۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه

ایران آزاد فر دا ،محمود رویایی ،30سپتامبر 2015:«شاهینی که آه آتشین کارگران بود و «رخ» در خونابه رنگین کرد؛»

  ایران آزاد فر دا ،محمود رویایی ،30سپتامبر 2015:«شاهینی که آه آتشین کارگران بود و «رخ» در خونابه رنگین کرد؛»
نقشی ناگوار و ماندگار بر بوم بند و تکرار هزار یادگار در زندان؛
خط ساقی گر از این گونه زند نقش برآب
ای بســــا رخ که به خونابه منقش باشد
یار با وقار زحمتکشان که زمانی در زندانهای تبریز و یزد و قزلحصار و گوهردشت تحت شکنجه ای وحشیانه پاسداران قرار گرفت، زمانی در سلولهای انفرادی ایستاد و اعتصاب کرد، زمانی صدای رسای یاران و همزنجیرانش در بند شد، ساعت ۵ عصر یکشنبه ۲۲شهریور او را با دهانی پرخون و سری کبود در سلول یافتند.
به یاد او که خصم بیداد زمانه بود و امتداد فریاد هزاران گلی که در کوچه و خانه و کارخانه ا شکفت.
فرزند دلیر مردم آذربایجان قبل از مرگش در یادداشتی نوشته بود: «در اداره اطلاعات به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم تهدید به مرگ شده ام از جمله مسمومیت، قرار دادن در کنار افراد عادی مبتلا به ایدز، وادار کردن افراد نامتعادل روانی، جانی و خطرناک به درگیری با من و… من به همه هشدار می دهم. مرگ من در زندان به هر دلیل متوجه مسئولین می باشد».
چند روز قبل در سایتهای وزارت بدنام که شعار «همدردی» با زندانیان سر میدهند، ابلهی را دیدم خرقه قضاوت بر دوش انداخته و حکم به «مرگ طبیعی»! شاهرخ در زندان داده است. یک قدم جلوتر نتیجه گرفته که همه کس از این واقعه ناراحت شدند، الا مجاهدین که با قلب واقعیت ـ مرگ طبیعی به مرگ مشکوک ـ از این وسیله سیخی در پهلوی شیخ حسن روحانی و ملاعلی خامنه ای ساختند. بیچاره از فرط دستپاچگی فراموش کرده که نباید ـ لااقل در ظاهر ـ از سیخ و سیلی مقاومت بر سینه و بناگوش ولایت شکوه و شکایت کند.
انگار نه انگار که سی و چهار سال است در زندان اوین و گوهردشت زندانیان را به مرگ طبیعی! میکشند و خودی و نخودی را ـ مانند سعید امامی و سعید… ـ خودکشی! میکنند. انگار فراموش کردهایم که خانم زهرا کاظمی ـ خبرنگار و عکاس ایرانی کانادایی ـ زیر چکمه و چماق سعید مرتضوی به مرگ طبیعی! جان باخت و ولی الله فیض مهدوی، امیرحسین حشمت ساران، منصور رادپور، افشین اسانلو و بسیاری دیگر ـ در منتهای شقاوت ـ به دست پاسداران به مرگ طبیعی! درگذشتند.
مأمور معلوم الحال پریشان احوال در توجیه و اثبات این که در زندان کسی را نمیکشند میگوید چرا این حادثه برای ارژنگ داودی و علی معزی و صالح کهندل و دیگران که خیلی شدیدتر از شاهرخ زمانی برعلیه حکومت مینویسند و رسانه ای مجاهدین آنها را منتشر می‌کند، اتفاق نیافتاده است؟!
بیچاره وزارت زهوار دررفته و بدنام اطلاعات که اگر ۲تا دوست مثل این جماعت از قماش همین «جبار هم‌شهری» شوت و ناشی داشته باشد هیچ نیازی به دشمن ندارد. آخر کدام ابله و کودن سیاسی که ژست مخالف میگیرد ـ در ضدیت با مقاومت سراسری و سازمان یافته ـ میگوید چرا زندانیان مجاهدین را نمیکشند؟
البته اگر یک مولکول شم و شعور سیاسی میداشت، میدانست چرا علی معزی، ارژنگ، صالح و… را هنوز نتوانسته‌اند خودکشی کنند.
البته خون شاهرخ و تجربه دهها نمونه مشابه هیچ جایی از شک و تردید باقی نگذاشته که قاتل کیست. کسی که بر اثر سکته مغزی جان میدهد هرگز سر و صورتش کبود و خونآلود نمی شود. کسی که بارها مورد تهدید قرار گرفته و به صراحت در نامه اش تأکید کرده است که «مرگ من در زندان به هر دلیل متوجه مسئولین می باشد» حتماً این روز را به چشم میدیده و خوشا قهرمان دلیر آذربایجان که با همه توطئه و تهدیدهایی که مقابلش بود دمی از مقاومت و پایداری در زندان کوتاه نیامد و با خونش خیمه خامنه و خرقه مزدورانش را به آتش کشید. خونی که در زندان خوشه شد، در خیابان درخشید، بذر اعتماد و ایستادگی و اتحاد را در میان جوانان و کارگران خواهد پاشید.
بله! بیدرنگ باید خرقه سالوس و ریای کسانی را که از جیب مقاومت ـ به نفع خود و به سود رژیم ـ ولخرجی میکنند سوزاند. آن هم مقاومتی که ـ درست برخلاف شیخ و شاه و شحنه ـ با فدای بی منت آغاز کرد، با صداقت راه باز کرد و در پنجاهمین سال حیات خونبار و پرافتخارش در دل و دیده مردمان پرواز کرد.
تجربه هم به خوبی در همین ۵۰سال نشان داده است که احدی «محض رضای خدا» لگدی به مجاهدین نزد. در محک همین تجربه بسیاری سیه روی شدند و بسیاری درخشیدند؛ به چشم دیدیم شعار عشق و پاکبازی و مردم خواهی بدون قیمت و هزینه و بلا و ابتلا، تا کجا رذالت و تجارت و حرف مفت است. به قول خواجه شیراز:
نقد صــوفی نه همه صافـی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشــد
خوش بود گر محک تجربه آید به میـان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
ناز پروده تنعــم نبرد راه به دوســـــت

عاشقـــی شیـــوه رندان بلاکش باشد