نامه مریم اکبری منفرد از زندان اوین به برادرش در رزمگاه لیبرتی
حمیدرضای عزیزم
از
اینجا تا زندگی بیرون و خبرهایش، فاصله یک هفته ای است. هر یکشنبه دریچه ای است به
دنیای بیرون برای ما و ما باید در۳۰ دقیقه ملاقات خبرها را بشنویم و اتفاقات
اینجا را هم شرح دهیم. کم نبود خبرهای ناگوار که تنمان را لرزاند و تا روزی که خبر
کامل با جزییاتش به دستمان برسد پریشان خاطرماندیم. این بار شاید بخت با ما یار بود.
به
فاصله دو روز باید خبر میگرفتیم. از جمعه تا یکشنبه. نمیدانم چه حسی مرا میکشاند،
نمیدانم چه کنم، قلم بر میدارم تا برای تو بنویسم. برای تو برادر رشیدم. برای تو
حمید رضای عزیزم که نمیدانم الان و در این لحظه هستی یا نه؟ و یا چه تعداد از دوستانت
در آغوشت پرپر شدند و تو نتوانستی کاری انجام بدهی. خواستم از احساسم در لحظه ای که
خبر فاجعه بارحمله به لیبرتی را بار دیگر در شبکههای جمهوری اسلامی شنیدم برایت بنویسم.
نمیدانم
آیا این نامه را خواهی خواند و یا نه؟ هستی یا نه؟
لحظه
ای که خبر را شنیدم اولین چیزی که برزبانم جاری شد، مادران!
خدای
من دوباره دل مادرانمان به لرزه در آمد و دوباره چشمان در خون تنیده که از نگرانی دو
دو میرفتند و به شیشه تلویزیون خیره ماندهاند.
روی
تختم نشستهام و مدام در ذهنم فضای لیبرتی و ۲۳ شهید و تعداد زیادی زخمی را مجسم میکنم.
پروردگارا!
دوباره عزیزانمان با خون خود در خاک لیبرتی غلتیدند و چون گل سرخ پرپر شدند. خدایا!
علیرضا است یا معصومه، محمد است یا فرشید، اسدااله، عالم یا زهرا. وای خدایا کدامشان.
کدامیک روحش همچون کبوتر پرواز کرد. کدام مادر دلش داغدار شد. اگر فاطمه باشد به پگاه
چه بگویم؟ اگر پگاه روز یک شنبه با آن چشمان زیبا به ملاقات بیاید، به او چه بگویم؟
به کدامین گناه؟ اگر صدیقه، خواهرم یکی از آنها باشد، به حسین چه بگویم؟ حسین را نمیبینم.
چگونه برایش پیام بفرستم؟
باز
هم اگر و اگرهای دیگر. یاد آخرین دیدارمان و حرفهایی که در آن روز برایم گفتی افتادم.
میگفتی در عملیات همه ما حواسمان به نفر کنار دستیمان است که زخمی نشود. هیچ کس به
خودش فکر نمیکند. وقتی به یاد مادر حسن می افتم که چطور در مقابل تلویزیون خبر شهادت
پسرش را شنید می افتم. یا به یاد آتنای کوچولو که مگر چند سالش بود که باید طوفان روزگار
تن کوچکش را بلرزاند و یا مادر شیرین. مادر و پدر مهدیه و اکبر و مادران دیگری که پیش
از این خبر شهادت فرزندانشان را شنیدهاند. در آخر با خودم می گویم اگر حمید رضا باشد
لاقل مادر نیست تا دوباره داغدار شود از این همه قساوت و ظلم که واژه ای نیست تا آن
را به تصویر بکشد.
از
خودم و از همه دنیا سوال میکنم تا چند نسل دیگر باید فرزندان این سرزمین بها بدهند
و شاهد خشونت و نابودی انسانیت باشند؟ پس بنویسید ای قلمها و این رشادتها را در تاریخ
مان جاودانه کنید. دلم میخواهد فریاد بزنم: هل من ناصر ینصرنی؟ آیا فریاد رسی هست؟
دلم
میخواهد فریاد بزنم و بگویم پس کجایید شما مماشات گران؟ بس است. آیا نمیشنوید؟ آیا
نمیبینید جنایت علیه بشریت را؟ آقایان اوباما، بان کی مون و خانم موگرینی، شماهایی
که با این مقامات جمهوری اسلامی بر سر میز مذاکره نشستهاید، آقای جان کری! از دولت
عراق میخواهید عاملان این جنایت را شناسایی و دستگیر کند در حالی که خود با آنها
بر سر میز مذاکره مینشینید؟ بدانید هر معامله ای که شما انجام دهید به بهای خون انسانهای
شریفی است که فریادشان به کهکشان میرسد، اما به شما نه.
تا
کی میخواهید فقط و تنها فقط روی کاغذ آنها را محکوم کنید و قطعنامه صادر کنید؟ این
را بدانید که شما نیز در این جنایت شریک هستید. دست شما نیز به خون فرزندانمان آغشته
است.
حمید
رضای عزیزم! نمیدانی چگونه عاجزانه با دوستان رو به آسمان و پشت این دیوارهای سنگی
صبوری میکنیم. با چه کنم، چه کنم های خواهران چشم نگران، تا این که یک شنبه چه خواهد
شد و چه خبر خواهیم شنید.
با
خودم می گویم خدا چقدر مامان را دوست داشت که این قدر زود بردش و نیست تا ببیند این
روزها را.
ندید
که چگونه فرزندانش پرپر شدهاند و ماندهاند با دستان خالی.
ماییم
که انسانیت و شرف و اخلاق را از شما داریم و شهیدانی که تا کمال انسانیت رفتند. ماییم
و دستان رو به آسمان برای پایداری بیشترتان، برای صبر جمیل تک تکتان.
وقتی
فکر میکنم که در این کره خاکی، در سرتاسرش کسی نیست که به این جنایتها پایان دهد،
دلم میگیرد. خدایا آیا باید دنیا در تاریکی غرق شود؟ وقتی فکر میکنم نور این تاریکی
شما هستید که در مقابل یک دنیا تاریکی ایستادهاید، غرق شوق و افسوس میشوم. شوق وجودتان
و حضورتان دریچه ای است برای نفس کشیدن و غرق در افسوس که شمایید و مقابلتان یک دنیا.
و
این بشارت خدا است که به کمی نفرات نگاه نکنید که ما فرشتگان را برای یاری تان میفرستیم.
و من مطمئن هستم که هزاران هزار فرشته شما را همراهی میکنند. پس به یقین پیروزی از
آن شماست. اینجا از تمامی آزاد زنان و آزاد مردان و تمامی کسانی که قلبشان برای انسانیت
میتپد و از طرف خواهری نگران در زندان، میخواهم این جنایت غیر انسانی را محکوم کنند
و خواستار پیگیری و مجازات عاملان این جنایت شوند. مریم اکبری منفرد ۹/
۸/
۹۴ زندان اوی