
شاید بتوان ادعا نمود که تجمع سالانه ویلپنت درحومه پاریس، ظرفی است آماده برای دست یافتن به منشورعملی همبستگی با رعایت دوری و نزدیکی از همدگر باشد. ویلپنت شاخص و نماد بین المللِ همبستگی با جنبش ِ ایرانیان برای خلع ید ازحاکمان تهران است. ویلپنت فضائی است برای دست یابی به مینیممهای همبستگی. با شرکت در این تجمع می توان ساختارهای "همبستگی" ملی را پی ریزی نمود. دوران تنگ نظریها، انحصار طلبیها و عدم پذیرش صلاحیتها به پایان رسیده است.
ظرف همبتسگی ملی آماده است، بدان بپیوندیم.

آیا می توان با تکیه بر خرد سیاسی به منشوری دست یافت که نیروهای سیاسی را به هم نزدیک نماید؟
به باور من ویلپنت یک منشور است که ما را بهم پیوند می دهد

دکترعزیز فولادوند
بن/آلمان بازخوانی شده ژوئیه 2015
) محمد رضا روحانی: شكايت از برادر مسعود به امام حسين(ع) .٢
) همانجا.
) کریم قصیم.
) محمد رضا روحانی، همانجا.

ايران: امتيازات (داده) شده صلح نخواهد آورد بلكه بحران در منطقه را افزايش خواهد داد

انجمن نجات ايران.
ايران
« به قلم: ريشارد شارنسكي Ryszard Czarnecki نايبرئيس پارلمان اروپا
بروكسل- با نزديك شدن ضربالاجل پايان ماه ژوئن براي توافقنامه اتمي با رژيم ايران كه به سرعت خيلي زيادي در حال رسيدن ميباشد, سياستمداران برجسته و رهبران دولت از سراسر جهان, چه در گذشته و چه در حال حاضر, در حال سرعت بخشيدن به هشدارهاي (خود) در دادن امتيازات به رژيم ايران هستند كه ميتواند ملاها را در تهران تشجيع كند و خاورميانه اي را كه پيشاپيش لرزان شده است را بيثباتتر كند. اين مسأله در هيچكجا اينقدر آشكار نبود مگر در گردهمايي اخير در خارج شهر پاريس كه 100هزار تن از هواداران و حاميان مقاومت ايران در آن حاضر شده بودندكه در آن اشخاص عالي مقام و هيأتهايي از 69 كشور جهان از 5 قاره (سخنان) رهبر اپوزيسيون را شنيدند و حقوقدانان و سياستمداران ممتاز نسبت به اينكه توافقنامه اتمي با اين رژيم كافي نيست هشدار ميدهند كه فقط تغيير رژيم است كه دخالتهاي تهران در سوريه, عراق, يمن و همچنين سركوب مردم خودش را متوقف ميكند. سخنان مريم رجوي رهبر شوراي ملي مقاومت ايران براي من الهامبخش بود. او از آن نوع رهبراني است كه ايران به آنها نياز دارد نه آيتالله خامنهاي و يا رئيسجمهور روحاني كه فقط به تروريزمي متعهد ميباشند كه باعث مرگ بيشمار و بيچارگي مردم در داخل و خارج ايران ميشود و نيز اقتصادي معلول در جاييكه بايد كشوري پيشرفته وجود داشته باشد و ميليون تن از مردمي كه در ترس و سركوب دائمي زندگي ميكنند. سخنان و آرزوهاي آنها را با يكديگر مقايسه كنيد: مريم رجوي در اين گردهمايي گفت مردم ايران نه خواستار تسليحات اتمي هستند و نه دخالت در عراق, سوريه يا يمن, آنها خواستار استبداد, شكنجه و به بند كشيدن نميباشند. مردم ايران دهها ميليون تن از معلمان, دانشآموزان و دانشجويان و كارگران به خشم آمده ميباشند كه خواستار آزادي, دموكراسي, شغل و شرايط مناسب زندگي هستند. در مقابل, رهبران رژيم ايران در 35سال گذشته در آرزوي سلطه بر خاورميانه از طريق يك ايران مسلح به تسليحات اتمي هستند كه در امور كشورهاي همسايهاش دخالت ميكند و مردم خودش را بسختي به بند ميكشد... ».
خبرگزاري يونايتدپرس 8 تير 1394 ـ 29 ژوئن 2015

آخرین‌ها از بهار ایران

انجمن نجات ايران .محمد رزاقي مامور وزارت اطلاعات - وزارت اطلاعات چگونه به نام مزدورانش مقاله مينويسد ؟

انجمن نجات ايران.
ايران.
يكي ازمزدوران وزارت اطلاعات  به نام  محمد رزاقي معروف به “محمد رزل“ ميباشد كه ساكن فرانسه است. محمد رزاقي به
همراه نادر نادري معروف به نادر پاسدار و.... در تيف به استخدام وزارت اطلاعات در آمد .درتيف همه اطلاعاتش را در اختيار وزارت اطلاعات قرار داند و از همانجا همكاري با رژيم را شروع كردند .
سپس  به وسيله وزارت اطلاعات به فرانسه اعزام شد تا  لجن پراكني هاي گشتاپوي آخوندي را تكرار عليه مجاهدين تكرار كرده و در پرونده هاي حقوقي كه رژيم برعليه مجاهدين سرهم بندي كرده است،  به اصطلاح شهادت بدهد ، تا شايد بتواند پرونده هاي مرده را سر پا نگه دارد .
دراين جا ما قصد افشاي اين مزدور و سابقه او را بطورمفصل  نداريم ، بعدا دراين مورد به تفصيل خواهيم نوشت .
 دراين نوشته هدف اين است كه نشان بدهيم كه چگونه وزارت اطلاعات به نام او وساير مزدورانش مقاله نوشته و چاپ ميكند .
وزارت اطلاعات ، اين  لمپن مزدور را براساس مثل معروف “نامند نام زنگي كافور “ از روي افلاس ودرماندگي ، بعنوان فعال حقوق بشر رنگ آميزي كرده   و او هم  با ادا و اطوار ميمون وار سعي ميكند كه قيافه فعال حقوق بشر البته از نوع لاريجاني بگيرد ولي بدنام تر ازاين است كه كسي كوچكترين توجهي به اوبكند.

پس از رسيدن مزدوران به خارج ، وزارت اطلاعات براي آنها ،يك وبلاگ درست ميكند ، تا مقالاتي را كه به نام  آنها سياه ميكند را بر روي اين وبلاگها منتشر كرده  و اينگونه جلوه دهد كه مقالات را  خود مزدوران  مينويسند،  سپس  اين لجن پراكني ها را برروي سايتها ي زنجيره اي وزارت اطلاعات تكثير مي نمايد. به محمد رزاقي وساير مزدوران هم از قبل اين مساله جيره ومواجبي ميدهد.
همه وبلاگهاي اين مزدوران ازطريق سايت ايران اينترلينك و اساسا ازداخل ايران بروز ميشوند .
در زير  به يك نمونه  از اين گونه مقاله نويسي هاي وزارت اطلاعات براي مامورانش توجه نماييد .
ايران اينترلينك درتاريخ 13 مي 2015 برابر با 23 ارديبهشت 94 مطلبي به نام “اعزام تیمهای ترور توسط شخص مریم قجر و مهدی ابریشمچی از اردوگاه اور سوراواز-محمد رزاقی، وبلاگ رزاقی، پاریس، سیزدهم می ۲۰۱۵:…   به اطلاع افکار عمومی و ارگانهای ذی ربط و امنیتی........“درج كرده است .  

كمي پايين تر هم نوشته است “لینک به منبع (وبلاگ آقای رزاقی)


ولي وقتي كه روي لينك  داده شده در ايران اينترلينك كليك ميكنيد كه به اصطلاح وارد وبلاگ محمد رزاقي بشويد ، معلوم ميشود كه وبلاگ محمد رزاقي از تاريخ 14 ارديبهشت ماه 94 برابر  4 مي2015 يعني 10 روز قبل از نوشتن اين مطلب  بروز نشده و هيچ مطلب جديدي روي آن گذاشته نشده است .
 زير آخرين مطلبي كه دروبلاگ مزدور محمد رزاقي چاپ شده است، ميخوانيم «نوشته شده دردوشنبه چهاردهم اردیبهشت    ۱۳۹۴ساعت  1:2  توسط razaghi 
دو احتمال دراين رابطه داده ميشود . يا  وزارت اطلاعات مطلب را براي محمد رزاقي  هم فرستاده است و او  وبلاگش را طي ده روز گذشته  بروز نكرده است  .يا اين كه وزارت اطلاعات كه مطلب را به  نام مزدور رزاقي  روي اينترلينك گذاشته است يادش رفته است كه وبلاگ محمد رزاقي راهم بروز كند .

ولي هم چنان كه دركليشه پايين ملاحطه ميكنيد ، وبلاگ محمد رزاقي به نام “صداي قربانيان فرقه رجوي “ از تاريخ 4 مي 2015  برابربا 14 ارديبهشت 94 بروز نشده وهيچ مطلبي روي آن گذاشته نشده است .



يعني اين كه وزارت اطلاعات لجن پراكني ها  را توليد ميكند و به نام مزدورش روي ايران  اينترلينك ميگذارد ، درحالي كه مزدورانش بي ا طلاع هستند .
همه كتابهايي هم كه به نام مزدوران انتشار يافته است ، بوسيله مزدوران وزارت اطلاعات نوشته ميشود و فقط اسم  مزدوران روي آن چاپ ميشود .
به اين ميگويند درماندگي يك رژيم ما دون تاريخي كه از موضع استيصال به چنين ترفند هاي احمقانه اي براي شيطان سازي برعليه تنها هماورد خودش يعني سازمان پر افتخار مجاهدين  متوسل ميشود.