۱۳۹۵ تیر ۲, چهارشنبه

سابقه‌ درگیری خمینی با مجاهدین وبازنگری به این وقایع تاریخی




منبع : خامنه ای خلیفه ارتجاع ، 22 ژوئن 2016 








به تابستان سال 1358 رسیدیم. به وقایعی رسیدیم که با وقوع آنها، بوی فصل خزان انقلاب به مشام می‌رسید. آیا قهر و خشونتی که در صحنه‌ی سیاسی ایران به‌وجود آمد، اجتناب‌پذیر بود یا نه؟ همه‌ی اتفاقات نشان دادند که آخوندها اهل منطق و کوتاه آمدن نیستند. مجاهدین چه می‌توانستند بکنند تا کار با خمینی به خشونت نکشد؟

حالا باید پرسید آیا آن فضای باز سیاسی، رؤیا بود؟ اگر بود، رؤیای چه بود؟ آیا هیچ ایرانی زیر40سالی هست که نداند رؤیای آزادی چیست؟ الآن که در انتهای یک تاریخ 40ساله هستیم، می‌توانیم مطمئن باشیم که تمام ایرانی‌های زیر40سال، از اول عمرشان تا حالا فقط کابوس دیده‌اند! کابوس سرکوب و دیکتاتوری!

در شامگاه 30خرداد1360آخرین تلاش مجاهدین برای احیای فضای مسالمت در عرصه‌ی سیاسی ایران، توسط خمینی نابود شد و کابوس دیکتاتوری، ایران گستر! و این، داستان زندگی دو سه نسل از جوانان ایران تا امروز است؛ یعنی در پایان یک تاریخ 40ساله.

خمینی دستگاه سرکوب و گسترش خفقان و حذف مخالفانش را از مدتها قبل از 30خرداد، نظم داده و نیروهایش را توجیه کرده بود. به همین دلیل بود که همه‌ی راههای مسالمت‌جویانه‌ی مجاهدین را با سرکوب و چماق و بگیر و ببند جواب می‌داد. تا قبل از سی خرداد60، حدود 10-15 مجاهد را فقط در شهرهای مختلف شمال شهید کرده بودند.

برای بهتر نشان‌دادن آن روزها ـ و روزهای بعد از آن ـ و آشنا شدن با مواضع مختلفی که از جانب مجاهدین و رژیم بیان شد، چند روایت‌ مختلف از آن روزها را مرور می‌کنیم:

مسعود رجوی: «چنان‌که خوب می‌دانید، ما دوران کار سیاسی و به‌اصطلاح فاز سیاسی را در فاصله‌ی بین 22بهمن 1357 تا 30خرداد1360 طی کردیم. یعنی مضمون این کار سیاسی را که افشای حکومت آخوندی بود، با موفقیت پشت سر گذاشتیم. به همین دلیل رژیم که دیگر چاره‌ی دیگری نداشت و در میدان سیاسی از ما شکست خورده بود، نمی‌توانست به حرکت مسالمت‌آمیز، حتی به بازی مسالمت‌آمیز ادامه بدهد؛ ناگزیر در 30خرداد با گلوله به جان‌ ما افتاد. قبل از آن هم می‌کرد، اما دیگر آن قدم آخرش بود».

تلویزیون رژیم، 31خرداد 60، هاشمی رفسنجانی: «دیروز من از لحظاتی که درگیری شروع شد تا اواخر وقت تا نیمه‌شب در جریان برخوردهای تهران بودم و اخبار را با صدای خودشان می‌شنیدم. از مراکز تصمیم‌گیری منافقین و پیکاریها، به افرادشون دستور داده می‌شد اتوبوسها را، باجّه‌های تلفن را به آتش بکشید! از هرجا که شد، از بیمارستانها هر طور شده یک جنازه‌یی به‌دست بیارید و سر دست بگیرید و به خیابانها ببرید و مثل دوران انقلاب، مردم را با رنگ خون آشنا کنید و هیجانی کنید»

خمینی درباره‌ی سی خرداد: «منافقینی که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و جوانان ما را سر بریدند»...

حتی رفسنجانی هم که تلاش می‌کند گزارش مستند بدهد، هیچ اشاره‌یی به یک گلوله از جانب مجاهدین نمی‌کند. اگر بود، بی‌تردید در تلویزیون و رسانه‌هایشان بعد از 30خرداد، نمونه‌ی مشخص آن را توی بوق می‌کردند. در روزنامه‌های رسمی رژیم در فردای 30خرداد، حتی نام یک پاسدار کشته شده نیست. شهیدان همه مجاهدند. حرفهای رفسنجانی بهترین شاهد است که مجاهدین حتی یک تیر هم شلیک نکردند.



نگاهی به‌ خاطرات چند شاهد درباره‌ی 30خرداد:

یک شاهد صحنه: انتظار نداشتیم به این سرعت مردم را به گلوله ببندند؛ چون تظاهرات مسالمت‌آمیز بود.

یک شاهد صحنه: یک آن چشمم را برگرداندم، دیدم حداقل 7-8نفر از مجاهدین حول و حوش ما به‌شهادت رسیدند.

یک شاهد صحنه: در اوین، پشت سلول ما جاده‌یی بود که به محل اعدام زندانیان ختم می‌شد... خودم به‌طور مشخص500تیر خلاص شنیدم و علامت زدم.

«پانصد اعدامی» در یک شب! این عدد و آن روزها و سالها را که ادامه دهیم، به شب‌ها و سالهای بعد می‌رسیم که در جریان یک نسل‌کشی بی‌سابقه، از 120هزار نفر هم گذشت! تعداد زندانی‌ها از این هم بیشتر شد. از تعداد آنهایی که سر به‌نیست شدند یا مهاجرت کردند، آماری در دست نیست. اما به آمار اعدامی‌ها تا همین الآن هم روز‌به‌روز، اضافه می‌شود.