غلامرضا خسروی |
انجمن نجات ايران
امروز غلامرضا خسروی از بچههای سازمان مجاهدین خلق اعدام شد؛ چرا؟!
شاید این دنیا برای همین است که خیلی عجیب به نظر میرسد. اگر چنین اخباری
نبود و دنیا ساکت و آرام، بدون هیچگونه خبر ناگوار، دنیا چنان عجیب و شگفتانگیز به
نظر نمیآمد؛ ولی واقعیت این است که لحظهها و ثانیهها همچنان در حال بازتولید خبرهایی
از مرگ و زندگی انسانهاست که تناقضات تاریخ زندگی آدمها را شکل میدهد و این تناقضات،
چه زیبا و چه زشت، لحظهها و عمر انسانها را تشکیل دادهاند.
من غلامرضا خسروی را ندیدهام ولی با شنیدن خبر اعدام این آزادمرد، بدجور
قلبم سنگینی کرد و برای لحظهای تصویر خانوادهی او در ذهنم حک شد؛ چه بر سر آنها خواهد
آمد. آیا واقعیت تلخ زندگی برای فرزند کوچک غلامرضا قابل درک خواهد بود؟ او اینک از
حکومتی که پدر او را به دار کشیده است چه تصویری در ذهن حک خواهد کرد. برای من غیرقابل
تصور است که چگونه انسانها دور هم جمع میشوند و حکم مرگ یک انسان دیگر که با اندایشه
و فکر آنها موافق نیست را امضا و اجرا میکنند. چند روزی است که کتاب مقدس را میخوانم؛
وقتی به فلسفه تشکیل دنیا نگاه میکنم، میبینم که این تناقضات از روز اول آفرینش بوده
و همچنان با تاریخ پر از تلاطم آدمیت عجین شده است. مرگ هابیل به دست برادر شاید اولین
مرگ دراماتیک بشر بوده ولی بیشک آخرین آن نبود است. گویا فرزندان آدم هیچوقت این
درس تلخ تاریخ را فراموش نکرده و حتی درس عبرتی از آن نگرفتهاند. مرگ یک انسان یعنی
مرگ خدا، مرگ غلامرضا یعنی مرگ ندا، سهراب؛ یعنی تجاوز به حق حیات انسان، تجاوز در
کهریزک و زندانها، یعنی زنان خیابانی و نرگ کودکان کار، یعنی مرگ ریحانهها و فرینازها
و مرگ هزاران هزار شاپرک در زندان.
فرزندانی به بزرگی ایران، به بزرگی تاریخ بشر؛ از روز مرگ هابیلها تا
روز مرگ دخترانی که به خاطر شرافت و عشق به سرزمینشان خود را به جوخههای دار دیکتاتور
میسپارند....
من دستهایم را به سوی آسمان بالا میبرم
دعا میکنم
برای تو، برای خویش
و برای گلهای وطن
که سحرگاه با ستارههای آسمان سرزمینم به دار کشیده میشوند
قسم یاد میکنم
به سپیده صبح، به خورشید
به شرارههای مقدس
قسم یاد میکنم
به سیمای مادران وطن
به اشکهای فرزندان این سرزمین
قسم یاد میکنم
به شقایق، به یاس و به شاپرکها
که تو را از یاد نخواهم برد
پاورقی خاطرات خالد حردانی/ 11 خرداد 1394