۱۳۹۴ تیر ۳۰, سه‌شنبه

انجمن نجات ايران:تاريخ: AM 10:00:36 1394/4/28 نـــمــــاز عــشــق.جمشيدپيمان

 
بادهی عشق باد و ساقی تو

جان فدای تو باد و باقی تو

بر لبانم سرود نوشانوش
می کشم مستی تو در آغوش

هر صباحی به حوض کوثــر عشق
شست و شو کرده با پیمبر عشق

چهرهی یار، قبله گاه من است
دیدنش رسم صبحگاه من است

عاشقان، عاشقان، شتاب، شتاب! 
ساقی صبح کرده دقّ الباب

در گشایید و در برش گیرید
دست خواهش برابرش گیرید

در حریری ز نور پیچیدش
ــ نتوان جز به نور سنجیدش ــ

نور در نور میشود آنگاه 
سالک خسته را نماید راه

اهدنا، محو میشود دیگر
ره رو آنجا یکی ست با رهبر

کائنات است پر ز رحمت عشق
کن تماشا شکوه و حشمت عشق

می شوی مست مست حین نماز
دست در دامنش زنی به نیاز

تا بنوشاندت میازلی
بردت تا مقام لم یزلی!  
جمشید پیمان