آب
در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
یار
در خانه و ما گرد جهان می گردیم
دی
شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز
دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
اظهار
عجز پیش ستم پیشگان خطاست
اشک
کباب باعث طغیان آتش است
تاریخ
سیاسی – اجتماعی ایران به قرن های طولانی، تاریخ استیلای سنگین همه جانبه بی رحم ترین
مستبدان بادیه نشین مهاجم، یا خودی های بی مسلک و تعصب و غیرت ملی قدرت طلب بوده است.
معترضان به جدّ در مخاطره آمیزترین شرایط؛ به صحنه آمده یا بردار شده اند و یا کارشان
در بن بست روحی و ذهنی به انزوا یا خیانت یا خودیابی و خودگستری بنام محرومان و مظلومان
و معترضان به زشت ترین و پوشیده ترین اپورتونیسم به اصطلاح همراه کشانده شده است. از
سویی دیگر، به ظاهر مصلحان ضد خشونت!! اما در حقیقت عاشق نام و مال و جاه و مقام، در
دستگاه جبار حاکم به مسند نشینی و انباشت سرمایه به وزیری خلفا و سلاطین رفته اند و
بسیارشان در اوج فرصت طلبی و فریب مردم خود ، بدست حاکمان به قتل رسیده اند. این سیر
دردناک و پرخسارت تاریخی بدان سبب بوده است که همواره این عوامل مزاحم نگذاشته اند
تا مردم واقف بر حقایق امور شوند. از حاکم جبار گرفته تا مدعیان فریبکار همراه، در
اغفال اذهان عمومی اشتراک نظر و عمل داشته اند. بنابراین هیچ جامعه و واحد قومی و ملی
را بدون شناخت مختصات روانشناختی تاریخی آن برآمده و حاصل تأثیرات مخرب سیاسی و فرهنگی
حاکمیت مطلق العنان مستبدان، نمی توان به درستی فهم و درک کرد. بدون این تشخیص و توجه
ضروری، نظر دهنده حرکت و جلوه یی در سطح صرفا اکنونی پیدا می کند و گرفتار تحلیل های
روزمره گی می شود. البته یک حزب یا سازمان سیاسی که صادقانه و با تمام قوا و سرمایه
انسانی و مادی خود برای مقابله با استبداد آنهم در نامساعدترین شرایط ممکن برخاسته
، نمی تواند و نباید همچون یک روانکاو و روانشناس تا پنهان ترین لایه های اینگونه روانشناختی
مردمی برود و پرونده آن را بر سردر مطب خود آویزان کند. چنین کاری سازمان سیاسی را
در برابر جامعه به بر شمردن اشکالات روان فردی و اجتماعی وامی دارد که فقط ممکن است
از دیوانگان برآید. نگارنده که از راه دراز ناهمواری تا به امروز یعنی ناهموارترین
روز و روزگار میهنم، رسیده ام ، با صراحت و صداقت شیفتگی عاطفی و اعتقادی خود را به
مجاهدین خلق ایران و هر مبارز راستین واقعی پوشیده نمی دارم که در اخلاق و مسلک من
نبوده و نیست. همواره بر این اعتقاد بوده ام که ستودنی ها را باید ستود و نکوهیدگان
را باید نکوهش کرد. ما با جامعه به شدت استبداد زده یی سر و کار داریم که مردمانش را
به صراحت و رک گویی نه تنها تربیت نکرده اند بلکه آنان را غرق تعارفات ظاهری بسیار
هم کرده اند. ما نظریاتمان را آشکارا می گوییم ، بگذار که از ظاهربینان تا به معاندان
و مغرضان، قضاوت ناروای خود کنند. نگارنده همانقدر که در بیان اشتیاق و علاقه جسور
و بی ملاحظه ام در اعتراض و انتقاد نیز همچنان، اما نه چونان دشمنان که یک را هزار
می کنند و جزء ناچیزی را کلِ کل و آنهم برسر نیزه در ملاء عام . اینان بی تردید خودفروختگان
حقیری بیش نیستند هرچند به صد مغلطه و قلب و تحریف و تصریف حقایق ، چون استادان معمم
شان، مظلوم نمایی کنند. صریح بگویم شیفتگی این پیر به مجاهدین خلق، دقیقا از پروسه
انقلاب ایدئولوژیکی درونسازمانی آنان بیش از پیش؛ گُرگرفت. از آنجا بود که دریافتم
مریم و مسعود چه توجه عمیق و گسترده یی از چند و چون تاریخ ایران دارند ویکی از عمده
ترین عوامل تلاشی و گسیختگی شیرازه تشکیلاتی آزادیخواهان چه بوده است؟. آیا بی آنکه
به مرتبه ناب انسانی برسانیم ، آوردن مبارزان برای مقابله با مستبدان کافی ست؟ تجربه
نشان داده است که نه. پیری چون این مخلص به قدر خود می فهمد راز و رمز بقا و پایداری
مجاهدین خلق را در برابر انبوهی مشکلات و موانع داخلی و خارجی. پیش رو داریم که سرنوشت
سازمان ها و تشکل های مدعی به کجا کشانده شد هرچند ضربات مهلک و کاری که بر مجاهدین
خلق فرود آمد و تا به امروز هم ادامه دارد، یک صدم آنهم بر آنان وارد نشد . انقلاب
درونسازمانی مجاهدین خلق فراتر از هر چیز، یک انقلاب نوین انسان ساز بود نه در نظر
و تئوری بل در عمل و عامل بودن. باور کنید که دشمنان این را بهتر از ما فهمیده اند
که اینقدر لوث کردن آن را سر لوحه وظیفه خود قرار داده اند. وقتی خودباختگی با خود
فروشی همراه شود، موجب بغض و کین و عنادی می گردد که از خریدار حامی هم پیشی می گیرد.
مسعود و مریم را باید در نجابت و اصالت و صداقت و فروتنی و تواضع در برابر خلق مجاهدین
دید و شناخت. این گوهران ، این پاره طلاهای ناب که در دوام و استحکام و نرم نا شدن
در برابر ضربات پتک دشمن ؛ سبقت از آبدیده ترین پولادها برده اند ، پرورده همان مکتب
و همان انقلاب درونی اند. اگر به مجموعه شرایط حاکم بذل توجه کنیم می توانیم همچون
رفیق صمیمی و وفادار مهدی سامع، به محور مسئله برسیم. تکرار می کنم که وقتی مبارزه
هر روزه و گام به گام است، پیروزی هم ذخیره یی روزانه است. مبارزه فقط برای رسیدن به
پیروزی نهایی نیست. اصل مقاومت مهاجمانه در برابر دشمن و سیل موانع او، خود یک پیروزی
اکنونی و تاریخی ست. فهم این نکته منوط به داشتن دید و دانش تاریخی ست. سال هایی بود
که ماندلا و یاسر عرفات را دشمن و تروریست معرفی می کردند، سیر تاریخ آنان را رییس
جمهوران محبوب کرد. در اینجا که ما ایستاده ایم، رییس جمهور سالار بانویی داریم که
در عرصه پر تلاطم حوادث، روی در روی مجموعه یی واقعا به تمام معنا نسناس خناس که حامیان
چاق و چله یی هم آنان را به لطف و ملاحظه در برگرفته اند ؛ شجاعانه ایستاده است به
پیکار و افشاگری و آگاهی بخشی به جهان. پس درود به مسعود و مریم دو قهرمان شاخص عصر ما و همه همراهان مقاومت ایران
و نیز دیگر مبارزان راستین ایران.