۱۳۹۴ دی ۲۷, یکشنبه

خمینی دجال ضد بشر خیانت به اعتماد خلق






برگرفته از ایران اسرار ،17ژانویه 2016 ،عبدالعلی معصومی‌ عضو شورای ملی مقاومت ایران


اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری
 دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری
 گر آفتاب جهانی، چو ابر تیره شوی
 و گر بهار نُوی، مذهب خزان گیری
وقتی انقلاب 57 به پیروزی رسید، میلیون در میلیون مردم داغدار و بلارسیده، «در نگاه او (خمینی) آیینه یی می دیدند به وسعت آزادی»؛ در نگاه مردی که می آمد تا «دروازه های بسته» را بگشاید و بهاران آزادی را در کران تا کران میهن، میهمان کند. همه بر این باور که: «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید».
 خمینی بر فرش خونرنگ اعتماد یک خلق داغدار بر مسند قدرت تکیه زد. وعده های او، همه، امیددهنده و اعتمادبرانگیز بود، ازجمله، نخستین سخنرانیش در «بهشت زهرا»: «... می خواهیم مملکت دارای نظام ناشی از ملت باشد... خونهای جوانان ما برای این ریخته شد که ما آزادی می خواهیم... ای مردم! بیدار باشید... بر همه واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطۀ آرای مردم، مجلس مؤسّسان درست کنیم» (کیهان، 12بهمن1357). روز 16بهمن57 نیز که مهندس بازرگان را به سِمت نخست وزیر دولت موقت معرّفی کرد، گفت: «... ما یک حکومت عادل می خواهیم ؛ حکومتی که نسبت به افراد علاقمند باشد و عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم مبادا یک نفر در مملکت من زندگیش پست باشد، گرسنگی بخورد. ما چنین حکومت عدلی می خواهیم ایجاد کنیم...» (کیهان، 17بهمن57).
از آن زمان تا امروز، خمینی و سرکردگان نظامش همین درهای باغ سبز را به مردم نشان دادند و در عمل به دیدگان مشتاق و منتظر مردم خاک پاشیدند و ریسمان اعتمادشان را گسستند. آخرینشان روحانی، روباه بنفش حیله گر، که با خنده های فریبنده و «کلید» در دست، برای حل مشکلات گریبانگیر مردم وارد شد، در همین دوساله در کارنامه اش بیش از دو هزار اعدام و صدها راهبند و مانع در برابر آزادی مردم به ثبت رساند.
 در این سی و هفت سال، آن اعتماد میلیون در میلیون آدم مشتاق آزادی و عدالت در تنور جنگ و چپاول و غارت و شکنجه و اعدام و ویرانگری سراسر میهن آبایی دود شد و به هوارفت. از زبان خود سرکردگان نظام سراسر جور و جهل و جنایتش بشنوید:
پاسدار کوثری، از سرکردگان پیشین سپاه و نمایندۀ کنونی مجلس ارتجاع در مصاحبه با خبرگزاری حکومتی «ایلنا» گفت: یکی از دلایلی که «امام» آتش بس را پذیرفت، وارفتگی و ترس مقامات، و اجتناب مردم از شرکت در جبهه های جنگ بود. «در آن دوره... آقای خاتمی، وزیر ارشاد وقت در نامه یی به امام نوشته بود مردم خسته اند و دیگر به جبهه نمی آیند... آقای موسوی، نخست وزیر وقت هم گفته بود که من دیگر حتی یک دلار هم برای کمک به جبهه ها در اختیار ندارم...»
خمینی در جنگی که زمینه سازیهایش آن را به وجودآورده و ادامه اش، به ویژه پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد1361، صدها هزار قربانی و دهها شهر را ویران و میلیونها تن را آواره کرد. هم او بود که گفته بود تا یک خانه سالم در تهران وجود داشته باشد، من جنگ را ادامه خواهم داد.
برای خمینی حفظ نظام از «اهمّ واجبات» بود و به چیزی که اصلاً نمی اندیشید بربادرفتن هستی و خان و مان یک ملّت بود که به او اعتماد بسته بودند و در انتظار بودند پس از سرنگونی آن «دیو» که «مملکت را ویران کرد و قبرستانها را آباد»، حالا او مملکت را آباد کند و برای مردم ایران که او را بر تخت ولایت نشانده بودند، «فرشته» رحمت باشد!
خمینی بنیانهای اعتماد مردم را ویران کرد، امّا آن پاکبازانی که برای فرارسیدن بهاران آزادی جانشان را در طبق اخلاص نهادند و در شکنجه گاهها و میدانهای تیرباران و در سخت ترین شرایطی که مبارزه نقد جان و فدای تمام هستی و خان و مان را می طلبید، سر به پای آزادی نهادند، دوباره، گل امید و اعتماد را در دلها و جانهای مشتاق آزادی پروراندند و منادیگر طلوع بهارانی سرشار از خرّمی و آبادی و آزادی شدند.
 آن زمانی که به نوشته کیهان، «طول جمعیت استقبال کننده [از خمینی] در تهران 33کیلومتر بود»، مسعود رجوی و یاران مجاهدش که در 30دی57 یا اندکی پیش از آن، از زندان شاه آزادشده بودند، بیش از دویست تن نبودند، امّا همان گروه اندک، در دو سال و چند ماهی که فرصت گفتگو با مردمشان را یافتند و هنوز بساط دار و درفش و کشتار بر سراسر جامعه گسترده نشده بود و امکان فعالیت سیاسی و افشاگرانه وجود داشت، در پرتو سختکوشی و صداقت و وفا به عهد و پیمان، به چنان قدرت اجتماعی دست یافتند که توانستند در روز اتمام حجّت با خمینی،30خرداد60، تنها در تهران تظاهرات نیم میلیونی از شیفتگان آزادی و دلباختگان عشق به مردم و وطن برپاکنند.
 از آن پس تا به امروز مجاهدین و همگامانشان در پرتو رهبری پاکباز مقاومت، مسعود و مریم رجوی، و صدها هزار جان شیفته آزادی در ارتش آزادی بخش در اشرف و لیبرتی و اشرف نشانهای سراسر ایران و همگامانشان در سراسر جهان، توانستند کانون امید و حلقۀ وصل تمام آنهایی شوند که عزم جزم کرده اند تا نظام سراسر جور و جنایت آخوندی را سرنگون کنند.
 رویارویی این دو نیروی چنگ در چنگ مبارزه، یکی در قدرت، امّا رو به زوال و مرگ، و دیگری در عزم و رزمی برآمده از عشق سوزان به آزادی خلق دربند، با پشتوانۀ خون صد و بیست هزار شهید پاکباز راه آزادی، به نیکوترین وجه در قیام 88، به ویژه در عاشورای (6دیماه 1388) آن سال خود را نشان داد.
 در قیام شورانگیز و دشمن سوز 1388 و پیش و پس از آن، «سیمای آزادی» نقطۀ وصل همۀ مشتاقان آزادی و کانون امید و شور و تپش در دلهای همۀ مردمی بود که برای برافکندن بنای بیداد رژیم سفّاک آخوندی عزم جزم کرده بودند.
 «سیمای آزادی»، از روز تأسیس تا امروز، زبان داغدیدگانی است که با تمام جان در تکاپویِ برافکندن نظام بیداد آخوندی هستند. همین داغدیدگان، رهپویان جان شیفتۀ «سیمای آزادی» هستند. این را دشمن هم گواهی می دهد: «به گزارش خبرگزاری حکومتی "ایسنا" در روز 23 آبان88، علی دارابی, قائم مقام سازمان رادیو و تلویزیون, با اشاره به گسترش روی آوردن مردم به شبکه های ماهواره یی, گفت: "سیمای آزادی", که مربوط به فعالیت منافقان است, از جملۀ رسانه ‌هایی است که متأسّفانه به بیشتر خانه‌ های ایرانی نفوذ کرده است».
استقبال مردم به تنگ آمده از فرهنگ و استبداد آخوندی از «سیمای آزادی» در حالی است که از شمار بینندگان تلویزیون رژیم هر روز کاسته می شود.
 به نوشتۀ سایت «دیگربان»، در روز 28مرداد1391، «بر اساس نظرسنجیها و پژوهشهای صورت گرفته در ایران در حال حاضر بیش از 60 درصد مردم کشور برنامه ‌های شبکه ‌های ماهواره‌ یی را تماشا می‌کنند». همین سایت به نقل از ابراهیم فیّاض، «یکی از استادان محافظه کار» در گفتگویش با سایت «598»، «نزدیک به مصباح یزدی»، می نویسد: «صدا و سیما به بن بست رسیده و دچار انحطاط شده [است]. مردم ایران، روزانه، به طور متوسّط، دو دقیقه تلویزیون جمهوری اسلامی را نگاه می کنند... قد و قامت صدا و سیما در ایران "کوتاه" است... صدا و سیما "بریده" و "به بن بست" رسیده است و با اتّخاذ سیاست "صورت گرایی"، رو به انحطاط است، چرا که این سازمان "مغز" ندارد».
 آخوند حائری شیرازی, عضو مجلس خبرگان ارتجاع: «تولیدات ما خریدار ندارد. جاذبه ندارد؛ تولیدات ما هم مثل فوتبال ماست. در دنیا فوتبال ما رتبه هفتادم است، تولیدات فرهنگی و تلویزیونی و سینمایی ‌‌مان هم هفتادم است...» (خبرگزاری «فارس»،21تیرماه1390).
«حمید بقایی, معاون رئیس جمهور [احمدی نژاد]» در گفتگو با هفته نامۀ «پنجره» (13مهر89), «به انتقادِ صدا و سیما که چرا آگهی تبلیغاتی در اختیارش قرار نمی گیرد, پاسخ داد و گفت: صدا و سیمای خودمان اعتراض می کند که چرا به ما تبلیغ نمی دهید؟ خوب, آخر چه کسی این صدا و سیما را تماشا می کند که ما در آن تبلیغ کنیم؟».
سران آبروباخته رژیم, برای جلوگیری از گسترش نفوذ تلویزیونهای ماهواره یی, به ویژه «سیمای آزادی», بنا به شیوۀ همیشگی شان در قبال مشکلاتی از این دست, به تنها حربه یی که می شناسند و آن را کارساز می پندارند, یعنی حربۀ سرکوب و قلع و قمع بشقابهای ماهواره یی، روی می آورند و اخبار آن را هم برای ایجاد ترس در دل مردم پخش می کنند. امّا تجربه نشان داده است که چنین حربه های فرسوده یی در برابر اراده های صیقل یافته مردم به تنگ آمده از حکومت سفّاک آخوندی، نه تنها کارساز نیست بلکه شعلۀ اشتیاق مردم را برای رویارویی با این نظام جور و جهل، فروزان تر می کند.
 به نوشته  سایت «خانه  ملت», در روز 16مهر90، نصرالله ترابی، «یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران, جمع ‌آوری ماهواره ‌ها و انهدام آنها را “هدر دادن منابع” دانسته و گفته است: مردم با نصب مجدد آن به نوعی با این اقدام نیروی انتظامی مبارزه منفی می‌کنند... مردم بلافاصله پس از جمع‌آوری ماهواره‌ ها توسط نیروی انتظامی دوباره اقدام به نصب دستگاهی جدید می‌کنند.  رویارویی مردم به جان آمده با سرکردگان و قدّاره بندان رژیم سفّاک آخوندی وقتی وحشت آفرین می شود که «اصل ولایت فقیه» آماج اصلی خیزشهای مردمی و «سرنگونی» شعار عام و همگانی آحاد مردم سراسر ایران می شود. در قیام میلیونی مردم سراسر ایران در روز 6دی 1388 (عاشورا)، «مرگ بر اصل ولایت فقیه» شعار محوری خیزشها در سراسر ایران بود. از همین رو بود که خامنه ای مفلوک و سرکردگان بیم خوردۀ رژیم مرگ زده اش، مدام، از تکرار قیام «عاشورا» هراسانند و از راه کشتارهای وحشیانه هر روزه، مذبوحانه، برآنند که از تکرار آن جلوگیری کنند. چرا که قیام عاشورا از جنس «مجاهدین» بوده است؛ قیامی که آماج آن برافکندن نظام سفّاک آخوندی، از پای تا سر، بوده است. از زبان گردانندگان و سخنگویان بیم زدۀ نظام آخوندی بشنویم:  آخوند عَلَم‌الهُدی، نمایندۀ خامنه‌ای در مشهد، در روز 9 دی 88 در راهپیمایی مزدوران خامنه‌ای به نقش کارساز «مجاهدین» در قیام عاشورای88 اعتراف کرد و گفت: «حرکت روز عاشورا دقیقاً حرکت محاربه بود... حرکت روز عاشورا فرمانده‌ اش منافقین بودند... چون شعارهایی که منافقین روی سایتشان از 16آذر گذاشتند، آشوبگران عاشورا آن شعارهای منافقین را سردادند. پس اینها دستیار منافقین بودند. فرمانده حرکت روز عاشورا منافقین بودند... . منافقین فرمانده عملیات روز عاشورا بودند. اینها ... پیاده ‌نظام منافقین شدند. سرباز منافقین شدند. توی عرصه آمدند. آنها محارب بودند پس به ملاک حکم امام در عملیات مرصاد، کسانی که روز عاشورا این غائله را برپا کردند، محاربند».
 حدّاد عادل، مهرۀ اصلی خامنه ای در مجلس آخوندی، در روز 5دیماه 92 در تلویزیون رژیم گفت: «چه تضمینی هست که دوباره فردا این اتّفاقات و حوادث سال 88 تکرار نشود؟ ما مایلیم این اتفاقات تکرار نشود. ... در روز قدس یک عده آمدند و به بهانۀ انتخابات در میدان هفت تیر تهران... شعار دادند: "نه غزّه،نه لبنان ـ جانم فدای ایران"... در روز 16 آذر یک عدّه به عکس امام بی احترامی کردند. در عاشورای همان سال عده‌ یی به خیابان‌ها آمدند و شعارهای عجیب و غریب دادند». در آن روز شخص خامنه ای آماج اصلی «شعارهای عجیب و غریب» مردم به جان آمده قرارگرفته بود. شعارهایی از این گونه: «کشته ندادیم که سازش کنیم ـ رهبرقاتل رو ستایش کنیم» / «این ماه ماه خونه ـ یزید سرنگونه»/ «خامنه ای قاتله ـ ولایتش باطله» / «تجاوز، جنایت ـ مرگ بر این ولایت» / «ما اهل کوفه نیستیم ـ پشت یزید بایستیم» / «ملت نمی خواهد ولی ـ ملّاعمر، ملّا علی»، «خامنه ای حیا کن ـ سلطنتو رها کن».

 این شعارهای قیام سراسری 6سال پیش بود که خامنه ای هنوز پشمی به کلاهش مانده بود. بعد از نوشیدن زهر اتمی و شکست در پیشبرد سیاستهای تروریستی اش در سوریه و عراق و یمن و اوج گیری تنش میان سرکردگان جناحهای رژیم و اعتراضات و خیزشهای اوج یابندۀ مردم، اگر در انتخابات پیش رو در اسفند ماه، میدانی برای خیزش سراسری گشاده شود، این بار توفانی برخواهدخاست که «نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان»