۱۳۹۴ تیر ۷, یکشنبه

در سراشيبي سقوط شتابان... محمود نيشابوري

چند پرده از يك داستان واقعي، اما كوتاه
...مزدور مصطفي محمدي- محمود نيشابوري
پرده اول:
نگفتم، هر چه امام ميگه را گوش گن!
حالا همه خرابكاريها را كردي، من نمي تونم كاري برات بكنم.
تو مهدورالدمي، اعدام ميشي، الان من منتظر حكم تو هستم.
من شيريني به همه مي دم! و جشن مي گيرم!
پرده دوم:
علماي عظام!... فرزندان مجاهدشان را تحويل مقامات دادند،
حكم اعدام را ساري و جاري كردند!
و بجايش مقام گرفتند و ارتقاء يافتند...
پرده سوم:
هزاران نو جوان و جوان كه در 30 خرداد شهيد و يا دستگير شدند ، اساميشان را نداده بودند
رژيم درخواست شناسايي كرده بود...
زندانها پر، گورستانها آباد شدند...
پرده چهارم:
مجاهدين ضد خانواده هستند، مغزشان را شستشو داده اند، نمي گذارند فرزندانمان را در اشرف و ليبرتي ببينيم!...
هزاران مزدور بسيج كردند، صد ها سايت درست كردند، صد ها كتاب نوشتند و لجن پراكني كردند و...
پرده پنجم:
راهي نداريم بجز آمدن جلو اشرف و ليبرتي، تا صدايمان را بلند كنيم،دهل و سنج بزنيم تا گوش مجاهدين باز بشه!
آهاي، من، مصطفي محمدي هستم، پدر سميه،آمديم زبانتان را از حلقومتان در بياريم. دنبال دخترم! آمدم.
من پدرش! هستم.
پرده ششم:
من مجاهد خلق سميه محمدي هستم. اصلاً هيج گونه خويشاوندي با اين مزدوران ندارم، خودم راهم را آگاهانه انتخاب كرده ام. از اين كه با مجاهدين هستم خوشحالم .... من بارها از طريق مطبوعات موضع خودم را اعلام كرده بلي، من يك مجاهد خلقم.
حالا نگاه كنيد، همين مزدور، چگونه ارزشهايي را كه يك زمان براي خودش يدك مي كشيده و آن را آبرو و حيثيت خود قلمداد مي كرده را يكشبه فراموش مي كند، هويتش را از دست مي دهد، زشتيها، برايش خوب و تيرگيها، روشن، جلوه مي كند.
مزدور مصطفي روزگاري افتخار مي كرد كه دختر و پسرش نزد مجاهدين هستند، ولي حالا ميخواهد زبان مجاهدين را از حلقومشان در بياورد و مي خواهد دخترش را ببرد! به كجا! پيش رژيم.
حالا در يك كلام، درود فراوان بر مجاهد خلق سميه كه با ايستادگي بي بديلش حماسه آفريد و پرچم حريت و آزادگي را در سخترين شرايط بدست گرفت. او در كتابش كه في الواقع پاياني بر داستان يك توطئه را بخوبي و روشني باز گو كرد، صداقت در كلام و عزمي پولادين اوموج مي زند ، درودبر مجاهدخلق سميه محمدي
پليد جفت پليدست و پاك جفت پاك

محمود نيشابوري