۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

زندان بزرگی بنام ایران وزندانیان رژیم ضد بشری درزندانهای قرون وسطایی


بیاد همه زندانیانی که در تظام جهل وجنایت حکومت فاشیستی وضدبشری ملاها درزندانها یا جان باختند ویا روزانه از حد اقل ها ی
نیاز یک انسان محرومند ویا سالها بلاتکلیف ودر انتظار اینکه هرلحظه دژخیمان بسراغش اش بیایند وسهمیه اعدام آنروز ضحاک خونخوار باشند 
باتو هستم زندانی

لینک به منبع :

شعر زیر شعری است مادر ریحانه جباری در روز سي خرداد، 20 ژوئن روز جهاني در حمايت از زندانيان سياسي در ايران سروده بود


با تو هستم زندانبان
آيا کسی که پشت ميله های زندان تو ، اسير است ميشناسی؟

دختر يا پسر من است . فرزند زنی شبيه مادرت.
با تو هستم زندانبان!
تو که افکار متفاوت فرزندانم را تاب نمياوری و آنان را پشت حصارهای جهل و زورگويی خودت، شکنجه ميکنی ..
با تو هستم زندانبان!
وقتی با تفنگت سينه اسير را نشانه ميروی ، يا چهارپايه را از زير پايش ميکشی تا او را مجازات کنی ، لحظه ای درنگ کن .
انسان آيينه ی خداوند است . و خداوند مظهر مهربانی و کمال زيبايی است . او خالق است نه ويرانگر
او نشانه زندگی بخشی و نور هستی است ، نه ظلمت و نه نيستی.
با تو هستم زندانبان!

شلاقت را کنار بگذار . طناب را از گردن خواهر و برادرت باز کن . تفنگت را زمين بگذار . در زندان جهل و زورگويی را باز کن .
آسمان آنقدر گسترده هست که همه پرندگان در آن پرواز کنند و چشمهای همه را به خود خيره کند .
خورشيد آنقدر مهربان هست که به همه گرما دهد .
پيش از آنکه دير شود چشمهايت را باز کن . دستهايت را از خون پاک کن . قلبت را لبريز از مهربانی و فکرت را سرشار دانش و سازندگی کن .
جهان با دستهای به هم پیوسته همه انسانها آباد خواهد شد . بی آنکه نیاز به میله و حصار و نیزه و اعدام باشد .

در نبرد میان تاریکی و روشنایی ، باطل و حق ، ظلم و عدالت ، شیطان و خدا ، ناچار به انتخاب هستی 
نور را انتخاب کن . صف ديوها را رها کن و به آغوش سربازان عدالت و راستی پناه ببر .
زندانيان را آزاد کن!

شعله ‍ ‍