منبع : تلویزیون رنگارنگ لندن ، 10 اوت 2016
افشای سرپل های وزارت ا طلاعات در ترکیه و اربیل عراق - افشاگری آقای محمد صاحبی در تلویزیون رنگارنگ لندن
برنامه ای بنام 20- 80 از آقای محمود سرابی که در تلویزیون رنگا رنگ پخش میشود
آقای محمدصاحبی در قسمت اول افشاگریهای خود به نقش وزارت اطلاعات درتیف و نحوه به استخدام در آوردن نفرات ازطریق وعده و وعید و .....را توضیح دادند.
ایشان در ادامه افشاگری خود امروز به افشای سرپل های وزارت ا طلاعات در ترکیه و اربیل عراق می پردازد:
آقای محمود سرابی :
به قسمت دوم افشاگري آقاي محمد صاحبي ميرسيم هفته گذشته قسمتي اش را ديدم
من فكر ميكنم كه تلويزيون رنگارنگ الان در موقعيتي هست كه اين اعتمادملي را جلب كنه همينطور مثل آقاي محمد صاحبي و كساني كه در اين دام شوم نظام جمهوري اسلامي افتادند بيايند و افشاگري كنند اين افشاگري در همه زمينه هست از برجسته ترين ويژگي هاي تلويزيون رنگارنگ از روز اول بوده كه سال گذشته دو تا ويژگي خاص داشت افشاگري و روشنگري شما حتي اگر برگرديد به سال 2004 يا حتي 98 من سخنرانيهايي كه جاهاي مختلف داشتم اصلاً اسمش پرده ها فرو مي افتد ،افشاگري و روشنگري يعني منظورم اين است كه اين چند ادمي كه ما داريم خاص نيست چون من اعتقاد دارم من هنوز اعتقاد دارم وقتي مبارزه ايي را ميخواهيم در مسير درستي هدايتش كنيم اين بايد براي آن مخاطبي كه ميخواهد همراه اين مبارزه باشه تر و تميزشه چهره هاي تقلبي را از تويش بياوري بيرون اگر نتواند از پس همين دور و بر خودش بر بياد مسلماً نمي شه انتظار داشت از پس آن كنده هم بر بياد پس اين تلاشي كه من هميشه كردم اين دور و بريها تو این سی سال گذشته گوششان را بگيرم و كله شان را بر ميز رسوايي بزنم با تمام مشكلاتي كه برايم ايجاد كرده براي همينه ، من ميتوانستم همين كار رابكنم با مستقيم با رژيم با اين آدمهاي دور و بر كاري نداشته باشم شرايط زندگي ام از ايني كه هستم صد هزار مرتبه بهتر بود ولي ما هر روز ميايم فكر نكنيد ا ز چيزي ميترسم ميخواهم شما در جريان قرار بگیريد. وقتي شما اسم يك ادمهاي جك وجونوري را مي بينيد كه مار خورده اند و افعي شده اند اين ها بيكار نمي نشيند كه من اسم شان را ميآرم عكس شان را ميآرم سابقه شان را ميارم ، پرونده شان را ميآ رم ، يكي اگر اين كار را با من بكند بخدا به دادگاه ميكشمش پدر پدر سوخته اش را درميآوردم ولی یا اینکه خفه خون ميگيرند ميدونند كه من دروغ نمي گويم . ولي تاوانش را ميدهم ميروند پرونده سازي ميكنند شايعه سازي ميكنند پرونده سازی میکنند هزار جور كار كثافت ديگر را هم ميكنند ولي بحث من اين است كه بايد اين تلاش ها باشد و بايد هر چه بيشتر اين چهره ها را به مردم شناسناند الان شما به خارج كشور نگاه كنيد و تمام كساني كه بهر حال بخواهند يا نخواهند سر نخ ها دست شان گرفته اند ادمهايي هستند كه پرونده شان خونين است ، ميگند آقاي محسن سازگار گفته آقا من غلط كردم سپاه را ساختم ، غلط كردي سپاه را ساختي؟ اگر تو یک سر سوزن وجودت يك سر سوزن حقيقته كه نيست يا در يك دادگاه در يك مناظره رو در روي پرونده ات بگذارند، ورق به ورق بكنند آنجا صحبت كن ، تو كشدارش بودي يا نبودي ؟ شما ممكنه بگيد من تير نزدم اونش را هم نميدانم كه شايد زدي ولي حتي هم نزده باشيد به غير مستقيم در تمام جنايات رژيم آن زماني كه بوديد شركت داشتيد.
شما جزء دونه درشت هاي تصميم گيري های حكومت بوديد اين همه ادم دور و برتون مي گشتند جوانهاي مردم منظورم اين است كه بايد بايد و بايد ما بتوانيم امكاناتي داشته باشيم كه برويم خونه هاي مردم و بيشتر و بيشتر اين چهره هاي تقلبي را به مردم بشناسانيم . بهرحال
قسمت ديگري از برنامه آقاي محمد صاحبي را مي بينيم من باز هم از ايشون از بابت اين همكاري تشكر ميكنم .
آقای محمدصاحبی در قسمت اول افشاگریهای خود به نقش وزارت اطلاعات درتیف و نحوه به استخدام در آوردن نفرات ازطریق وعده و وعید و .....را توضیح دادند.
ایشان در ادامه افشاگری خود امروز به افشای سرپل های وزارت ا طلاعات در ترکیه و اربیل عراق می پردازد:
آقای صاحبی مینویسند:
«در دسامبر 2007 من به همراه 4 نفر ديگر به تركيه رفتيم. من به همراه 2 نفر ديگر جهت رفتن به كشور يونان اقدام كرديم كه متأسفانه در شهر ادرنه تركيه دستگير شديم و به بازداشتگاه منتقل
شديم. در همان بازداشتگاه يك روز صبح حدود ساعت 10 يك نفر به نام اسماعيلي يا اسماعيل زاده به ما تلفن كرد و خودش را از بچه هاي وزارت اطلاعات معرفي كرد و گفت كه مي دانيم كه شما 3 نفر آنجا هستيد . شما با ما همكاري كنيد و من مسئله شما را حل ميكنم و كاري ميكنم كه شما آزاد شويد و برويد استانبول پيش بچه هاي خودمان و مسئله شما را تا اروپا حل ميكنيم كه من قبول نكردم . او همچنين گفت كه اگر قبول نكنيد شما را به اربيل عراق بر ميگردانند و يك شماره تلفن به ما داد و گفت شخصي به نام امامي آنجاست، رفتيد با او تماس بگيريد و او مسئله شما را حل ميكند. حدود 45 روز بعد ما به عراق ديپورت شديم.
خانه اربيل در عراق
بعد از اينكه به عراق ديپورت شديم ما را به خانه اي در شهر اربيل بردند. اين خانه در محله اي به نام برايتي
بود كه خوابگاه كنسولگري رژيم ايران در همسايگي آن بود . اين خانه توسط كنسولگري رژيم اجاره شده بود و هزينه آنرا كاملا آنها مي پرداختند . مسؤل اين خانه يك شخص كرد عراقي بود به نام عبداله اكره اي كه فارسي كاملا خوب صحبت ميكرد. خودش را از « علاقات» ايران معرفي ميكرد كه به زبان كردي به معني روابط دولت محلي كردستان با ايران است. اين فرد تمام گزارشات نفرات خانه را به كنسولگري رژيم ميداد و مثل يك اطلاعاتي براي كنسولگري كار ميكرد. چون خودم مدت بيش از يك سال مسؤل اين خانه بودم از اعمال نفوذ كنسولگري در اين خانه كاملا اطلاع دارم.
از همان ابتدا كه من وارد خانه شدم دوستانم به من ميگفتند كه به رژيم توهين نكن چون در اينجا نفراتي هستند كه به كنسولگري رژيم اطلاع مي دهند. بعدازظهر همان روز مازيار شيرواني آمد و به من گفت شخصي به نام امامي ميخواهد با تو صحبت كند. امامي در كنسولگري رژيم در شهر اربيل عراق كار ميكرد و يكي از مأموران بلندپايه وزارت اطلاعات رژيم ايران بود كه مسؤل به خدمت در آوردن نفرات تيف بود. من با تلفن مازيار شيرواني با وي صحبت كردم و او به من گفت كه با مازيار شيرواني به كنسولگري بروم. فرداي آن روز من با همين فرد به كنسولگري رفتيم و با امامي ملاقات كردم. امامي به من گفت كه اگر ميخواهي به اروپا بروي ما ميتوانيم تو را بفرستيم و از من 2 عكس گرفت و همچنين ورقه سفيد به من داد و گفت از زمان ورود به مجاهدين تا حالا را كاملا برايم بنويس او تأكيد داشت كه اسم فرماندهانم را بگويم و سمت هايي كه داشته ام را بگويم و من هم اينكار را كردم.
تقريباً اين فرد ( امامي) با همه نفرات مستقر در آن خانه ارتباط برقرار كرده بود وهدفش هم اين بود كه همه را به مزدوري وزارت اطلاعات آخوندي بكشاند. كارش را نيز به اين طريق آنجام ميداد كه پاسپورت صادر ميكرد و با پاسپورت ايراني نفرات را به تركيه مي فرستاد و از آنجا به بعد هم در خانه هايي كه در شهر استانبول تركيه داشتند ادامه راه تا فرانسه را انجام ميدادند.
نفراتيكه به استخدام وزارت اطلاعات در آمدند و با پاسپورت ايراني, عراق را ترك كردند عبارت بودند از : نادر نادري , محمد رزاقي, محمد كرمي, حسن پيرانسر, مجيد روحي, محمد بازيارپور, حامد صرافپور , عليرضا نصرالهي, علي جهاني, جمشيد چارلنگ نيز قبل از من به همين طريق با گرفتن پاسپورت به فرانسه رفته بودند. همه اين نفرات به فرانسه اعزام شدند ولي سپس چارلنگ و جهاني را به آلمان فرستادند.
در اين مدت دو سال( از ژانويه 2008 تا فوريه 2010 ) كه من در خانه اربيل بودم چندين بار امامي به من تلفن ميزد و به من ميگفت كه چرا براي رفتن اقدام نمي كنم و نفرات ديگر رفته اند و آلان در اروپا زندگي ميكنند و تو هنوز اينجا مانده اي كه من هم قبول نميكردم و ميگفتم يكي از اقوامم در خارج دنبال كارم است.
در يك ملاقات حضوري كه با اين شخص داشتم او به من گفت كه اگر ميخواهي بروي اروپا همين الان برو ساكت را بردار و بياور و من ترا به فرانسه پيش جواد فيروزمند و نادر نادري مي فرستم كه من به او گفتم كه پول ندارم و او گفت كه پول نياز نيست و من همه مخارجت را مي دهم فقط تو برو فرانسه با اين نفرات كار كن كه بازهم قبول نكردم. بعداز آن نيز با من تماس تلفني مي گرفت و صحبت هايش حول همين موضوع بود.»