۱۳۹۵ تیر ۲, چهارشنبه

زندگي نامه خميني دجال ضد بشر،همراه با یک کلیپ که خميني يك خارجي ويك هندي زاده است



 

برای دیدن کلیپ کلیک کنید : 

منبع : خامنه ای خلیفه ارتجاع ، 22 ژوئن 2016 


 زندگي نامه خميني دجال ضد بشر،همراه با یک  کلیپ که خميني يك خارجي ويك هندي زاده است


*خميني، دجال ضدبشر خميني كه بود و چگونه به‌حكومت رسيد؟ 1

لینک به منبع

به مناسبت انقلاب ضد سلطنتي مردم ايران وبه مناسبت دزي بزرگ حق حاكميت مردم ايران توسط دزد بزرگ قرن خميني از امروز مجموعه زير را تا هر وقت كه بتوانيم تقديم شما ميكنيم بدليل زحمات زيادي كه در تحقيق وگردآوري اين مجموعه همراه با منابع آن كشيده شده از دوستان بسيار عزيز وعلاقمند تقاضا ميكنم كه ضمن مطالعه دقيق در نشر آن هم تا آنجا كه مقدورتان باشد مثل هميشه بكوشيد
با تشكر فراوان

*خميني، دجال ضدبشر

خميني كه بود و چگونه به‌حكومت رسيد؟

مجموعهٌ 30 گفتار از سلسله گفتارهاي راديو صداي مجاهد
* سازمان مجاهدين خلق ايران
*‌تاريخ انتشار:زمستان 1379

فهرست

به‌جاي مقدمه ـ خميني كه بود و چگونه به حكومت رسيد؟
1ـ نامگذاري سال 78 به‌عنوان سال خميني و گزافه‌گوييهاي خامنه‌اي و خاتمي
2ـ تحصيل و تدريس خميني در حوزه‌ها
3ـ زندگي خميني در دوران رضا‌شاه
4ـ خميني در سالهاي پس از سقوط رضاشاه
5‌ـ روابط خميني با كاشاني
6ـ چرا خميني پس‌از 60‌سال سكوت به‌اظهار مخالفت عليه شاه روي آورد؟
7ـ تلگرامهاي خميني به شاه
8ـ قــيـام 15خـــرداد 1342
9ـ تبعيد خميني به تركيه
10ـ مواضع خميني در سالهاي 41 تا 43
11ـ تبعيد خميني به تركيه
12ـ سيرموضعگيريها در سالهاي قبل از 50
13ـ مواضع خميني در قبال مجاهدين
14ـ دههٌ 50: اوجگيري محبوبيت مجاهدين و افول خميني
15ـ سـالـهـاي اقامت خــمـيــنـي در عـــراق
16ـ مـواضـع خـمـيـنـي در ســالـهـاي 50 تـا 57
17ـ تغيير سياست آمريكا نسبت به شاه و موضعگيريهاي خميني در سالهاي 56 و 57
18ـ خروج خميني از عراق و سفر به پاريس
19ـ حضور خميني در فرانسه
20ـ زدو بـندهـاي پنهــاني خـمـيــنـي در پـاريـس
21ـ هماهنگي بند و بستهاي پاريس و تهران
22ـ مـأ‌‌مـوريت ژنـرال هـايـزر
23ـ پرواز خميني به‌تهران با تسهيلات ويژهٌ آمريكا، فرانسه و ارتش شاه
24ـ  خميني پس از ورود به تهران در رعايت بند وبستهاي پشت پرده كاملاً سر به راه بود
25ـ خميني و چگونگي اعلام  دولت موقت  بازرگان
26ـ سفلگي خميني در استفاده از بازرگان
27ـ راهي كه خميني براي  رسيدن به قدرت دنبال مي كرد
28ـ  قيام مردمي براي سرنگوني رژيم شاه، آغاز مي‌شود
29ـ خميني، در جستجوي معامله تا آخرين لحظه
30ـ انقلاب مردمي، بي اعتنا به‌خميني، رژيم شاه را سرنگون كرد
ضميمه ـ پيام راديو تلويزيوني مسئول شوراي ملي مقاومت به‌مناسبت دهمين سالگرد انقلاب ضد‌سلطنتي و يك‌دهه حكومت خميني



به‌جاي مقدمه

خميني كه بود و چگونه به حكومت رسيد؟

كتاب حاضر مجموعهٌ 30‌گفتار از سلسله گفتارهايي است كه تحت عنوان «خميني، دجال ضد‌بشر»، به‌نقل از راديو صداي مجاهد، در شماره‌هاي 470(23آذر78) تا 519(3آبان79) منتشر شده و سوابق زندگي سياسي خميني و چگونگي رسيدن او به‌حاكميت را مرور مي‌كند.
 زندگي سياسي خميني تا سن 60سالگي در سكوت و سازش كامل با ديكتاتوريهاي رضاشاه و محمد‌رضا شاه و‌سكوت تأييد‌آميز نسبت به‌كودتاي استعماري عليه مصدق سپري گرديد و شهرت وي از زماني آغاز شد كه در سالهاي اول دههٌ40 عليه برخورداري زنان از حق‌رأي دست به‌اعتراض زد و در آبان سال43 به‌تركيه تبعيد شد.
 دريك‌سالي كه خميني در تركيه اقامت داشت، از وي حتي يك سطر پيام و موضعگيري عليه رژيم شاه ثبت نشده‌است. وي در سال44 به‌نجف رفت در سالهاي44 و 45 يك سخنراني سياسي داشت كه در آن بدون كمترين ابراز مخالفتي با شاه، به‌موعظه براي «رؤساي دول اسلامي» پرداخت كه «بر سلاطين اسلام، بر رؤساي‌جمهور اسلام تكليف است كه دست برادري بدهند و حدود و ثغورشان را حفظ كنند». در سالهاي بعد نيز اساساً به‌درس و بحث حوزه مشغول بود.
در نيمهٌ دوم دههٌ40 بر‌اثر نضج گرفتن جنبش مسلحانه و سازمانهاي پيشتاز، جو سياسي و مبارزاتي فعالي در جامعه ايجاد گرديد و مجاهدين كه درسال1344 بنيانگذاري شده‌بودند، به‌عنوان يك سازمان انقلابي و مسلمان در سالهاي آخر دههٌ40 و اوايل دههٌ 50 شهرت و محبوبيتي وسيع پيدا كردند. اما خميني به‌رغم تمامي پيامهايي كه دراين زمينه از ايران به‌او مي‌رسيد، حاضر به‌حمايت از مجاهدين و مبارزهٌ خونبارشان با رژيم شاه نشد و چنان كه نزديك‌ترين اطرافيان خميني مانند رفسنجاني و كروبي و… بارها گفته‌اند، اين امر انزواي او را تشديد كرد.
در اين زمينه، آخوند حميد روحاني كه سالها همراه خميني در نجف بوده مي‌گويد: «…بسياري از افراد را مي‌شناسم كه بر اين اعتقاد بودند كه ديگر نقش امام در مبارزه و در نهضت به‌پايان رسيده‌است و امام با عدم‌تأييد مجاهدين خلق در واقع شكست خود را امضا كرده است. اين افراد باور داشتند كه امام از صحنهٌ مبارزه كنار رفته‌اند و زمان آن رسيده‌است كه سازمان مجاهدين خلق نهضت را هدايت كند و انقلاب را به‌پيش ببرد. واقعاً هم اين گروه در ميان مردم پايگاهي به‌دست آورده بود. امام هم اين را مي‌دانستند. هر‌روز از ايران نامه مي‌رسيد مبني بر اين كه پرستيژ شما پايين آمده. در بين مردم نقش شما در شرف فراموش شدن است. مجاهدين خلق دارند جاي شما را مي‌گيرند»(1).
خميني كه ازتحولات سياسي جامعه بركنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و به‌ويژه دانشجويان دانشگاه تهران در سال46 پس از شهادت جهان‌پهلوان تختي؛ نسبت به‌جشنهاي تاجگذاري شاه؛ و نسبت به‌تظاهرات گستردهٌ دانشجويان در سال‌48 عليه گران شدن بليت اتوبوس شركت واحد؛ واكنش صريحي نداشت و حتي نسبت به‌اعدام عاملان ترور حسنعلي منصور، نخست‌وزير رژيم شاه عكس‌العملي ابراز نكرد.اما از بيرون ريختن حقد و كين خود عليه مبارزهٌ انقلابي مسلحانه غافل نماند.
آخوند حميد روحاني در‌اين‌باره مي‌گويد: «در سال‌1349 گروهك ماركسيستي و كمونيستي سياهكل حركتي كرد كه اثر عميقي بر ملت ايران گذاشت. مردم كه از فشار و ظلم بي‌حد رژيم جانشان به‌لب رسيده بود از اين حركت به‌وجد آمدند و اميدوار شدند. خطر اين بود كه نهضت از مسير راستين خود منحرف شود. در اين‌جا بود كه امام ضربهٌ قاطع خود را وارد كردند و طي نامه‌يي به اتحاديهٌ دانشجويان مسلمان خارج كشور نوشتند: «از حادثه‌آفريني استعمار در كشورهاي اسلامي نظير حادثهٌ سياهكل و حوادث تركيه فريب نخوريد و اغفال نشويد»(2).
 ورود فرصت‌طلبانهٌ خميني به‌صحنهٌ تحولات سالهاي پاياني رژيم شاه نيز شايان توجه است. او زماني پا به‌صحنه نهاد كه دريافت سياست آمريكا نسبت به‌شاه تغيير كرده و موقعيت شاه متزلزل است. در آبان سال56، شاه در بازگشت از آمريكا، بر‌سياست جديد و استمرار فضاي باز تأكيد كرد و دو‌ماه بعد، خميني آخوندها را به‌استفاده از فرجه‌يي كه پيدا شده، فراخواند:
« اين فرصت را غنيمت بشمارند آقايان. بنويسند، اعتراض كنند الان نويسنده‌هاي احزاب دارند مي‌نويسند، امضا مي‌كنند، اشكال مي‌كنند،… شما هم بنويسيد… امروز روزي است كه بايد گفت و پيش مي‌بريد. و من خوف آن دارم كه خداي نخواسته اين فرجه از دست برود… »(3).
از آن پس نيز خميني پيوسته ازحركتهاي اعتراضي مردم عقب بود. در 17شهريور سال57 وقتي كه شاه اجتماع مردم تهران را در ميدان ژاله غرق خون كرد، خميني از موضعگيري سريع احتراز نمود تا سمت تحولات را ارزيابي كند. بنابراين چهار‌روز بعد يعني 21شهريور موضعگيري كرد.
 درمهر57، خميني از عراق به پاريس  رفت. روزنامهٌ لوموند به‌عنوان اولين روزنامهٌ غربي با خميني مصاحبه كرد و در اين مصاحبه كه در تاريخ 4ارديبهشت 57 به‌عمل آمد، خميني ضمن دادن اطمينانهاي لازم در اين زمينه كه هيچ‌گاه با افراطيون ضد‌شاه همكاري نخواهد كرد، براي كنار آمدن با قانون اساسي رژيم شاه، اعلام آمادگي نمود.
در نيمهٌ دوم سال57 كه قيام ضدسلطنتي با سرعتي شگفت‌انگيز اوج مي‌گرفت، خميني در پشت پرده به‌زد‌و‌بند با مقامها يا فرستادگان آمريكا مشغول بود. اين تماسها، دور از چشم مردم ايران، هم در پاريس و هم در تهران جريان داشت. سازمان سيا در نزديكي محل اقامت خميني خانه‌يي گرفته بود و تماسهاي نسبتاً منظمي با نزديكترين مشاوران خميني (بني‌صدر، قطب‌زاده و يزدي) برقرار ساخته بود و شخص خميني با فرستادگان جيمي كارتر ملاقات نمود.
بعد از خروج شاه،  خميني با يك پرواز اختصاصي، كه  يك سر آن به دولت فرانسه مربوط مي‌شد و سر ديگر  آن به‌آمريكا، وارد ايران شد. براي اجراي ترتيبات حفاظتي و امنيتي و... ورود خميني هريك از امراي ارتش مسئوليتي به‌عهده گرفتند.‌به‌گفتهٌ قره‌باغي، رئيس ستاد ارتش شاه، «نخست وزير شوراي امنيت ملي را براي بررسي ترتيب مراسم آمدن آقاي خميني دعوت نمود. …آقاي بختيار به‌سپهبد مقدم و سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران و رئيس شهرباني كشور تأكيد كرد كه اقدامات امنيتي لازم را در هنگام ورود آقاي خميني به‌موقع اجرا بگذارند و علاوه بر آن سپهبد ربيعي فرماندهٌ نيروي هوايي را نيز مأمور امنيت پرواز و امور داخلي فرودگاه مهرآباد نمود…»(4).
اما رويدادهاي پس از ورود خميني به‌تهران، با نقل اسناد و كتابهاي نوشته شده توسط خود آخوندها، چهار واقعيت زير را نشان مي دهد:
اول اين كه، دراوج شورش و قيام مردم كه با كاربرد سلاح همراه بود و تا آخرين لحظات كه اندك اثري از حضور مقامهاي رژيم شاه در قدرت باقي بود، خميني خط كنار آمدن با رژيم شاه را دنبال مي‌كرد و مذاكرات و گفتگوهاي پنهان از مردم هم توسط آخوندهايي مانند بهشتي و اردبيلي و هم توسط بازرگان تا ساعت 5بعد‌از‌ظهر روز 22بهمن 1357 ادامه داشت. بلافاصله پس از همين جلسه بود كه به‌دنبال توافق بازرگان با رئيس ستاد ارتش شاه، موسوي اردبيلي پيام خميني را از راديويي كه ديگر به‌دست مردم افتاده‌بود، قرائت كرد:
«اكنون كه نيروي ارتش عقب نشيني و عدم‌دخالت خودشان را در امور سياسي ابراز و پشتيباني خودشان را از ملت اعلام كرده‌اند…، ما آنان را از ملت و ملت را از آنان مي دانيم ـ‌روح الله الموسوي الخميني»(5).
دوم اين كه، اين مذاكرات، چه آن‌چه در پاريس با مقامهاي دولت وقت آمريكا صورت گرفت و با سفارت آمريكا در تهران نيز هماهنگ مي‌شد و چه آن‌چه بعد از ورود خميني در تهران تا روز 22بهمن پيگيري شد، با تأييد و رهنمود خود خميني صورت مي‌گرفت. كتاب كوثر در شرح وقايع روز 20بهمن 57 مي‌نويسد:
«چند روزي است كه شخصتيهاي برجستهٌ انقلاب از‌جمله مهدي بازرگان، نخست‌وزير منتخب امام، به‌مذاكرات خود با سران ارتش ادامه مي‌دهند. گزارش اين ديدارها به‌طور مرتب به‌استحضار امام مي‌رسد و رهنمودهاي لازم از ايشان گرفته مي‌شود»(6)
سوم اين كه، چارچوب سياسي خطي كه خميني دنبال مي‌كرد، قبول قانون اساسي رژيم شاه بود  و خميني در روز معرفي بازرگان در تهران نيز اعلام كرد كه  آن را به‌عنوان چارچوب انتقال قدرت قبول دارد. حفظ كامل ساختار ارتش شاه از پايه‌هاي اصلي اين خط بود. كما اين كه خميني  در پاريس به‌بازرگان گفته بود مي تواند وزيران رژيم شاه را هم در كابينهٌ پيشنهادي خود وارد كند.
چهارم اين كه، خميني هرگز به‌كار گرفتن سلاح و در‌هم‌كوبيدن پايه‌هاي قدرت ديكتاتوري شاه را تجويز و توصيه نكرد. به‌عكس در برابر قدرت مسلط و در برابر حاميان استعماريش مثل موش مرده زبون و ترسو و كاملاً سر‌به‌راه بود و توافقهاي به‌عمل‌آمده را مو‌به‌مو رعايت مي‌كرد، اگر‌چه در پايمال كردن قولهايي كه به‌مردم ستمديدهٌ ايران داد و در صدور فرمان كشتار مردم بي‌دفاع با استفاده از سلاحهاي سنگين و در صدور فرمان قتل‌عام زندانيان دست‌بستهٌ سياسي، هيچ پروا و درنگ و ترديدي نكرد. خميني در صحنهٌ وقايع انقلابي روزهاي21 و22بهمن به‌كلي غايب بود. از مردم رو پنهان مي‌كرد و به‌نوشتهٌ كتاب كوثر «نخستين سخنراني عمومي امام خميني 4روز پس از 22بهمن ايراد شد»(7).
توجه به‌اين واقعيات، فقط از بابت روشنگري تاريخي نيست، بلكه از بابت درك درست مسائل سياسي روز و جهت‌گيري درست و اصولي نيز حائز اهميت است. وقتي كه ماهيت خميني و نحوهٌ سوار‌شدن او بر‌موج انقلاب روشن نباشد، علت خيانتها و جنايتها و فجايع دهشتناك او در حاكميت مبهم مي‌ماند. در اين ابهام است كه ارتجاع و استعمار و ايادي آنها فرصت مي يابند تا علت اين فجايع را ذات انقلاب و سرانجام اجتناب‌ناپذير هر‌گونه روش انقلابي، قلمداد كنند، نه سرقت انقلاب توسط مرتجع قهاري به‌نام خميني! آنها تلاش مي‌كنند كه به‌اين وسيله مردم و مخصوصاً جواناني را كه از سير تحولات دهه‌هاي قبل بيخبرند، نسبت به‌نفس انقلاب و روشهاي انقلابي بدبين كنند. حال آن‌كه خميني و سردمداران رژيمي كه از خود باقي گذاشته است، مرتجعان زبوني بودند كه از هيچ بابت، هيچ ربطي به‌انقلاب و انقلابيگري نداشتند.
سلسله گفتارهاي مربوط به زندگي و به قدرت رسيدن خميني كه  مستند به متون و اظهارات خود خميني و نزديكترين اطرافيان و بالاترين مقامات رژيم اوست، براي هر‌وجدان منصفي روشن مي‌كند كه موضع مجاهدين و مقاومت ايران مبني‌بر اين‌كه خميني دزد بزرگ قرن و سارق و غاصب انقلاب ايران و رهبري آن بود، يك واقعيت محض است كه مي‌تواند علت خيانتها و فجايعي را كه طي دو‌دهه حاكميت آخوندي بر‌ايران و انقلاب ايران رفته است، توضيح دهد.
ناگفته روشن است كه مطالعهٌ كاركرد خميني در حاكميت، خود موضوع مستقلي است كه در ادامهٌ همين گفتارها و نوشته‌ها بايد مورد تحقيق قرار گيرد، تا تباهي خميني و ارتجاع حاكم و دلايلش در يك بررسي منطقي بازگو شود. چنين تحقيقي هم‌چنين مي‌تواند گوياي ارج و قدر تاريخي مقاومتي باشد كه در تاريكترين ادوار تاريخ ايران در برابر اين نيروي مهيب ارتجاعي سينه سپر كرده است.
پانويس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ «پا‌به‌پاي آفتاب»، ج3، ص162 و 163.
2 ـ «پا‌به‌پاي آفتاب»، ج3، ص163، مصاحبهٌ آخوند حميد روحاني.
 3ـ «صحيفهٌ نور»، ج1، ص266
4 ــ «اعترافات ژنرال»، ص279 و 280
5 ـ نشريهٌ مجاهد شمارهٌ517 «خميني دجال ضد‌بشر ـ شماره 30»، به‌نقل از كتاب انقلاب ايران به‌روايت راديو بي.بي.سي. زير‌نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوي، صفحهٌ 375 تا 378 ـ چاپ اول زمستان 1372، تهران
6 ـ كوثر،مجموعهٌ سخنرانيهاي خميني جلد سوم، صفحهٌ 308
7 ـ كوثر، مجموعهٌ سخنرانيهاي خميني، جلد سوم. صفحهٌ 343 تا345




1

نامگذاري سال 78 به‌عنوان سال خميني
و گزافه‌گوييهاي خامنه‌اي و خاتمي

سال78 ‌از آغاز آن توسط خامنه‌اي سال خميني ناميده شد.‌سپس در مهرماه 78، رژيم آخوندي با برگزاري سلسله مراسمي به‌مناسبت صدمين سال تولد خميني، نمايشها و به‌ويژه مبالغه‌گوييهاي حيرت‌انگيز دربارهٌ شخصيت و سوابق او را به اوج خود رساند.
اين نامگذاري و شياديهاي منضم به آن از جانب هر دو جناح عمدهٌ رژيم قوياً مورد استقبال قرار گرفت.‌با اين حال برخي در درون رژيم از اين كه در بحبوحهٌ چنين نمايشهايي،‌تشتت و بحران مرگبار،‌آني گريبان رژيم را رها نمي‌كند،‌برآشفته بودند.
روزنامهٌ جمهوري مورخ بيستم شهريور سال79 در سرمقالهٌ خود نوشت: «اين چه معني دارد كه از يك‌طرف به‌مناسبت يكصدمين سال تولد امام با بودجهٌ بيت‌المال، پلو چلو مي‌دهيم… و از طرف ديگر اجازه مي‌دهيم عده‌يي در رسانه‌هاي همين كشور و در درون همين نظام، براي آرمانهاي امام مجلس فاتحه برگزار كنند؟»
در سرمقالهٌ روزنامهٌ مزبور اين سؤال مطرح شده كه «آيا امام هم با ما هم‌عقيده است كه براي برگزاري مراسم يكصدمين سال تولدش، از نظر شكلي، سنگ تمام بگذاريم ولي در سالي كه به‌نام او نامگذاري شده، بيش‌از هر زمان ديگري به‌جان همديگر بيفتيم و به‌اختلافات و منازعات دامن بزنيم و صحنه را براي كساني كه حتي براي يك‌لحظه به امام! ارادت و اعتقاد نداشته‌اند، باز بگذاريم تا هرچه مي‌خواهند عليه …نظام …بنويسند و بگويند و انجام دهند؟»
جمهوري در اين زمينه مي‌پرسد: (‌آيا)«عملكرد همهٌ ما بر سيرهٌ عملي امام، منطبق است؟» و خود به تلخي پاسخ مي‌دهد كه «مجموعهٌ نيروهاي سياسي فعال كشور… راهي را در پيش گرفته‌اند كه در جهت مقابل خط‌امام قرار داد»…
 روزنامهٌ جمهوري اسلامي هم‌چنين با‌اشاره به‌قيام دانشجويان و مردم تهران (تيرماه78) و جبران‌ناپذيري ضربه‌يي كه در اين جريان به رژيم وارد آمد، ‌نوشت: «اين‌كه در سال امام، وقايع هفتهٌ آخر تيرماه امسال در تهران پيش آمد و عده‌يي جرأت كردند با هدف براندازي نظام به‌خيابانها بريزند، لكهٌ ننگ بزرگي است كه همهٌ نيروها… از هرجناح كه هستند، بايد خود را به‌خاطر چنين پيشآمدي، سرزنش كنند. اين‌كه هرجناحي آن ديگري را مقصر بداند، هيچ مشكلي را حل نمي‌كند. واقعيت بسيار تلخ اين است كه دشمنان مشترك انقلاب، با استفاده از منازعاتي كه ميان نيروهاي انقلاب در‌جريان است، به ميدان آمدند تا به‌خيال خام خودشان، كار را يكسره كنند…»
روزنامهٌ خامنه‌اي نامگذاري سال خميني را با بحران هولناكي كه رژيم را در خود فرو‌برده،‌در تناقض مي‌بيند. اما در‌واقع نه‌فقط تناقضي در كار نيست كه اين دو‌پديده كاملاً سازگارند. زيرا بازماندگان خميني از قضا در مرحلهٌ سرنگوني رژيمشان بيش از هر‌زمان ديگري محتاج پناه بردن به اصل و ريشه و ماهيت خود شده‌ و بيهوده مي‌كوشند تا با گزافه‌گويي و واروگونه‌گويي دربارهٌ خميني، اين دجال ضدبشر را رهبر و مصلحي بزرگ قلمداد كنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گزافه‌گوييهاي خامنه‌اي و خاتمي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خامنه‌اي در پيامي به مناسبت مراسم يادشده، خميني را «دانشمندي پارسا، و خردمندي پرهيزگار و حكيمي سياستمدار و مؤمني نوانديش و عارفي شجاع و هوشمند و فرمانروايي عادل و مجاهدي فداكار» توصيف كرد و افزود: «او فقيه و فيلسوف و عارف و معلم اخلاق و اديب و شاعر بود، برترين كرسي تدريس و فشرده‌ترين و گرمترين مجمع علمي حوزه درطول ساليان دراز به او تعلق داشت. در او، خصلتهاي برجستهٌ خداداد، درآميخته با آن‌چه او خود از معارف قرآني آموخته و دل و جانش را به آن زيور داده بود، شخصيت عظيم و جذاب و تأثيرگذاري پديد آورده بود كه هريك از چهره‌هاي برجستهٌ يك‌قرن اخير جهان ـ‌كه قرن رجال بزرگ و مصلحان نام‌آور ديني و سياسي اجتماعي است‌ـ در‌برابر آن كم‌جاذبه و يك‌بعدي و كوچك به‌نظر مي‌آمدند» (روزنامهٌ كيهان، 31شهريور78).
اگر خامنه‌اي، خميني را سرآمد بزرگان ديني و سياسي قرن ناميد، خاتمي پا را فراتر نهاد و در مراسم آغاز سال‌تحصيلي جديد دانشگاهها بر‌سر قبر خميني، با اهانت رذيلانه به ساحت پاك فاطمه زهرا(‌ع)، خميني را فرزند خلف او قلمداد كرد و مدعي شد كه خميني «سلسله‌جنبان عظمت و سربلندي ملت ايران و مسلمانان جهان در اين مرحلهٌ اخير تاريخ است».
از ديگر ادعاهاي خاتمي اين بود كه در ايران،‌ دانشگاهها موقعيت و نقش خود را «تا حد زيادي» از خميني دارند. وي افزود:« امام چند‌كار كرد:
1ـ …اكسير خودباوري را در دانشگاههاي ما و نسل جوان ما دميد…
2 ـ توجه دادن مدام و جدي ايشان به اهميت دانشگاه و نقش آن در نوسازي و اعتلاي جامعه…
3ـ پيوند ميان …دانشگاه و حوزه (تلويزيون رژيم، 7مهر78).
 قبل و بعد از خاتمي و خامنه‌اي،‌همدستان آنها در هردو‌جناح رژيم، روزنامه‌ها و برنامه‌هاي راديو تلويزيون و خطبه‌هاي نمايش جمعه را از اين لاطائلات پر كردند. راديو تلويزيون رژيم به‌همين مناسبت 700‌ساعت برنامهٌ ويژه توليد و پخش كردند (راديو فرانسه، 5مهر78).
برخي از قبيل كروبي و حسن روحاني، كوشيدند مواضع ضدانقلابي خميني در‌قبال مبارزهٌ مسلحانهٌ مجاهدين عليه رژيم شاه را توجيه كنند و سابقهٌ پرننگ و عار او را كه هيچ‌گاه حاضر به دادن فرمان جهاد عليه شاه نشد، رفع و رجوع نمايند (كانال‌2 تلويزيون رژيم، 7مهر78).
به گزارش مطبوعات حكومتي امام‌جمعه‌هاي رژيم، خميني را «نمونهٌ مجسم اسلام و قرآن و احياگر اسلام ناب دانستند و از مسئولين كشور خواستند رهنمودهاي آن اسوهٌ تقوي را نصب‌العين خويش قرار دهند» (روزنامهٌ جمهوري اسلامي، 10مهر78).
 امام جمعهٌ قشم گفت: «امام خميني احياگر اسلام ناب و نويسندهٌ 58‌عنوان كتاب بود».
 امام جمعهٌ هرمز… خميني را «سرمشق عالم بشريت دانست». يك‌آخوند ديگر به‌نام توسلي گفت:«در طول تاريخ بزرگاني هم‌چون شيخ صدوق، علامه حلي و مفاخر ديگر در جهان شيعه آمدند و لكن حضرت امام خميني در تمامي ابعاد داراي برجستگيهايي بودند و از همه مهمتر تشكيل حكومت اسلامي توسط آن حضرت بود» (روزنامهٌ جمهوري اسلامي، 10مهر78).
يكي از مشاوران خاتمي به نام سعيد حجاريان، كه يك دژخيم اطلاعات آخوندي است، خميني را متهم به آن كرد كه «آغازگر فرايند دموكراسي در ايران» بوده و افزود:«فرايند دموكراسي در ايران مثل دو چـنـد‌صـدمـتـري امدادي است كه يكصد‌متر اول آن را امام به‌پيش برد و يكصدمـتـر دوم را خاتمي…»
مشاور خاتمي هم‌چنين گفت كه «امام به پلوراليسم نيز معتقد بود» زيرا با انشعاب عده‌يي از آخوندها از جامعهٌ روحانيت موافقت كرد (روزنامهٌ خرداد، 29مهر78)!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
 سابقه‌تراشي براي خميني
ــــــــــــــــــــــــــــــ
همه مي‌دانند كه خميني تا 60سالگي در سكوت و سازش با رضاشاه و محمدرضاشاه زندگي خود را سپري كرد. اما همدستان و بازماندگانش تقلبها و مدرك‌سازيهاي ناشيانه‌يي كرده‌اند تا اين حفرهٌ بزرگ در سوابق خميني را بپوشانند. به اين منظور به‌عنوان مثال در آغاز جلد اول «صحيفهٌ نور»(مجموعهٌ پيامها و سخنرانيهاي خميني كه اولين مجلدات آن در سال 61 توسط وزارت ارشاد انتشار يافت) متني درج شده كه پاي آن امضاي «سيد روح‌الله خميني» ديده مي‌شود. تاريخ نگارش متن 11جمادي‌الاول1363 يعني سال 1323 شمسي است و در آن خميني مي‌نويسد: «قيام براي شخص است كه يك مازندراني بي‌سواد را بر يك گروه چند ميليوني چيره مي‌كند». خميني به «روحانيين اسلامي» نيز كه به‌اعتراض برنمي‌خيزند،‌انتقاد مي‌كند كه «ديديد يك نفر تبريزي بي‌سروپا را كه تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا كرد…» (منظور از اين كلمات سخيف، شادروان كسروي است).
گردآورندگان كتاب، بالاي متن يادشده اين عنوان را درج كرده‌اند: «تاريخي‌ترين سند مبارزاتي خميني»! اين عنوان به‌تنهايي هدف درج متن مزبور را كه پيدا كردن چيزي براي مبارز نشان دادن خميني در آن سالهاست، برملا مي‌كند. گو اين كه مطابق همين متن، خميني سه‌سال پس از سقوط رضاشاه، تازه جرأت انتقاد كردن به او را به خود راه داده است.
اين گونه تقلبها،‌در اين كتاب و ساير كتابهايي كه رژيم دربارهٌ خميني منتشر كرده، به‌دو‌شيوه صورت گرفته است:
 الف. پنهان كردن موضعگيريهاي رسواي خميني:
 ــ تلگرامهاي همراه با تملق خميني به‌شاه كه به ترتيب در 17مهر و 15آبان41 مخابره شده ، نه در «صحيفهٌ نور»، نه در «كوثر» (مجموعهٌ سخنرانيهاي خميني كه در سال73 توسط «مؤسسهٌ تنظيم و نشر آثار امام خميني» منتشر شده) درج نشده است.
 ــ برخي تلگرامهاي خميني به علم (اسدالله علم، نخست‌وزير شاه در سال41) نيز مشمول همين سانسورها شده است.
 ــ به همين سياق موضعگيري ننگين خميني عليه جنبش سياهكل (‌نامه به اتحاديهٌ انجمنهاي اسلامي دانشجويان خارج كشور در سال1349) در كليهٌ كتابها حذف شده است.
 ب.زدن رنگ و لعاب مبارزاتي به پيامها و سخنرانيهاي خميني:
 ـ در يك‌سخنراني، كه بالاي آن تاريخ 10فروردين41 قيد شده، اين عنوان ديده مي‌شود: «رژيم پهلوي خونخوارتر از مغول»(صحيفه نور ج1 صفحه8) درحالي كه چنين كلماتي در متن سخنراني وجود ندارد. ‌ضمن اين كه سخنراني مزبور در فروردين سال41 صورت نگرفته و مربوط به سال 42 است. ‌ولي تنظيم‌كنندگان كتاب مي‌خواسته‌اند نشان دهند كه از شروع سال41 خميني به چنين اعتراضاتي مشغول بوده است!
 ــ در نامهٌ مورخ 13فروردين42 خميني (صحيفه نور ج1 صفحه39)‌اين عنوان برجسته شده: «جنايات عمال شاه، خاطرات مغول را دراذهان تجديد مي‌كند». اين جمله هم در متن نامه نيست و به‌جاي آن جملهٌ زير ديده مي‌شود: «حملهٌ كماندوها و مأموران انتظامي دولت… ‌خاطرات مغول را تجديد كرد».
 ــ در سخنراني مورخ 11آذر41 اين عنوان درج شده: «جشن هفده‌دي، وسيلهٌ منفوريت رژيم» در حالي كه در متن اصلي اين جمله ديده مي‌شود: «اينها وسيلهٌ منفوريت است، منفور نكنيد سلطان مملكت را»(‌همان‌جا).
 ــ در سخنراني مورخ 13خرداد42 اين جمله درج شده: «دنيا بايد قضاوت كند كه روحانيت مفتخور است يا رژيم شاه». اما اين جمله نيز در متن سخنراني ديده نمي‌شود(همان‌جا).
ـ اعتراض خونين مردم قم در سال56 در تاريخ 19دي صورت گرفت. اما خميني از ابراز واكنش بلافاصله خودداري كرد و پس‌از سنجش اوضاع،‌ دوازده روز بعد خود را با جنبش مردم همراه كرد و در اين‌باره سخنراني نمود. اما كتاب «صحيفه نور» ج2، تاريخ اين سخنراني را به 19دي56 تغيير داده است (‌كتاب «مجموعه‌يي از مكتوبات، سخنرانيها، پيامها و فتاوي امام خميني» مي‌نويسد كه اين سخنراني در تاريخ اول‌بهمن56 صورت گرفته است).
 ــ وقتي كه شاه در 17شهريور سال57 اجتماع مردم تهران را در ميدان ژاله غرق خون كرد، باز خميني از موضعگيري سريع احتراز كرد تا سمت تحولات را ارزيابي كند. بنابراين چهار‌روز بعد يعني 21‌شهريور موضعگيري كرد. اما كتاب «صحيفه نور» يكي از موضعگيريهاي خميني را كه عليه حكومت نظامي است و در تاريخ 18شهريور صورت گرفته، تغيير عنوان داده و آن را به‌جاي موضعگيري مربوط به 17شهريور قلمداد كرده است!
 از اين تقلبها در كتابهاي رژيم فراوان ديده مي‌شود.