۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

درد دلي با سوژين سوژين جان، گريه نكن...

درد دلي با سوژين سوژين جان، گريه نكن... 

« اين عکس متعلق به سوژين دختر خردسال منصور آروند است . همان که دژخيمان خامنه اي او را در روز يکشنبه 24 خرداد در زندان مياندوآب، شقاوت بار بدون اطلاع خانواده به دار آويختند، بي آنکه اين دو هرگز فرصت آخرين ديدار و وداع ابدي را با هم داشته باشند».

سوژين جان، گريه نكن...                                   
سوژن عزيزم، بابات رفته سفر، برمي گرده
مي خواست بياد با تو خدا حافظي كنه، نشد!
نگذاشتند!
آخه بابات يك قهرمان بود و هست، اگه الان سفر رفته ولي تو قلبهاي مردم لانه كرده. 
مردم اونو دوست دارند،افتخار مي كنند.
نه،نه، من اونومي بينم كه برسكوي قهرماني لبخند برلب ايستاده است.
او جانانه، بي ترس و بيم از حلقه طناب دار آزادي را مي ديد!
سر تو بالا نگه دار سوژين  فرداي نه چندان دور از ايستادگيهاي پدرت بيشتر و بهتر مي نويسند و مي خوانند
او بار ديگر در گلخند شادي تو و همه كودكان محروم زنده است. نه، او نمرده است. او مي آيد همراه با آزادي مردم

چگونه، رنج و شكنج ملتي،تحت حاكميت آخوندهاي شرزه را مي توان به تصوير كشيد؟

آيا ياراي بازگويي يكي, از هزاران بدبختي و درد و رنج مردم را داريم؟
 قلم گويي خجل و شرمنده، از به روي كاغذ آوردن واقعيات دردناك و كلمات حزن آور است. دست ياراي فشردن قلم را ندارد. كاغذ را به شكايت و اعتراض وا ميدارد، كه چگونه ممكن است, اين سياهي ها روي صفحه سپيدم جاي گيرد؟
خواننده با چشمي گريان و با لباني خشك و با بغضي در گلوشكسته و دستي لرزان، به بانيان اين فجايع لعنت و نفرين ميكند و در ناباوريهايش باور را جستجو ميكند, كه انسان چگونه اين همه هويتش تنزل پيدا ميكند و به قهقرا كشانده ميشود؟ 
 قصه ها مي نوشت خاقاني قلم ايستاد و سر بشكست
 در كشورم نه فقط هزار, هزار انسانها بر تيركهاي اعدام جان مي دهند, جلادان دست مي بُرند و پا قطع ميكنند, باورها را ناباور ميكنند, سياهي را به جاي سپيدي حراج ميكنند،فقر و فلاكت و اعتياد و بلاهاي ديگر را از آن و زائيده خود مردم ميدانند!؟
…آنجا كه بر هر چه باور است خط ميكشند و خاك ميپاشند.
آنجا كه حتي كودك بايد باور بر كودكي خويش را از ياد ببرد و چون پيران سالخورده بينديشد! و از اولين روز فهم, به مرگ, تبعيض, سركوب و… باور كند و پس از گهواره, به گور خويش بينديشد. 

نيش عقرب نه از ره كين است           اقتضاي طبيعتش اين است

در جامعه يي كه قانون جنگل و بربريت در آن حكمفرماست, معيارهاي ارزشگذاري را افرادي تعيين ميكنند كه در آن وحشيگري, ظلم و قساوت بر مردم هيج مرزي نميشناسد. بهراستي در قاموس ايدئولوژي متحجر و ارتجاعي آخوندي, انسان, چگونه تفسير ميشود؟ جوهره وجودي انسان چيست؟ 
در فرهنگ آخوندهاي ضدفرهنگ, انسان گناهكاري است بدون اراده و اختيار, كه تابع شرايط تحميلي موجود است, بدون داشتن نقشي در تغيير و اجبارات ضدانساني موجود. 
در اين ميان و در ميانه جنگل وحوش حاكم بر ميليونها هموطن ايراني، سرنوشت كودكان و شرايطي كه بر كودكان ميهن ما تحميل شده, وضعيت مصيبت باري است كه بر روح و زندگي آنان خود را تحميل كرده است.  اين در حالي است  كه چشم انداز روشني براي ميليونها كودك ايراني تا اين رژيم ضد انساني هست, وجود ندارد و روز به روز بر ابعاد فاجعه زيستي آنان  افزوده ميشود. 
 مگر كودكان حقوقي دارند!؟
 در ايران, وضعيت كودكان فاجعه بار است. بسياري از آنان قرباني قتل, ازدواج و كار اجباري, اعتياد و فقر, فحشا و… ميگردند. زندگي بسياري از كودكان در حكومت ضد انساني آخوندي بيش از هر چيز به كابوس شباهت دارد. 
«ابتداييترين حقوق ايرانيان، اعم از بزرگسالان با كودك بهطور سيستماتيك در ديكتاتوري مذهبي كه بيش از 25سال است, بر ايران حكومت ميكند, پايمال ميشود». 

كودكان قربانيان بهره كشي و استثمار

وضعيت اقتصادي مردم ايران فاجعهبار و كودكان نخستين قربانيان اين وضع هستند. برخي خانوادهها كودكان خود را ميفروشند, سوءتغذيه و فقدان بهداشت و مراقبتهاي پزشكي بيداد ميكند. شمار كودكاني كه مي توانند به كودكستان بروند از 15درصد كمتر است(گزارش يونيسف).
هزاران كودك خياباني و فراري هستند, كه در اطراف ايستگاههاي قطار و اتوبوسهاي شهرهاي بزرگ پرسه ميزنند. سركردگان رژيم از حضور روز افزون دختر بچگان 10, 12ساله در بين كودكان سخن ميگويند. كودكان مزبور كه با انواع مخاطرات روبهرو هستند, طعمه شكارچيان كودك و قاچاقچيان مواد مخدر محسوب مي شوند.
به كودكان هم رحم نميكنند!!
 احضار و بازجويي از يك كودك در دادسراـ يك كودك 4ساله به اتهام ايراد صدمه بهچشم يك نوجوان به دادسرا احضار و پروندهاش بررسي شد. اين كودك 4 ساله ساكن «گيشا» كه به اتهام صدمه زدن به چشم يك نوجوان 10ساله كه همبازي او بوده دادگاهي ميشود. «امير حسين» متهم است كه هنگام بازي با بچههاي كوچه, با ريختن خاك در چشم نوجوان كنار دستيش, او را راهي بيمارستان كرده است. مادر اين كودك در اين زمينه گفت: كودك من تنها 4سال دارد و چون كوچكترين كودك حاضر در جمع بازي بوده متهم شده است, كه با ريختن خاك و خاكروبه بهصورت اين نوجوان به چشم او صدمه زده است. 
احضار قضايي براي كودك 4 ساله از نوادر اقدامات قضايي در دنياست و طبق قوانين داخلي نيز كودك غير مميز قابل احضار و بازجويي نيست(كيهان 17/8/84).
 رئيس قوه قضايي ارتجاع آخوند شاهرودي گفت: «در زمينه حقوق كودكان برخي مجازاتها وجود دارد, كه تمامي اين امور بر اساس موازين قانوني و اصول حقوقبشر است و ريشه در اسلام دارد» (خبر گزاري ايرنا 17/8/84).

كودك آزاري
 زير فشار خرد كننده مشكلات اقتصادي و معيشتي, كمبودها, بيكاري و سركوبها, كه بر گُرده مردم محروم ايران سنگيني ميكند, فجايع اجتماعي در ابعاد وسيع و به اشكال مختلف در حاكميت قرونوسطايي آخوندي نمايان ميشود, كه هر كدام از آنها مصيبتهاي جانسوز و غمانگيزي را بهدنبال دارد. كودك آزاري مقولة هولناكي است كه بعضي از خانوادهها روي كودكان خود اعمال ميكنند. فشار زندگي باعث بهوجود آوردن استرس, عصبانيتهاي مستمر و بيماريهاي رواني و روحي ميشود. بر طبق گفته سر دمداران رژيم بيش از 10ميليون بيمار روحي و رواني در ايران وجود دارد. «در هر روز يك كودك آزاري حاد, 180مورد كودك آزاري حاد در سال گذشته»(روزنامه آفتاب يزد رژيم 11آبان83). 
آيا پدر و مادري كه كودك خود را شكنجه ميكنند يا او را به قتل ميرسانند يا ميفروشند, بهچه ميانديشند؟ آخوندهاي رذل, كينهورزي و انتقامجويي را ترويج ميكند و فشارهاي ناشي از فقر اقتصادي و گرسنگي را بر خانوادههاي محروم تحميل ميكند. حتماً مردم محروم ميدانند كه ريشه بهوجود آمدن اين بلايا را فقط در اين حاكميت ضد انساني و ضعيف كش بايد جستجو كرد. براي اين رژيم تبهكار و جاني تفاوتي بين كودك, نوجوان, جوان, سالخورده نيست. همه تحت فشار و سركوب مستمر قرار دارند. اما خيانت و جنايتي كه اين آخوندهاي كثيف بركودكان ايران روا ميدارند  و آينده سازان كشور را در چنبره فجايع و ناهنجاريهاي اجتماعي فرو ميبرند, در هيچ كجاي تاريخ سابقه ندارد. پر واضح است تا اين رژيم سفاك بر اريكه قدرت تكيه زده, هيچ بهبودي در جهت از بين رفتتن اين بلايا  متصور نيست.
اما در سوي ديگر شقاوتهاي رژيم ددمنش, جنگ و تلاش براي زيستن, خود در باورهاست. باور به همه آنچه ماندني و سبز شدني است. باور به پايان روز سياه, باور به روئيدن, باور به زندگي و اين نيكترين تلاشها و جنگهاست و اين چنين جنگي در پيش رو  و در حال انجام است: ستيز ظلمت, با روشنايي.
انسانهاي استوار و مقاومي هستند كه بذر باور را كاشتهاند و ميكارند تا ناباوري را پاك كنند. آنها در نگاهشان, عملشان, قدمهاي استوارشان, انديشه و فكرشان, باور به پيروزي و به زير كشيدن حاكميت ضدايراني و ضدبشري آخوندي را دارند. 
محمود نيشابوري