۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

انجمن نجات ايران .آغاز تولدي نو ـ ستار خيري جمعه, 13 شهریور 1394 00:00

انجمن نجات ايران
در ميان آتش، در میان توفان، در میان موج درياها، نامي سرخ‌رنگ و آذین‌شده بيرون آمد، سازمان مجاهدين خلق ايران، همان‌که با فداي همه‌چیز خود مسير پرپیچ‌وخم رسيدن به آزادي را هموار كرد تا راه نسل‌ها براي رسيدن به قلة پرشكوه آزادي استمرار داشته باشد. راهي كه در آن خون‌ها فديه شد و ما امروز شاخص‌های آن را در پيش روي خودمان می‌بینیم كه همانا سمبل‌هاي آرمان آزادي هستند. 
سازمان مجاهدين سخن از تاريخچة نیم‌قرن مبارزه براي آزادي می‌کند. سازماني كه در يك شرايط تیره‌وتار تنها توسط سه نفر بنیان‌گذاری شد. سه يار عاشق (عشق به آزادي، عشق به آرمان و ايمان) كه سازماني را بنيان نهادند و بار خلقي را به دوش كشيدند. ازآن‌پس هرروز و هرساعت اين شجرة طيبه در ميان مردم ريشه گستراند و بر شاخ و برگ آن افزوده و افزوده‌تر می‌شود. سازماني كه بارها و بارها از چند سو عليه او تاختند تا اين شعله آزادي را خاموش كنند اما با تکیه‌بر اصول خود، از پس همه‌ی ابتلائات برآمده و قد برافراشته است. 
چشم همه براي رهايي از چنگال‌های خونين آخوندها تنها به اين سازمان دوخته شده، كارگران زحمت‌کش، زندانيان دست‌بسته و هزاران پدر و مادر پيري كه هرساله شاهد شكوفايي سازمان با جهش‌های پیاپی‌اش بوده‌اند. اکنون در نیم‌قرن دوم خود با مسؤلين جوان حرفي نو و تازه را به ميان مردم می‌برد. چيزي كه يك روزي صرفاً يك آرزو در بيان چند كلمه بود، اما امروز هزار هم‌ردیف و صفي تا تهران از خواهران مجاهد نه يك شعار يا يك رؤيا، بلكه عين واقعيتي است كه مردم به روشني مي بينند و حتي دشمن ناگزير از اذعان به آن است كه سازمان مجاهدين در يك جهش ايدئولوژيك، نیم‌قرن دوم مبارزه خود را به نحو احسن با نسل جوان تضمين كرد. جاي بسي افتخار و سربلندي براي من به‌عنوان عضوي از اين خانواده بزرگ مقاومت است كه عنصر رهبري کننده‌ی آن متشكل از نسل جوان زنان مجاهد در شوراي مركزي سرفراز سازمان است. 
هیچ‌وقت يادم نمی‌رود وقتي براي اولين بار دنبال آشنايي با سازمان بودم، يك روز شنيدم كه يك نفر با رگبار گلوله لاجوردي دژخيم را در مغازه‌اش به سزاي اعمالش رسانده، هرچند سن زيادي نداشتم اما در ذهنم بارها و بارها آرزو می‌کردم كه ای‌کاش، من به‌جای آن نفر می‌بودم. وقتي فهميدم كه آن قهرمان، همشهري خودم بوده بيشتر كنجكاو شدم كه موضوع را دنبال كنم، بعد هم شنيدم كه وزارت اطلاعات دريك صحنه سازي جنايتكارانه با تراكتور در زمين كشاورزي، پدرش را زير گرفته است. می‌خواستم بدانم كسي كه اين عمل قهرمانانه را انجام داده (لاجوردي دژخيم را به درك واصل كرده) چه كسي بوده؟ با سؤال و تحقيق فهميدم كه يك مجاهد خلق از سازمان مجاهدين بوده (قهرماني كه نامش علی‌اکبر بود) بعدازآن بود كه می‌خواستم بدانم اين سازمان مجاهدين شامل چه كساني هستند يا در کجا مستقر هستند و اصلاً با چه هدفي اين كار را کردند. در سؤال و جواب‌ها، اولين چيزي كه به من می‌گفتند اين بود كه اگر وزارت اطلاعات کلمه‌ی مجاهد را از زبانت بشنود، بلافاصله حكمت اعدام است! با هاله‌ای از ابهام كه مگر جرم مجاهد چيست كه حكمش اعدام است؟ اما من همچنان در پي گمشده خود می‌گشتم. تنها چيزي كه می‌شنیدم اين بود که سازمان مجاهدين باهدف سرنگوني آخوندها به عراق رفتند و... 
يك روز با دوستي آشنا شدم، از جملاتي استفاده می‌کرد كه برايم جديد و جذاب بود مثل رهبران مجاهدين مسعود و مريم رجوي هستند. يا از زندان رفتن برادر مسعود برايم حرف می‌زد من سراپا گوش بودم. آخر حرف‌هایي كه می‌زد برايم سرنوشت‌ساز بود، من كه ديگر از آن لحظه به بعد خود را در سازمان می‌دیدم. تلاش كردم با جمع‌آوری اخبار و اطلاعات بيشتر، خود را هرچه سریع‌تر به سازمان برسانم. 
جنگ عراق و آمريكا هم كه شروع شد رژيم به‌طور دیوانه‌واری تبليغات منفي عليه سازمان را شروع كرد. مستمر می‌گفت كه مجاهدين در بیابان‌های عراق زير بمباران از بين رفتند و... كه البته مردم براي آن به اندازة پشيزي ارزش قائل نمی‌شدند. 
بالاخره موفق شدم كه خودم را به اشرف برسانم، تصويري كه تا قبل از ورودم به اشرف داشتم اين بود که الآن با يكسري مجاهدين مواجه می‌شوم كه در زیر چادر با حداقل امكانات زندگي می‌کنند! اما وقتی‌که وارد اشرف شدم، شهري را مقابل خوديافتم كه از نظيم و نظام و تميزي و زیبایی‌های آن مات و مبهوت مانده بودم. بله اينجا همان‌جایی بود که رژيم بارها و بارها به شیوه‌های مختلف می‌گفت كه تمام شد و از بين رفت. آخر هركس كه می‌دید در قدم اول می‌توانست خوب قضاوت كند كه رژيم به چه ميزان درمانده شده كه به‌دروغ پردازي و لجن پراكني عليه اشرف ـ همان نقطه اميد مردم ايران ـ روي آورده آخر نام پرافتخار سازمان مجاهدين با شهدايش بر بام جهان نشسته و هرروز و هرساعت بالا و بالاتر می‌رود (كي شود دريا به پوز سگ نجس) از آن‌طرف هم رژيمي را می‌بینیم كه هر چه بيشتر در چاه باطل خود فرو می‌رود. 
بله، بله اين ما هستيم كه امروز به جشن پنجاهمين سال تولد سازمانمان نشسته‌ایم و شاهد عزاي آخوندها هستيم كه به فکر چاره‌ای براي نگه‌داشتن، حتي چند صباحي بيشتر ستون‌های نظام خود هستند.
ستار خیری
شهريور94