منبع ، ایران اسرار ، نوشته م. تهرانی، لبخند کبوتران آزادی، وچنین شد داستان آن کبوتران وپرواز شان ....
تاریخ : 8 سپتامبر 2016
بیش از دو سال چهارماه و ۸ روز از بهار آزادی و شکفتن اولین جوانه های امید در پس سالها رنج و شکنج در زمستانهای سرد و تاریک حاکمان رژیم سلطنتی بیشتر نگذشته بود، هنوز چند صباحی بیشتر از هلهله شادی وخنده های امید با هزاران آرزو اعتماد توده ای در اولین روزهای طلوع آزادی ایران زمین نگذشته بود، هنوز مادران و پدران و خانواده های داغدار ، غم از دست دادن عزیزان و شهیدانشان در نظام ستم شاهی را به امید به بار نشستن آن خونها و رهایی خلقی از ستم دیکتاتوری تجربه میکردند ، . . . همه خوشحال بودند و همه خود را در آبادانی کشورشان سهیم میدیدند، هر کس با هر اندیشه و مرامی با عضویت در جمعیتی و یاگروهی و یا حزب و سازمانی تلاش میکرد از دریچه ای و زاویه ای در شکوفایی و پیشرفت جامعه اش نقش آفرینی کند؛ که نعره های مشتی اراذل و اوباش با شعار ”حزب فقط حزب الله ـ رهبر فقط روح الله“ همه را متّحیر کرد، ابتدا برخی آنها را بازمانده های ساواک و نوادگان شعبان بی مخ ها و یا اجیر شدگان امپریالیست ها میپنداشتند و منتظر بودند که خمینی از انها ابراز انزجار کند و نهیبی به این اعمال بزند. ولی در اوج حیرت و تأسف دیدند پشت اینها به خمینی گرم است و سردمداران این جماعت از آخوندهای نزدیک به خمینی پول و دستور میگیرند ، . . . . ، فعلاً در این نوشتار قصد پرداختن به حوادث دوسال و اندی فاز سیاسی را ندارم و از اینکه در این مدت کوتاه چه ها بر سر این مردم آوردند،در میگذرم. از هجمه های چماقداری و چاقو بدستان بهشتی ملعون ، از نعره های حزب اللهی ها و فالانژهای حزب جمهوری اسلامی !!! از عربده های یا روسری یا تو سری بسیجی های رفسنجانی، از به آتش کشیدن مغازه های کتابفروشی و ضرب و شتم دانش آموزان و نوجوانان نشریه فروش و نشریه خوان ، از ممنوع الانتشارکردن صدها کتاب و روزنامه و نشریه ، از دستگیری و زندانی کردن بیش از هزار میلیشیای مجاهدخلق در فاز سیاسی، از اعدام برادران عسگری و دستگیری و زندان و شکنجه شهید سعادتی در همان دوساله اول حکومت ننگین خمینی و آخوندهای تبهکارش، از خون بدل کردن آیه الله طالقانی، از به شهادت رساندن بیش از ۵۵ نفر هوادار مظلوم و بی گناه سازمان مجاهدین، از حمله و هجوم چماقداران به میتینگ ها و اجتماعاتی که با مجوز وزارت کشور همان حاکمان عمامه دار برپا میشد (تا جائیکه حتی صدای اعتراض احمد خمینی و مهدوی کنی را هم درآورد) از دزدی ها و چپاولهای نجومی و عارتگریهای سردمداران تازه به دوران رسیده و. . و. . . . که در این نوشتار قصد پرداختن به آنها را ندارم. سؤال همواره این بود : جرم ما چیست؟
در آخرین روز بهار و بعدازظهر ۳۰ خرداد ۶۰ جمعیتی بالغ بر پانصدهزار نفر در یک تظاهرات مسالمت آمیز در تهران به خیابان آمدند تا مخالفت خود را با سیاست حذف مخالفان و ایجاد رعب و خفقان ابراز کنند. هیچکس سلاحی نداشت و هیچ عمل خشونت آمیز و تحریک آمیزی هم از کسی سر نزد. مسیر جمعیت به سمت مجلس رژیم بود، ولی خمینی ملعون تحمّل این را هم نداشت و آنرا برنتافت و به دستور مستقیم او تظاهرات مردم را به رگبار بسته شد و دستور خمینی مبنی بر اجازه شلیک به تظاهرات چندبار از رادیو و تلویزیون هم پخش شد. در همان روز صدها نفر دستگیر شدند و ده ها نفر بدون آنکه حتی اسم آنها سؤال شود و بدون کمترین ریل قضایی به جوخه تیرباران سپرده شدند و چند روز بعد عکسهای آن شهدا را در روزنامه ها چاپ کردند تا والدینشان جنازه های فرزاندانشان را از اوین یا از پزشک قانونی تحویل بگیرند.
همه مردم ایران به یاد دارند که از اول تابستان ۶۰ شبی نبود که صدتا، دویست تا، سیصدتا از جوانان و از دختران و پسران این مرز و بوم را اعدام نکنند و بعد در اوج وقاحت آخوندی اسامی انها را هم در روزنامه هایشان اعلام نکنند. شلاق و شکنجه ”ضرب حتی الموت“ به فتوای صریح خمینی در سراسر زندانها و دستگاههای سرگوب آخوندها قطع نمیشد، شایع است که در آن ایام همین آخوندپورمحمدی جلاد (وزیر دادگستری فعلی آخوند روحانی) سر بازجو و شکنجه گر و مسؤل بند ۲۰۹ اوین با نام مستعار حسین محمدی بوده است. صدها مجاهد خلق را زیر شکنجه های سبعانه به شهادت رساندند، مجاهد قهرمان محمد نوروزی (صمد شیبانی) که ۳۵ روز هم سلول او بودم را آنقدر شکنجه کرده بود که در بدن او هیچ محل سالمی نمانده بود ، همین آخوند دژخیم مجاهد قهرمان الماس عوض یار (هم سلولی دیگر مرا) آنقدر قپانی کرده بود که هر دو دست الماس از کار افتاده بود، همین دژخیم شقی یک پزشک جوان را (که با او هم سلولی بودم و اصلاً هوادار هیچ گروهی نبود) فقط به جرم ۱۰ تومان کمک مالی به یک دانش آموز نشریه فروش تا سر حد مرگ شکنجه میکرد، در همین سالهای دهه ۶۰ بود که احمدی نژاد منفور (رئیس جمهور قبلی رژیم) لقب پاسدار هزار تیر را کسب کرد و بعدها همین پاسدار وقیح و منفور مدال افتخار !!! را به گردن حاکم ضد شرع خمینی گیلانی سفاک انداخت و از او تقدیر کرد. بله در آن تابستان خونین و گلگون که خون سراسر ایران را فراگرفته بود، همین آخوند رفسنجانی رئیس مجلس خمینی بود و بعد از خمینی بالاترین نفوذ را در ارگانهای دولتی و.. داشت و در نماز جمعه داد سخن میداد که مجاهد دستگیر شده را باید دست راست و پای چپش را قطع کرد و رهایش کرد تا از درد بمیرد. در همان ایام آخوند علی خامنه ای رئیس جمهور خمینی بود، در آن سالها همین دبیر تشخیص مصلحت فعلی نظام پاسدار رضایی خون آشام که در فرستادن هزاران دانش آموز روی مین و باز کردن میدانهای مین توسط نوجوانان دانش آموز مشهور شده بود، فرمانده کلّ سپاه پاسداران خمینی در جنگ ضد میهنی بود. در آن سالها اکثر آخوندهای مجلس خبرگان رژیم و بالاترین مسؤلین فعلی نظام در سرکوب و شکنجه و قتل و عام زندانیان همگی سهیم و فعال بودند.
من خودم از اول تابستان ۶۰ تا اواخر تابستان ۶۴ به مدت چهار سال و دوماه زندان بودم و نزدیک به چهار سال را در زندان اوین (بندهای ۲۰۹ ، بند۲ ، و بند موسوم به آموزشگاه) شاهد بدترین انواع شکنجه و رذیلانه ترین جنایات بیشمار این سفاکان ضدبشر بودم. فقط در شب ۵ مهرسال ۶۰ بیش از ۵۰۰ نفر را در ۲۰ جوخه ۲۵ نفری در حدفاصل ساعت ۹ شب تا ۴ صبح در پشت بند۴ اوین تیرباران کردند و صدای تک تیرها شمارش میشد. هنوز صداهای پرطنین ”مرگ بر خمینی، سلام برآزادی، درود بر رجوی آن کبوتران خونین بال آزادی در شب ۵ مهر سال ۶۰ در ذهن و خاطرم نوا دارد. فقط در روزهای ۱۹ و ۲۰ بهمن۶۰ دهها مجاهد خلق را که حاضر نشدند به پیکرهای پاک و به خون خفته سرداران عاشورا شهید اشرف رجوی و سردار خیابانی توهین و اهانت کنند، به جوخه تیرباران سپردند. بله بدست این سفاکان شقاوت پیشه و قبل از عملیات کبیر فروغ جاویدان در سال ۶۷ قتل عام نسل جوان و انقلابی این میهن شروع شده بود و آمران و عاملان آن کشتارها همین حاکمان فعلی و بالاترین مهره های این رژیم بودند.
موضوع قتل عام و نسل کشی از تابستان ۶۰ شروع و در تابستان ۶۷ به اوج خود رسید و هنوز هم ادامه دارد. تازه خود اعدام و تیرباران و حلق آویز در مقایسه با انواع شکنجه های روحی و روانی و جسمی کمترین آنها بود. اما مجاهدین قهرمانانه فدیه جان و مال و همه هستی خود را برگزیدند و در بذل آن دریغی نداشتند. البته آنچه در نگاه اول برجسته میشود شهادتها و تیربارانها و حلق آویزها است که به حق هم همین باید باشد. ولی هزاران هزار شکنجه و درد است که کمتر کسی خبردار شده است که در این سالیان در زندانهای خمینی و خامنه ای بر مجاهدین و مبارزین راه آزادی چه گذشته است. از شکنجه زنان نزد همسران و کودکانشان و حتی نزد پدران و مادران سالخورده آنها و بالعکس و از تجاوز و رذیلانه ترین اعمال که هرگز قابل بیان نیست و صد بار سخت تر از اعدام است و لاجوردی دژخیم به عنوان یک روش معمول فتوا و اجازه آنرا از خمینی دجال گرفته بود و اعمال میکرد. از بلاهایی که بر سر خانواده ها می آوردند و شایعات و دروغپراکنی های رژیم، از به خیانت کشاندن عناصر سست عنصر با طمع آزادی و بعد به جبهه و روی میدان مین بردن و یا حتی اعدام کردن آنها، از محبوس کردن نفرات در یک قفس ۳*۳ متری و به صورت دو طبقه افراد را روی هم ریختن، از قطع دستشویی و قطع حمام طولانی مدت، تا سینه زنی اجباری و نمازجمعه بردن اجباری برای تبلیغات دروغین که داعش و بوکوحرام باید از پاسداران خمینی یاد بگیرند. از سر به نیست کردن ها و مفقودین و اعلام شهادت قبل از تیرباران برای دست باز داشتن در شکنجه های طاقت فرسا، از کشیدن خون مجاهدین محکوم به اعدام قبل از شهادتشان برای پاسداران و مجروحین جنگ ضد میهنی (که خودم گواه و شاهد آن بوده ام) از درآوردن چشم و یا قطع اعضای بدن محکومین به اعدام برای پیوند زدن به معلولین جنگ ضد میهنی، از شکنجه های کودکان معصوم و وادار کردن آنها به نوحه خوانی و شعار دادن علیه مجاهدین و . . . و . . . و . . . بیش از ۷۰ نوع شکنجه که در پرونده آخوندهای حاکم ثبت و درج است و در پرونده های علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و سبزعلی رضایی و مصطفی پورمحمدی و حسن روحانی و حسین شریعتمداری و اکثر قریب به اتفاق سردمداران فعلی نظام فراوان وجود دارد و شاهدان زنده بسیار حی و حاضر که آماده گواهی دادن بر جنایات آنها در هر دادگاه بین المللی هستند.
بی جهت نیست که بعد از پخش فایل صوتی آقای منتظری این بار برخلاف همه دفعات قبلی هیچکدام از سردمداران شکنجه و سرکوب نه منکر شدند و نه مثل امام دجالشان آنرا به گردن خود مجاهدین انداختند. این نوار آنقدر گویا و روشن و شفاف هیئت مرگ و شخص خمینی را افشا میکند و در برابر میز عدالت قرار میدهد که تنها راه اذعان به آن است ولاغیر. ولو اینکه آخوندک بدنام و وزیر دادگستری!!! آخوند روحانی با دنائت و وقاحت آخوندی و با رذالت و پررویی جلاد شقاوت پیشه به ان افتخار هم بکند، بیان او با هر لحن و هر فرهنگ و هر ادبیات و هر زبانی که باشد ”اعتراف به جنایت “ است.
. البته این سنت تاریخ است که جباران و ستمکاران و دیکتاتورها تا اخرین لحظات حیات ننگینشان قدرت مردم و خلق بجوش آمده و بپا خواسته را درک نمیکنند و جدی نمیگیرند. بخصوص آخوندهای سفله و حرام لقمه حتی تا لحظه مرگ هم یک لحظه از اعدام و شکنجه دست نمیکشند، چون بخشی از ماهیت ضد خلقی و ضد بشری آنها است، هرچه هم خودشان را بزک کنند و به از ما بهتران چشمک و چراغ بزنند و مدره نمایی کنند و برجام و برشام امضاء کنند، ولی در برابر خلق آگاه و بپا خواسته و خون جوشان شهیدان و مقاومت سرفراز رزمندگان آزادی، آنها را گریزی نیست.
بله حالا آن خونهای پاک و آن مجاهدین راستین که در تاریکخانه های خمینی دجال بدون هیچگونه حساب و کتابی به خمینی دجال نه گفتند و بر عهد و میثاق خود با خدا و خلق و سازمان پر افتخارشان پای فشردند و خون پاکشان را فدیه راه رهایی خلقشان از ستم آخوندی کردند و خالصانه و قهرمانانه بر طناب دار بوسه زدند و حسرت یک ”نه“ را بدل دژخیمان گذاشتند و پایکوبان و غزلخوانان و خنده به لب، به دیار عاشقان شتافتند و افتخار تاریخ و خلق قهرمان ایران شدند و در اوج غرور و افتحار با سبکبالی و شادابی پرواز کردند و بال کشیدند و ستاره شدند، همان رادمردان امروز به کمین افتادن جلادان را نظاره میکنند و همچنان با بال های سپید و خونین خود شاد و خندان سرود خوانان بر آسمان میهن خود پرواز میکنند و از تمامی مردم و دادگاههای بی طرف دادخواهی میکنند.