بنا بهرسم زندانهاي رژيم، تا وقتي كه دادگاه نرفته
بودم، ملاقات نداشتم. اما بعد از دادگاه بهمن ملاقات دادند و بهاين ترتيب بعد
از 3، 4ماه توانستم پدر و مادرم را ببينم. البته رژيم بههيچكس بجز پدر و مادر،
حتي خواهر يا برادر، اجازه ملاقات نميداد و تازه اين هم با ضرب وشتم وتوهين وتحقير
آنان همراه بود. گاه ساعتها آنها را در سرما يا گرما بيرون زندان نگهميداشتند
و پس از ساعات طولاني معطلي و انتظار، باز اجازه ملاقات نميدادند. بهخصوص بهافرادي
كه اعتراض يا شكايتي از آنها سرميزد، بيشترين آزار را ميرساندند. ”حاج داوود“ رئيس
زندان ”قزلحصار“ ميگفت اين ننهباباهاي شما منافقند، اگر منافق نبودند، شما منافق
نميشديد و با اين منطق پدران و مادران پير را در ملاقاتها آزار ميرساندند و در سرما
و گرما ساعتها نگهميداشتند و خلاصه توهين و تحقير ميكردند و باز هم اين پدران و
بيشتر مادران بودند كه كمك جدي براي ما بودند و هرآنچه راكه ناممكن مينمود و در بسياري
مواقع ريسك دستگير شدن و حتي اعدام داشت، با عشق مادري برايمان انجام ميدادند. بههرحال
در ملاقات فهميدم كه ”شكر“ در ”قزلحصار“ است.