۱۳۹۵ شهریور ۱۸, پنجشنبه

قتل‌عام تنها پاسخ ممکن خمینی و نظام پلیدش به پدیده مجاهد خلق

منبع : ایران اسرار ،8 سپتامبر 2016
مهدی ابریشمچی


این روزها در آستانه پنجاه و یکمین سالگرد تاسیس سازمان  مجاهدین خلق ایران  با صحنه شگفت‌انگیزی روبه‌رو هستیم. گاه انسان احساس می‌کند که آنچه را قرآن درباره روز قیامت وعده کرده است به روشنی و وضوح جلوی چشمانش می‌بیند:

 یوم تبلی السرائر: روزیکه تمامی اسرار پنهان آشکار می‌شود. افشای نوار منتظری توسط پسرش درباره قتل‌عام سال 67 ناگهان آتش به انبار باروت می‌زند و انفجاری از آگاهی نسبت به این پدیده فوق جنایتکارانه، ایران و جامعه جهانی را فرا می‌گیرد و ناگهان زلزله ای بنیان کن رژیم آخوندی را به لرزه درمی‌آورد. بازتاب رژیم، از خامنه‌ای تا رفسنجانی و روحانی، از این باند تا آن باند رژیم و خرده باندهایش می‌توان گفت استیصال است و اضطراب و وحشت و خفقان گرفتن، رژیم زهرخورده آخوندی زیر ضرب این واقعه در حال تکه‌پاره شدن است. و شگفت این‌که درست در همین روزها در آستانه 51مین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین، این سازمان در اوج وحدت، انسجام، قدرت یکپارچه گی، توفنده و پیشرو در تمامی زمینه‌های ایدئولوژیک، استراتژیک، تشکیلاتی و سیاسی به پیش می‌رود. و ضربات کوبنده سیاسی اش، رژیم را بی وقفه در هم می‌پیچد.

 راستی موضوع چیست؟ در سال 67 منتظری که بهر دلیل این درجه از شقاوت و جنایت را برنمی‌تابید زبان به اعتراض گشود و خمینی بلافاصله به‌اصطلاح حاصل عمرش را زیر لگد له کرد و به حصر خانگی پرتاب نمود.

راستی چرا اینکار را کرد؟ بدون شک منتظری دو گناه نابخشودنی داشت. مخالفت با این قتل‌عام جنایت‌بار و شاید خطرناکتر از آن گفتن این جمله که «مجاهدین خلق اشخاص نیستند، این یک خان است... میزنیمش می‌کشیمش خلاص می‌شن، اما اینها شخص نیستند، این فکره، این منطقی است که حنیف نژاد و نمی‌دونم کی، اینها القاء کردند، منتهی اینها... این منطق را... راه انداختند ، این‌که داره جونشو فدا میکنه، انتحار میکنه بالاخره معتقده دیگه باباجون، این فکر رو ما بایستی یک جوری میکردیم با فکر از بین می‌بردیم، حالا ما نداشتیم کسی که با منطق و با صحبت کن، اونها رو ببره اعدام کنه، خلاص می‌شدیم، قطعاً خلاص میشه، و به عقیده من این ضربه ای است به جمهوری اسلامی، به انقلاب» .

 خمینی با شنیدن این جمله احساس لرزه مرگ تاریخی می‌کرد، چرا که با تمام وجود شیطانی‌اش حس می‌کرد صحنه نبردی که منتظری او را به آن فراخواند یعنی نبرد ایدئولوژیک با مجاهدین صحنه ای برای دفن مطلق تاریخی ارتجاع آخوندی است.

 این شیطان قرن حتی در حجره‌های نجف با شنیدن اولین کلماتی که پیام مجاهدین را حمل می‌کرد، بدون ذره‌ای ذره‌ای تردید خصم آشکار ایدئولوژیک و تاریخی ارتجاع مذهبی را در مقابل چشمانش دید. به همین دلیل از همانجا تصمیمش را گرفت.

 بله در سال 1344 وقتی حنیف کبیر و یارانش کلمه مبارکه اسلام انقلابی را بیان کردند و به روشنی گفتند که مرز بین حق و باطل از میان با خدا و بی خدا نمی‌گذرد، بلکه از میان استثمار شده و استثمار کننده از میان مظلوم و ظالم می‌گذرد، اندیشه ای را پایه گذاری کردند که هماورد و پاسخ تاریخی تمامی مرتجعینی بود که ایران و ایرانی را و حتی جهان اسلام را می‌خواستند برده ایدئولوژیکی خود کنند. یعنی آنها را برای همیشه در جهل و خرافات و واپسگرایی و فاسدترین اندیشه‌ها تحت نام اسلام نگه دارند و برگرده آنها سوار شده، آنها را شلاق‌کش نمایند و از این طریق به تمامی مطامع خود برسند. البته و صد البته پیوسته پشتیبان مستبدین در ایران عزیز ما بودند و خنجرهای کینه و عداوت را بر پیکر مشروطه و مشروطه خواهان و مصدق کبیر فرود آوردند. از شیخ فصل الله تا کاشانی.

 وقتی خمینی سوار بر موج خون مجاهدین و فدائیان و سایر آزادی‌خواهان و مردم ایران به قدرت رسید. طبعاً می‌خواست این حاکمیت منحوس ارتجاعی را در یک امپراطوری به‌اصطلاح اسلامی برای همیشه بر سر قدرت نگه دارد. ولی می‌دانست که نوری در این میان هست که بنیان ظلمت حاکمیت او را می‌تواند از ریشه بر اندازد. و آن پدیده مجاهدین و کلمه طیبه اسلام انقلابی است. از نظر خمینی و دار و دسته فاسدش گناه بزرگ مجاهدین اتفاقاً همین بود که می‌گفتند مسلمانیم ولی در عین حال مبتنی بر اسلام انقلابی تا بن استخوان آزادیخواه و آزادیخواه‌تر از هرکس. تا بن استخوان ضد ظلم و ضداستثمارتر از هرکس و این‌که این اسلام واقعی است و کوتاه هم نمی‌آییم و این برای خمینی خطرناکترین پدیده و پدیده ای کشنده بود، چرا که سنگین‌ترین سلاح او چیزی نبود جز ارتجاعی به اسم اسلام.

 به همین دلیل هرکس که حامل این پیام باشد برای خمینی و اندیشه‌اش خطرناکتر از هر سلاحی در جهان است. و به همین دلیل باید نابود شود.

 آنچه منتظری نمی‌دانست این بود که در مقابل این نور یعنی اندیشه مجاهدین و اسلام انقلابی، ظلمت مطلق خمینی حتی یک کلمه در عالم نظر ندارد. مشکل خمینی این نبود که نمی‌فهمید که مجاهدین یک فرد یا چند فرد نیستند اتفاقاً او خیلی خوب می‌فهمید که آنها یک اندیشه و یک آرمان هستند درست به همین دلیل تصمیم به نسل کشی مجاهدین می‌گیرد و حتی دخترک 15ساله ای که فقط گفته بود برادرش را که هوادار مجاهدین است را دوست دارد باید که بدار آویخته شود، آری خمینی و تمام دار و دسته‌اش، تمام قاتلین حرفه ایش، تمام  سپاه پاسداران  و کمیته‌ها، تمام مؤسسات سیاسی و نظامی‌اش از همین دختر 15ساله که به اندیشه مجاهد خلق دلبستگی دارد می‌ترسند و به خود می‌لرزند.

 این چنین است که تنها پاسخ نظام خمینی به اندیشه مجاهد خلق و تک‌تک افراد آن قتل‌عام است. این است فلسفه ی فتوای ننگین خمینی برای کشتار و قتل‌عام مجاهدین هرجا که باشند. حتی 30هزار زندانی محکوم شده قتل‌عام می‌شوند.

 آری از نظر خمینی باید نسل مجاهدین را از بیخ برانداخت، هرجا که باشند، به هر تعداد که باشند، چرا که وقتی یک مجاهد خلق روی خاک خدا زنده است خواب خوش و آرامش برای خمینی و آل خمینی وجود خارجی ندارد.

 آری قتل‌عام مجاهدین تنها و تنها شاخص برای سلسله ولایت‌فقیه از خمینی تا خامنه‌ای است.

 اینست دلیل درهم ریختگی نظام در قبال افشای قتل‌عام سال 67. چرا که احساس می‌کنند اگر از همین عفونت تاریخی و جنایت فوق تصور کوتاه بیایند و عملاً خمینی مدفون را بار دیگر حول مقوله قتل‌عام به خاک بسپارند، دودمانشان به باد خواهد رفت.

 ولی واقعیت اینست که بهر دلیل آنچه منتظری گفته بود محقق شد و جنایتکارترین نوع قتل‌عام، و تکرار آن در سالهای بعد در اشرف و لیبرتی نتوانست جلوی اندیشه شکوفان مجاهد خلق را بگیرد به‌خصوص این‌که کلمه طیبه اسلام انقلابی که در سر زمین پاکیزه مجاهدین کاشته شده بود، نه تنها توسط شاه و ساواک از بین نرفت و نه تنها در کودتای خیانت‌بار اپورتونیستهای چپ‌نما که مستقیماً همین کلمه طیبه را هدف قرار داده بودند نتوانست بجایی برسد، بلکه این کلمه طیبه مانند درخت طیبه رشد کرد و در بالا بلندترین شاخسارش، عالیترین مصداق و مفهوم اسلام انقلابی، که عبارت بود از انقلاب ایدئولوژیک مریم پاک رهایی به بار نشست.

 و به این ترتیب سازمان مجاهدین خلق ایران به‌مثابه هماورد ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی شجره خبیثه ارتجاع تحت نام اسلام، امروز در مقابل مردم ایران و جهانیان هر روز درخشنده‌تر و بارآورتر و سرافرازتر قد می‌کشد و نوری برای مردم ایران و برای مردم منطقه که تا بن استخوان ظلم و ستم این رژیم و اندیشه پلیدش را تحمل کرده‌اند می‌باشد.

 یعجب الزرا ع لیغیظ بهم الکفار، نوری برای دوستان و خاری به چشم دشمنان.