برگرفته از ایران اسرار ،مهرداد هرسینی ،29 دسامبر 2015
براساس الحاقیه قانون بودجه که از سوی کنگره ایالات متحده به
تصویب رسیده و رئیس جمهور این کشور نیز آن را «امضاء» کرده است، «هر گروگان پیشین آمریکایی
در ماجرای گروگانگیری تهران، یا بازمانده او، حق دارد 10 هزار دلار برای هر روزی که
در گروگان به سر میبرده دریافت کند. با توجه به مدت گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران،
برای هر گروگان حداکثر 4.4 میلیون دلار در نظر گرفته شده است. همچنین به خانواده آنان
نیز شامل همسران و فرزاندان نیز، هر یک 600 هزار دلار غرامت پرداخت خواهد شد. لانکفورد
(وکیل گروگان ها) گفت که 38 نفر از گروگان های آمریکایی تاکنون زنده مانده اند و در
ارتباط با قضیه گروگانگیری سفارت آمریکا در ایران حدود 150 نفررا شامل می شود».
ترجمان این جملات در یک حساب سرانگشستی به معنای یک میلیارد
و 300 میلیون دلار برای بحران گروگانگیری در 13 آبان 1358 می باشد. همچنین براساس حکم
دیگری از سوی یک دادگاه در ایالات متحده، رژیم آخوندی محکوم به پرداخت غرامت بدلیل
«انفجار مقر تفنگداران در بیروت» و نیز «انفجار مقر سربازان آمریکایی در خوبر عربستان»
شده است.
به یقین با این ضربه مهم و کاری وبویژه پس از «تسلیم نامه وین»
و بالا بردن پرچم سفید از سوی ولی فقیه در قمار اتمی، محاسبات «شیرین و طلایی» هردو
باند برای دوران «پسا برجام» برهم خواهد خورد؛ زیرا براساس داده های حکومتی، هم دولت
آخوند روحانی و هم ولی فقیه خوشبینانه براین باور بودند که عنقریب «سیل پول های بلوکه
شده» راهی خزانه حکومتی شده و به تبع آن خواهند توانست دیگر بار «چرخ های زنگ زده ماشین
صدور ترور و بنیادگرایی» را صیقلی تازه بزنند! وبر این سیاق به قتل و کشتار و کشورگشایی
در منطقه و کشورهای اسلامی ادامه دهند.
واقعیت این است که «دیپلماسی مبتنی بر تروریسم» بخش تفکیک ناپذیری
از سیاست خارجی رژیم آخوندی را تشکیل میدهد. سیاستی که در واقع یکی از پایه های اصلی
حکومت در کنار صدور بنیادگرایی و نقض حقوق بشربرای بقاء حکومت می باشد. پایه گذار این
سیاست نیز شخص خمینی و همان باند معروف «خط امام» بودند که با گروگان گیری اتباع سفارت
آمریکا در تهران جرقه و استارت این دیپلماسی را در سال 58 زدند. خاطرمان هست که در
فردای انقلاب ضد سلطنتی خمینی دجال برای قفل کردن جامعه فعال و پویای ایران دست به
قماری بنام «بالارفتن از درو دیوارسفارت آمریکا» یا همان «بحران 444 روزه گروگان گیری
اتباع و دیپلمات» های این کشور زد.
هدف «معظم اله» در این قمار تروریستی که در پوش «مبارزه ضد امپریالیستی»
براه افتاده بود، چیزی جز حذف نیروهای دمکرات و آزادیخواه، در راس آنها «جنبش ملی مجاهدین»
و منحرف کردن افکار عمومی از خواسته های بحق آن روز جامعه ایران برای دستیابی به «آزادی،
حقوق بشر، حاکمیت مردمی و دمکراسی» نبود. سخن از پروژه ای ضد ملی و در تناقض آشکار
با روح و عرف دیپلماتیک است که با آن حکومت تلاش داشت تا راه را برای یک تثبیت تاریخی
یک حکومت قرون وسطایی وسرکوبگرهموار نماید.
در فردای این شعبده بازی نیز دیدیم که با به سقوط کشاندن دولت
مرحوم بازرگان، این طرح را خمینی شخصا قدم به قدم علیه مدنیت و نهال تازه جان گرفته
آزادی مدیریت کرد. آن جمله معروف امام دجال خطاب به گروگان گیرها که گفته بود: «جایی
که گرفتید، جای بسیار خوبی است و محکم آنجا بایستید و تکان نخورید» هنوز در گوش ما
ایرانیان طنین انداز است.
در رابطه با پروژه گروگانگیری اصغر زاده یکی از متولیان این
سیاست که به مانند «معصومه ابتکار» اکنون بخشی از ابواب جمع «دولت تدبیر و امید» است،
طرح رژیم برای دستیابی به ثبات و شرایط بحرانی آن روزها را در مصاحبه ای با سایت حکومتی
پارسینه (13 آبان 1392) اینگونه به تصویر کشیده است: «حتی هم اکنون هم با خواندن روزنامههای
آن زمان میتوان این عدم ثبات و بههم ریختگی را به خوبی رصد کرد. ما میدانستیم که
حکومت شاه را نمیخواستیم اما در عین حال اتفاقات آن روزها هم خوب نبود، فضا آشفته
بود. اتفاقاتی که در دانشگاهها و بین گروههای چپ و اسلامییا بین خود گروههای چپ
میافتاد همگی نشان از آشفتگی بسیار داشت. در این شرایط طبیعی بود که ما به عنوان دانشجویان
مسلمان! که خود را نزدیک به امام و رهبر انقلاب میدانستیم امنیت اصلی ترین و کانونی
ترین نقطه توجه ما باشد و این که چه کنیم فضا تثبیت شود. برای ما در آن زمان تثبیت
انقلاب مهم بود و من اعتراف میکنم بسیاری از مواردی ... مثل حقوق بشر و بسیاری از
موارد دیگر، آن زمان برای ما اهمیتی نداشت».
سخن از سیاستی است که متاسفانه به دلیل مماشات بخشی از جهان
در آن زمان و به دلیل کارزار «انتخاباتی» در ایالات متحده به بدعت و به اهرمی برای
پیشبرد اهداف و جاه طلبی های خمینی و پس از مرگ وی برای خامنه ای تبدیل گردیده است.
امروز که به گذشته نه چندان دور نگاه می کنیم، در می یابیم که حکایت شکست های زنجیره
ای و استراتژیک خمینی و خامنه ای در قمارهای «گروگان گیری، جنگ ضد میهنی و پروژه اتمی»
با تمای خاصه خرجی های متولیان سیاست مماشات، حکایت همان مثل معروف است که می گوید:
«قمار باز باخت اش باخت است، بردش هم باخت!».
به یقین شکست سیاست های استراتژیک رژیم در زمینه های یاد شده،
نخست بدلیل وجود عنصر مقاومت مردمی و داخلی و بویژه مجاهدین خلق امکان پذیر شده اند؛
زیرا در نبود چنین بدیل داخلی به یقین تاثیرات مخرب این سیاست های استراتژیک اکنون
گریبان نه تنها مردم ایران، بلکه بخش بزرگی از مردم منطقه را نیز می گرفت.
همچنین مبارزه با، بانکدارتروریسم که قلب آن در تهران می تپد،
مستلزم اتخاذ سیاست های روشن و تهاجمی است. پرداخت «غرامت» به بازماندگان تروریسم دولتی
به مانند قطره آبی بر آهن گداخته بنیادگرایی رژیم آخوندی است. راهکار نه در ادامه سیاست
مماشات با پدرخوانده تروریسم است، بلکه در یک حرکت نمادین به محاکمه کشاندن آمران و
عاملان ترور، گروگان گیری و نقض حقوق بشر علیه هر شهروندی، چه ایرانی و چه غیر ایرانی
است. خواسته حقوق بشر نوین همان به پای میز عدالت کشاندن سران رژیم آخوندی و باز کردن
و پرونده نقش سران آن در تروریسم بین المللی و ارسال این پرونده به شورای امنیت ملل
متحد است