ـ «مرزبان نامه، سعدالدین وراوینی:
«برزيگري در دامن كوهي با ماري آشنايي داشت و... در دامن صحبت (=همدمی) او آويخت... القصّه هر وقت برزيگر آنجا رسيدي مار از سوراخ برآمدي و گستاخ پيش او بر خاك مي غلتيدي... روزي برزيگر به عادت گذشته آنجا رفت. مار را ديد از فرط سرماي هوا كه يافته بود, بر هم پيچيده و سر و دم درهم كشيده و ضعيف و سست و بيهوش افتاده. برزيگر را سوابق آشنايي و بَواعث (ـ جمع باعث=سببها) نيكوعهدي بر آن باعث شد كه مار را برگرفت و در توبره نهاد و بر سر خر آويخت تا از دَم زدن او گرم گردد و مزاج افسرده او را با حال خويش آرد. خر را همان جايگه ببست و بطلب هيمه (=هیزم) رفت. چون ساعتي بگذشت گرمي در مار اثر كرد, باخود (=به خود) آمد, خُبثِ (=پليدي) جِبِلّت (=سرشت) و شرّ طبيعت (=سرشت و ذات) در مار آورد, زخمي جانگزاي بر لب خر زد و بر جاي سرد گردانيد (=او را كشت) و با (=به) سوراخ شد...
اين مثل بَهرِ آن گفتم كه هركه آشنايي با بدان دارد بدي به هر هنگام آشناي او گردد:
من نديدم سلامتي ز خَسان (=انسانهای پست و فرومایه)
گر تو ديدي سلام من برسان»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(مرزبان نامه ـ تاٌليف مرزبان بن رستم بي شروين, از شاهزادگان طبرستان ـ در اواخر قرن چهارم هجري ـ اين كتاب در اوايل قرن هفتم هجري توسط سعدالدين وراويني از زبان طبري به فارسي ترجمه شد).