انجمن نجات ايران
اين روزها هر چه به پنجاهمين سالگرد تأسيس سازمان پرافتخار مجاهدين خلق ايران نزدیکتر میشویم، نکتهای كه بيش از هرچيز چشم همگان را خيره میکند، استمرار، پايداري و اعتلاي سازمان است. راستي كه اين مانند معجزهای در عصر و زمانة خودمان است.
اما چرا؟. . . واقعاً به چه دليل؟. . . .
البته میتوان براي اين استمرار و پايداري بر سر اصول، روي دلايل متعدد و درست ِ زيادي انگشت گذاشت. اما هركس كه در کوران اين دوران خطير 50 ساله بوده و حتی مختصري دست در آتش مبارزه داشته است، بیشک برجستهترین و اصلیترین دليل آن را وجود رهبري ذيصلاح اين سازمان میداند. رهبري كه رهروان ِراهش هرگز گمگشتگي را تجربه نكرده و نخواهند كرد.
بهقول حافظ:
«به کوی عشق منه بیدلیلِ راه قدم كه گم شد آنكه در این ره به رهبري نرسيد»
ارنستو چهگوارا كه خود در اوج پاکبازی در ميان جنگلهای بوليوي سر بر سر پيمان نهاد، دراینباره میگوید: «موفقيت و پيروزي بستگي به وجود رهبري يا فرماندهي كل دارد. اين اهميتش بهمراتب بيش از سازمان يا حزبي است كه متشكل از اعضاي کارآزموده و ناشناخته میباشد...»
اما اين روزها درست در نقطه مقابل رژيم آخوندي كه در تلة اتمي گيركرده و مجبور به خوردن جام زهر شده است، میبینیم كه سازمان مجاهدين صحبت از ماندگاری و تکثیر همين رهبریشان میکنند. بقول هموطنانمان در اینسوی و آنسوی جهان كه در برنامه زيباي همياري روي همين موضوع انگشت گذاشته و میگفتند: «مجاهدين با اين تشكيلات و رهبریشان روزبهروز جوانتر و بالندهتر میشوند و اینچنین با تشكيل شوراي مركزي و صفي از رهبران آرمان والاي خودشان را به نمايش گذاشته و ارزش پرداخت بها را تا هر زمان و تا هركجا بيچشمداشت به ثبت رساندهاند...» بیدلیل هم نيست كه هرچه اين مقاومت با اين تشكيلات و رهبریشان به سرنگوني و پيروزي نهايي يعني محقق كردن آرمان آزادي نزدیکتر میشوند، اين دشمنان راه آزادي با هر اسم و عنواني، چه بي عمامه چه با عمامهاش چه بیحجاب و چه باحجابش به جيغ و فغان از همين تشكيلات مجاهدين و رهبري آن میپردازند و در سایتها و کتابها و فیلمها و... خود درون ماية متعفن خود را نمايش میدهند و...
بارها با خودم فکر کرده و گفتهام كه آخر چطور است كه دشمنان خلق با قهر سازمانيافتة خود و به خیال فرار از سرنگوني محتوم، روزانه دست و پاي جوانهای اين مملكت را قطع میکند و چوبههای دار بپا كرده و با اعدام و اسیدپاشی اینسو و آنسوی ميهن عزيزمان به عمر ننگين خود ادامه میدهند، ولي همینکه به خلق مظلوم ايران و مقاومت در برابر آنها میرسد اين سازمانیافتگی مذموم میشود!! آخرآن زنان و کودکان کارتنخواب در گوشه و كنار اين ميهن، اين جوانان بیکار كه مجبور به فروش اعضاء بدن خود از كليه تا حالا هم كه میشنویم قرنيه چشم و مغز استخوان و... هستند و خلاصه اين زحمتكشان و رنجبران ایرانزمین چه چيزي و چه سرمایهای جز تشكيلات اين مجاهدين دارند؟
آري آري سازمان مجاهدين بهعنوان بازوي استوار و پر اقتدار همين خلق ستمديده در ظرف تشكيلات، بالاترين محصول خود كه همان توليد و تكثير ذيصلاحترين رهبران حال آینده اين آبوخاک است را ارائه دادهاند. و اینچنین بزرگترین مسألة بشري را تاريخاً در خود حل کردهاند. بازهم بقول هموطنان و اشرف نشانها بايد بگويم: «اين رويش و شكوفايي درآستانة پنجاهمين سالگرد تولد سازمان مجاهدين دقيقاً پاسخي مادي و عيني بهضرورت مرحله كنوني و جديت امر سرنگوني است. يعني چه با اتمي و چه بي اتمي سرنگوني، سرنگوني». پس واي به حال ملاها و مزدوران آبرو باخته كه دست انتقام خلق با ارتش قيام و ارتش آزادیبخش و اين تشكيلات پولادين و آبديده و شوراي مركزي آن، وجود نحس و نکبتبارشان را براي هميشه از تاريخ جارو خواهد كرد.
البته میتوان براي اين استمرار و پايداري بر سر اصول، روي دلايل متعدد و درست ِ زيادي انگشت گذاشت. اما هركس كه در کوران اين دوران خطير 50 ساله بوده و حتی مختصري دست در آتش مبارزه داشته است، بیشک برجستهترین و اصلیترین دليل آن را وجود رهبري ذيصلاح اين سازمان میداند. رهبري كه رهروان ِراهش هرگز گمگشتگي را تجربه نكرده و نخواهند كرد.
بهقول حافظ:
«به کوی عشق منه بیدلیلِ راه قدم كه گم شد آنكه در این ره به رهبري نرسيد»
ارنستو چهگوارا كه خود در اوج پاکبازی در ميان جنگلهای بوليوي سر بر سر پيمان نهاد، دراینباره میگوید: «موفقيت و پيروزي بستگي به وجود رهبري يا فرماندهي كل دارد. اين اهميتش بهمراتب بيش از سازمان يا حزبي است كه متشكل از اعضاي کارآزموده و ناشناخته میباشد...»
اما اين روزها درست در نقطه مقابل رژيم آخوندي كه در تلة اتمي گيركرده و مجبور به خوردن جام زهر شده است، میبینیم كه سازمان مجاهدين صحبت از ماندگاری و تکثیر همين رهبریشان میکنند. بقول هموطنانمان در اینسوی و آنسوی جهان كه در برنامه زيباي همياري روي همين موضوع انگشت گذاشته و میگفتند: «مجاهدين با اين تشكيلات و رهبریشان روزبهروز جوانتر و بالندهتر میشوند و اینچنین با تشكيل شوراي مركزي و صفي از رهبران آرمان والاي خودشان را به نمايش گذاشته و ارزش پرداخت بها را تا هر زمان و تا هركجا بيچشمداشت به ثبت رساندهاند...» بیدلیل هم نيست كه هرچه اين مقاومت با اين تشكيلات و رهبریشان به سرنگوني و پيروزي نهايي يعني محقق كردن آرمان آزادي نزدیکتر میشوند، اين دشمنان راه آزادي با هر اسم و عنواني، چه بي عمامه چه با عمامهاش چه بیحجاب و چه باحجابش به جيغ و فغان از همين تشكيلات مجاهدين و رهبري آن میپردازند و در سایتها و کتابها و فیلمها و... خود درون ماية متعفن خود را نمايش میدهند و...
بارها با خودم فکر کرده و گفتهام كه آخر چطور است كه دشمنان خلق با قهر سازمانيافتة خود و به خیال فرار از سرنگوني محتوم، روزانه دست و پاي جوانهای اين مملكت را قطع میکند و چوبههای دار بپا كرده و با اعدام و اسیدپاشی اینسو و آنسوی ميهن عزيزمان به عمر ننگين خود ادامه میدهند، ولي همینکه به خلق مظلوم ايران و مقاومت در برابر آنها میرسد اين سازمانیافتگی مذموم میشود!! آخرآن زنان و کودکان کارتنخواب در گوشه و كنار اين ميهن، اين جوانان بیکار كه مجبور به فروش اعضاء بدن خود از كليه تا حالا هم كه میشنویم قرنيه چشم و مغز استخوان و... هستند و خلاصه اين زحمتكشان و رنجبران ایرانزمین چه چيزي و چه سرمایهای جز تشكيلات اين مجاهدين دارند؟
آري آري سازمان مجاهدين بهعنوان بازوي استوار و پر اقتدار همين خلق ستمديده در ظرف تشكيلات، بالاترين محصول خود كه همان توليد و تكثير ذيصلاحترين رهبران حال آینده اين آبوخاک است را ارائه دادهاند. و اینچنین بزرگترین مسألة بشري را تاريخاً در خود حل کردهاند. بازهم بقول هموطنان و اشرف نشانها بايد بگويم: «اين رويش و شكوفايي درآستانة پنجاهمين سالگرد تولد سازمان مجاهدين دقيقاً پاسخي مادي و عيني بهضرورت مرحله كنوني و جديت امر سرنگوني است. يعني چه با اتمي و چه بي اتمي سرنگوني، سرنگوني». پس واي به حال ملاها و مزدوران آبرو باخته كه دست انتقام خلق با ارتش قيام و ارتش آزادیبخش و اين تشكيلات پولادين و آبديده و شوراي مركزي آن، وجود نحس و نکبتبارشان را براي هميشه از تاريخ جارو خواهد كرد.
مجتبي شادباش
شهريور94
شهريور94