لیبرتی
درآتش و خون به آزمایشی دیگر ایستاد. عقربة زمان در صفحة دهها و صدها ساعت رومیزی و
دیواری که درهرگوشه پرتاب شده، روی 7.42 متوقف شده است. اما لیبرتی هرگز قصد توقف ندارد.
با تعظیم دربرابر 24 شهید سرفراز و قهرمان و دهها مجاهد مجروح و خون چکان در مهیب ترین
تهاجم موشکی ددمنشان. تهاجمی با آتش سنگین، متراکم و متمرکز، علیه مجاهدان محصور، بی
دفاع و بی سلاح مستقر در بنگال های بدون هیچگونه پوشش حفاظتی. جرمشان این است که از
همه چیزشان برای آزادی خلق و میهن گذشته اند. و حالا به این جرم یا باید کشته شوند
و یا تسلیم خلیفة ارتجاع! هیهات …
لحظاتی
پس از تهاجم،آنچه باقی ماند، خون بود و آتش و دود، گودالهای عمیق، زمینهای سوخته و
ویرانی عظیم، صحنه را خانم مریم رجوی این گونه ترسیم کرد:
“سونامی
انهدام و نابودی و حریق بود و گویی جنایت و تبهکاری خمینی و خامنهای در تمام مدت حکومتشان
را در ده دقیقه فشرده کرده بود».ولی یک چیز باقی ماند ؛ همان چیزی که همواره فاتح نهایی
این صحنه هاست: ارادة ایستادگی؛ منبعث از ایمان و آرمان آزادی. و این همان چیزی است
که حتی شهروندان عادی ایرانی، درپیوندشان با مجاهدین و مقاومت، از آن، چنین الهام میگیرند:
«کرمانشاه: بابت شهادت آن عزیزان تسلیت میگم. خدا قرین رحمتشان کند. اما ما هم از شما
روحیه گرفتیم … امروز وقتی مطلع شدم بی درنگ بجای اینکه اول ناراحت بشم با خودم گفتم."عیب
نداره دوباره میسازنش "! … اینه نتیجه عمل و صبر شما که حتی منی که از بیرون دارم
به قضیه نگاه میکنم از بس که امید و ایمان و مجاهدت شما رو دیدم بدون هیچ فکری در ابعاد
سختی کار، در ناخودآگاهم این اندیشه و احساس متبلور شده که "مشکلی نیست درستش
می کنن". … »
یک
نمونة دیگر بازاریان بوشهراند که نوشتند «… درود بر تو که از همه رنگهای دنیایی بگسستی
… بدون آنکه لحظه ای تردید کنی، ستاره ای شدی و در آسمان درخشیدی و راهنمایی برای شبگردان
گم کرده راه، با خون پاکت زیباییها آفریدی … شیطان با همه مکر و حیله و نفوذش در برابر
تو زانو میزند . میدانم که راهت ادامه دارد و میدانم که شما زنده اید. … تصویر شما
بر لوح دلها حک میشود ومایه دلگرمی مجاهدانی است که بخاطر ازادی ملت سالهاست که رنج
غربت را تحمل میکنند… ».
دراین
چند روز انعکاسات بسیاری را دیده و شنیده ام، به استثنای آل خمینی و خامنه ای و پاسداران
سیاسی آنها، درواکنش بی شمار ایرانیان، از هرگروه و دسته و تمایل، هرکه این خبر را
شنیده؛ از دل زندانها تا سراسر کشور و خارج کشور، و حتی جریانهایی که حامی و هوادار
مقاومت نبوده ومواضع متفاوت و حتی مخالف دارند، واکنش یک چیز بیشتر نیست: برانگیختگی
گسترده و یک احساس مشترک انسانی در قبال این جنایت فجیع، احساس درد و همدردی با مجاهدان
بیدفاع لیبرتی و نفرت و خشم و انزجار نسبت به مرتکب این جنایت ضد بشری ؛ که هیچ کس
تردیدی ندارد جز رژیم آخوندی نیست.
علاوه
بر این، موضعگیریهای گسترده در سطح بین المللی، ازجمله توسط معتبرترین سازمانهای مدافع
حقوق بشر،
پارلمانترها،
دولتمردان و شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی و شماری از دولتها نیز بر فضیحت و محکومیت
این جنایت بغایت زبونانه و ضد بشری گواهی میدهند.
این
اجماع بین المللی، در کنار اجماع ایرانیان در محکومیت این جنایت ضد بشری، بازتاب شکست
رژیم زهرخوردة آخوندی در تهاجم وحشیانه اش با موشکهای تقویت شدهیی است که با هدف قتل
عام مجاهدین، به طور دقیق طراحی، و پس از تمرینها و مانورهای لازم، با بهره گیری ازهمکاری
عواملش در دوایر حکومتی عراق، به ویژه ارگانهای نظامی و امنیتی و شبه نظامیان تحت امر
نیروی تروریستی قدس، به اجرا در آورده بود.....
اما این تهاجم بسیار سنگین و فشردة موشکی
و ضربة بسیار بزرگی که قرار بود سازمان را منهدم یا حداقل کمرشکن کند، به یمن هوشیاری
و سرعت عمل، ایمان خلل ناپذیر و ارادة رزمندة مجاهدین، نه تنها به هدف خود نرسید، بلکه
به نمونة دیگری از پایداری و تسلیم ناپذیری و آداپتاسیون رزمنده و خلاق توسط مجاهدینِ
محصور و بی دفاع و بی سلاح، تبدیل شد.
در جریان این پایداری حماسی و قهرمانانه
24 تن از قهرمانان مجاهد، مظلومانه و سرفرازانه به شهادت رسیدند و خونشان وجدانهای
انسانی را در چهارگوشة جهان، به حمایت و همبستگی با مجاهدین و علیه دشمن ضدبشری و عواملش
برانگیخت.
بی
جهت نیست که مأموران پشت جبهه و پادوها و پاسداران سیاسی خارجه نشین رژیم، درمانده
و حیرت زده در برابر تلألؤ پایداری و تسلیم ناپذیری این نسل، بیش از پیش درجبهه و در
منطق جلاد فرو غلطیدند تا همنوا و همزبان با دشمن، گلوی قربانی را به عنوان مجرم اصلی
بفشارند: کشتار که کار جلادان حاکم و اقتضای طبیعت آنهاست و امر جدید و غیر منتظره
یی نیست؛ یعنی که پس «حق» آنهاست؛ ولو لفظا محکومشان کنیم! همچنانکه این بار حتی مأموران
گمنام و بدنام گشتاپوی آخوندی با محکومیت این جنایت، و با تصریح بر نقش آخوندها در
آن، رهبر مقاومت را عامل و مجرم اصلی معرفی میکنند و صد البته که برای قربانیان اشک
تمساح هم میریزند. اما جرم اصلی مال کسانی است که در برابر این “اقتضای طبیعت» و درقدم
بعد، این «حق مسلم» آخوندها، تسلیم نمیشوند و خواستة آنها را اجابت نمی کنند و دست
از مبارزه با این فاشیسم دینی بر نمیدارند.
شلیک
پاسداران سیاسی بر زخمهای لیبرتی
همچنانکه
فوقا اشاره شد، در نقطة مقابل این جبهه و رستاخیز همبستگی، و در جیهة دشمن ضدبشری،
تعدادی مأمور پشت جبهه و پادوی سیاسی قرار دارند که هر عنصر بیطرفی میتواند مواضع آنها
را ببیند و قضاوت کند. منظور، همان یکان موشکی پاسداران سیاسی برای شلیک بر زخمهای
موشکباران نظامی است که همچون کفتار، بلافاصله برای دریدن حاضر می شوند. پرسنل این
یکان، همان عوامل و مزدوران اطلاعات آخوندی و سایتهای شناخته شدة شان هستند. همانها
که ابتدا با آوردن خانوادة وزارتی و انجمن نجاستی، زمینه سازیهای کشتار را کردند و
مجاهدان لیبرتی بارها و بارها هشدار دادند که آوردن آنها به لیبرتی جز مقدمة یک حمام
خون دیگر نیست. سپس هنوز خونهای جاری از موشکباران خشک نشده، آنها بخش مکمل جنایت را،
همانگونه که خانم رجوی اشاره نمودند، شروع کردند: “رژیم ولایتفقیه بخش نظامی حمله
را برعهده دارد و موشکها را شلیک میکند و سرانگشتانش در خارج ایران، بخش سیاسی حمله
را برعهده دارند و هموزن همان حملة موشکی، افترا و هتاکی را به بالاترین حد میرسانند».
اکنون جنایت اول صورت گرفته و نوبت به
جنایت مکمل توسط یکان موشکهای سیاسی رسیده است. البته که این تقسیم کار هم چیز جدیدی
نیست و همواره بخش جدایی ناپذیر و مکمل شکنجه و اعدام مجاهدین و سرکوب رزمندگان آزادی
بوده وهست. و آنقدر درطبیعت و تاریخ هم تکرار شده که به انواع ضرب المثل تبدیل شده
است. آخر می گویند «میراث خرس به کفتار می رسه». و حالا طبق معمول، پاسداران سیاسی
درمیانة آتش و خون، برسر اجساد و خونهای ریخته شده حاضر شده و قربانی را بهجای دژخیم،
شلاق کش میکنند. با این تفاوت که این بار فضیحت، آنقدر عیان است که دیگر نیاز به ردگم
کنی با فرمول 20-80 یعنی 80 علیه رژیم و 20 علیه مجاهدین هم ندارند و 100 را یکجا علیه
خود مجاهدین نثار میکنند. کافی است نگاهی به سایتهای آنها بکنید و بیش از همیشه کر
هماهنگ را که نیاز به هیچ تحلیل و تفسیری ندارد، ببینید. مضمون همة آنها یک چیز بیشتر
نیست؛ متهم کردن قربانی بجای دژخیم؛ و خلاصه اثبات همان گفتة امام دجالشان که بله:
اینها خودشان خودشان را شکنجه میکنند و خودشان خودشان را می کشند…
وکیل
دعاوی شیطان
واقعیت
این است که حتی یزید هم با همة سفاکی و قدر قدرتیاش نیاز به «جاده صاف کن ها » و امثال
شریح قاضیها داشت تا توجیه شرعی و سیاسی جنایتش را فراهم کنند. وحالا ببینیم این به
ظاهر سوگنامة محمد رضا روحانی چه هدفی را دنبال میکند؟ او با اندوه و دریغ و درد آغاز
میکند و با لودگی خاص اصرار دارد که خودش را دلسوز اشرفیان نشان دهد ولی سراسرآنچه
هست به مصداق همان سرودة شاعر شاعران «سور عزای ما را به سفره نشسته است».
او
با آه و ناله دروغین مصداق این ضرب المثل است که:
قرآن
کنند حرز و امام مبین کشند یاسین کنند
ورد و به طاها کشند تیغ
او
با هرزهدرایی، گزافه گوئی و لوث کردن کلمات وارزشهای همان قربانیان موشک خورده در لیبرتی،
برزخمهای آنان شلیک می کند:
-«هرچند
رهبر عقیدتی از ورود ایرانیان به دفاع از حقوق پناهندگان لیبرتی بیزار است و مردم خودی
و مطیع میخواهد. دیگران را نمیبیند و نمیخواهد…»،
-««میدانیم
که برپایی اردوگاه لیبرتی دستاورد توافق خانم رجوی است با نمایندگان دولت آمریکا عراق
و ملل متحد. هدف اعلام شده از تأسیس این اردوگاه دور شدن از خطرات تهاجم آشکار نظامیان
عراقی و همدستان سپاه بدر و قدس خامنهای ا علام شده بود. قرار بود که ساکنان اشرف
در این محل به طور موقت سکونت کنند…».
-««… خانم
رجوی و همکاران او که غالباً این محل را زندان مینامند. میخواهند که این اردوگاه
به عنوان اردوگاه پناهندگی و تحت پوشش ملل متحد باشد و امنیت ساکنان حفظ شود. تمام
فعالیتهای (جی اس) جنگ سیاسی و «اربی» روابط بینالمللی آنان هم در همین محور میچرخد.
صحبتی از انتقال در صدها کنفرانس، سخنرانی، تظاهرات، تبلیغات، راهپیماییها و کهکشانهای
صدهزار نفری آنان یافت نمیشود. چرا؟ رهبر اهل «رزم»است. یک اشکال کوچک وجود دارد.
طرف دعوا بیانصاف و جلاد است. عراق به لشکر رهبر عقیدتی اسلحه نمیدهد و رزمگاه بی
اسلحه است و بی دفاع و بدون ”رهبر”…».- ( پژواک، اینترلینک 940812)
والبته
انگار که اصلا تا کنون نه طرحهای 14 گانه مجاهدان اشرفی و خانم رجوی برای انتقال اشرفیان
به گوشش خورده، نه پیامهای مسعود رجوی، نه تلاشهای منحصر به فرد خانم رجوی برای پذیرش
اشرفیها درکشورهای دیگرو بهطور اخص آلبانی، نه اساسا موضوع اصلی مبارزة مجاهدین و
شورای ملی مقاومت درتمامی این سالیان و کارزار بزرگ آن، نه این واقعیت که تک تک کسانی
که به کشورهای دیگر منتقل شده اند، قبل ازهرچیز در اثر کار و تلاش همین مقاومت و تأمین
تمامی هزینه های انتقال و باز اسکان آنها توسط خود مجاهدین بوده و نه حتی کلامی از
حرفها، مصاحبه ها و گفته های گذشتة خودش قبل ازتغییر جبهه و استحاله درکام شیطان:”هیچ
جنبشی در تاریخ جهان به اندازة مردم ایران تحت فشار دشمنان داخلی ملت و غارتگران همدست
آنان نبوده است. و شما با دستهای خالی در مقابل بزرگترین مظالم تاریخ ایستاده اید و
یک لحظه و یک آن, تسلیم شرایط نشده اید. اگر آخوندها بتوانند دماوند را بکنند، میتوانند
مقاومت ایران را هم از جا بکنند». –(نشریه مجاهد شمارة 643-21 بهمن82).
قسمت
را باور کنم یا دم خروس!
آن
یکی می گفت اشتر را که هی… از کجا می آیی ای فرخنده پی
گفت:
از حمام گرم کوی تو … گفت: خود پیداست از زانوی تو
!
عالی
جناب! وکالت چه کسی را به عهده داری؟ راستی «دستت درکیسه خلیفه نیست؟! »، مجاهدان لیبرتی
که خودشان حی و حاضرند؛ آنها که شرح حال را با برگزاری ارکستر برفراز ویرانه های موشک
باران دادند و دربرنامه ها و سخن ها و عهد نامه هایشان گفتند و می گویند. ولی اگر خیلی
اصرار داری؛ کافی است خودت را فقط یک شب درلیبرتی درزیرتهدید موشک حس کنی و آن وقت
داد سخن بدهی که چگونه هزاران زن ومرد مجاهد به اجبار ”رهبر” درآنجا مانده اند! نه
عالی جناب، به مصداق آن ضرب المثل: “به من بگو نبین، چشمم را هم می گذارم، بگو نشنو
درگوشم را میگیرم، اما اگر بگویی نفهمم، نمی توانم!».
اما
در رابطه با شأن نزول این قبیل یاوه سراییهای مضحک و رسوا، واقعیت این است که شلیکهای
سیاسی توجیه گرجنایت آخوندها، مضافا برکارگزاران و نهادها و ارگانهای رسمی حکومتی درایران،
بیش ازپیش به عهدة انجمنها و سایتهای پوششی گشتاپوی آخوندی نظیر اینترلینک و آوا و
پژواک و دریچه زرد و .... و مأموران پیشانی سیاه خارج کشوری اطلاعات و نیروی تروریستی
قدس، از قبیل مسعود خدابنده و راستگو و سبحانی وهمنوایان و همپالکیهایشان از قبیل تواب
تشنه به خون و بریدة شرف به یغما رفته و همین پیرانه سربه جبهه و حقوق دشمن پیوسته،
گذاشته شده است تا همزبان با آخوندهای جلاد، علم خونخواهی شهیدان مجاهد و همچنین داعیه
انتقال مجاهدین از عراق را علیه رهبری خود آنها بلند کرده و در کمال وقاحت آخوندی،
مدعی شوند که هم عامل اصلی کشتار و هم مانع اصلی انتقال مجاهدین به خارج از عراق، نه
رژیم آخوندی و مماشاتگران حامیشان، بلکه رهبری خود مجاهدین است. تا هم دستان به خون
آغشته دژخیم را از این جنایت و جنایات قبلی بشویند و هم مجوز مشروعیت کشتارهای بعدیاش
را همراه با حکم مسؤلیت و محکومیت پیشاپیش رهبری مجاهدین، یکجا صادر کنند. و لابد فقط
با این قبیل خوش خدمتیها و به این بها، می توان اموال و املاک، و درآمدهای ناگهان نازل
شده، یا «بادآورده» را جایگزین دریافتهای 20-30 ساله از مجاهدین کرد. به راستی اگر
در دلسوزی برای مجاهدین و انتقال آنها صادق هستی، به سادگی می توانی با بازگرداندن
بخشی از دریافتهای این دودهه، که هنوز پاسخ نداده ای چگونه یک شبه جایگزین شده، به
بازاسکان آنها کمک کنی، تا ضمنا درجه صداقت خودت را در این ادعای موهوم که رهبری مجاهدین
مانع انتقال است، در عمل محک بزنی و اندازه بگیری.
شگفتا
که وقتی چنین عناصری به مقاومت خنجر میزنند و به جبهه دشمن رو میآورند، با چه شتابی
خصائص آن را از خود بروز میدهند. در اینجا حیفم آمد موردی را که دوست و همرزم گرامیم
آقای پرویز خزایی در مورد داعیة ادامة عضویت یک بریده مزدورپاسداریزه شده به وی یادآوری
کرده، نقل نکنم.
«یک
وکیل سابق و حقوقدان سابق! و عضو سابق شورای ملی مقاومت نه سابق بل حی و حاضر! در یک
مطلب تکراری و گرامافونی در مورد یک بریده و تبلیغاتچی حاج آقا نشان- که سالها پیش
به تیف رفته و بریده و از مجاهدین اخراج شده، نوشته است او کماکان عضو شورای ملی مقاومت
است! معلوم است که این پسوندهای سه گانه "سابق سابق سابق " واقعا با مسما
و جدی است؛ و الا کسی که به عنوان عضو سازمان مجاهدین و در لیست یک سازمان به عضویت
شورا در آمده است- چگونه میتواند بعد از به تیف یعنی بریده گاه "مید این یو اس
آ "و چراگاه وزارت اطلاعات رفتن و اکنون به تبعیت از بازجویان و شکنجه گران وزارت
اطلاعات به فحش های فرا لمپنی که بوی تعفن کلامش حتی
on line! قابل
استشمام است، روی آورده است، هنوز در لیست مجاهدین و به تبع آن در لیست اعضای شورای
ملی مقاومت باشد. این حقوقدان سابق! یا خود را به فراموشی زده است و یا حافظه هم به
سابق ها پیوسته است. طبق ماده 10 آیین نامه داخلی شورا اگر کسی بخاطر عضویت در حزب
یا سازمانی عضو شورا شده باشد با لغو عضویتش در حزب و سازمان مربوطه عضویتش در شورا
هم اتوماتیک لغو میشود... این آقای سابق! و پارکابی لاحق حاج آقا یادش رفته است وقتی
حزب متبوع خودش در سال 1377 از شورا اخراج شد، خودش اعلام کرد که چون این امر پیش آمده
و هم اینکه سازمانش عضویتش را در این حزب لغو کرده است، طبق اساسنامه دیگر عضو شورا
محسوب نمیشود و حق شرکت در جلسات شورا را ندارد. آنگاه به عنوان یک فرد مجددا تقاضای
عضویت در شورا کرد و برای عضویت مجدد او، رای گیری شد. همه اینها در نشریه مجاهد شماره
398 درج شده است. شما که گویا میخواهید وکالت این چنین افراد پشت به همه چیز کرده و
مطرود را بعهده بگیرید. یکبار "مقررات" را بخوانید» (پرویز خزایی: «سخن هفته،
سوزن گیرکرده در گرامافون هیمه آوران تنور ولایت- جعل مطلق در پرونده اشرف و لیبرتی!»)
جالب
اینکه همین موکل پاسدار نشان، درست در موقعیتی که لومپنیسم آخوندی- پاسداری خود را
به فضیح ترین صورت به تماشا گذاشته، برای وکیل نامبرده-به تصریح خودش- الگوی ادب و
متانت و اخلاق شده است. البته او در انتخاب مدل و الگو آزاد است . و به خصوص اگر برای
خودش شرط عقل را کماکان مفروض بداند، باید گفت ”اقرار العقلاء علی انفسهم جائز” و البته
نافذ. حق با اوست و کسی نمی تواند او را از چنین الگویی محروم کند و به قول شاعر:
دیگر این خاصیت مردار است
عمر
مردار خوران بسیار است
گند و مردار بهین درمانست
...
سالها
باش و بدین عیش بناز
تو
و مردار تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند
و مردار ترا ارزانی