۱۳۹۵ آبان ۲, یکشنبه

وقتی «رذالت» در مقابل «وقاحت» پا به فرار میگذارد ـ منیا انتظاری!(افشای هزار چهره پلید ایرج مصداقی وجنایات او )




منبع : ایران آزاد فردا ،23 اکتبر 2016 

لینک 

وقتی «رذالت» در مقابل «وقاحت» پا به فرار میگذارد ـ منیا انتظاری!(افشای هزار چهره پلید ایرج مصداقی وجنایات او )

گفته بودم که مصداقی فرد فرومایه و بی شرمی است ولی این تمام واقعیت نیست… او اخیرآ با یک سناریوسازی سیاه و سراسر مجعول، با طرح یک سریال جنایی دنباله دار، گوی سبقت را از «ستاد نفاق» وزارت اطلاعات هم در ربوده و به معنای واقعی کلمه «سقوط سیاسی و اخلاقی» خودش را به نمایش گذاشته است.
البته برای یاداوری هموطنانی که احیانآ در چند سال اخیر از سیر شتابان تحولات سیاسی کشورمان عقب افتاده و غافل مانده اند، خلاصه داستان از این قرار است که این «دُن کیشوت» اینترنتی پس از یکسره کردن کار ملایان «غالب» و به زانو درآوردن! حاکمان اسلامی، مدتی است که بار مسئولیت «تنویر افکار عمومی» و پاکسازی و تعیین تکلیف نیروهای اپوزیسیون «مغلوب» و بخصوص از سر راه برداشتن گروهک مزاحم «فرقه رجوی» را نیز یک تنه بر دوش میکشد. البته او در این راه سخت و پرمخاطره، بی محابا وارد جنگ تن به تن با دهها «آسیاب بادی» شده است!
در آخرین جنگ سهمگینی که گویا در ممسنی سوئد اتفاق افتاده «دُن کیشوت» قرن بیست و یکم با تحمل دو «کشته» موهوم، تعداد زیادی از افراد دشمن «فرضی» را از پای درآورده و حالا بطور سریالی شروع به انتشار دقایق و لحظات تکان دهنده این نبرد تاریخی کرده است…. واقعآ قصد شوخی یا مزاح ندارم چرا که سرگذشت این شوالیه مفلوک بسیار دردناکتر از این حرفهاست… ولی سناریو اخیر او آنقدر مبتذل و مضحک است که حتی مرغ پخته را هم به خنده وامیدارد.
در دنیای واقعی اما داستان از این قرار است که گویا تعدادی از افراد اپوزیسیون و اعضای شناخته شده شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق، از طریق چت فیسبوک وارد دیالوگ خصوصی با دو فرد ناشناس بنام رها نفیر و برادرش میشوند که ظاهرآ کمپین «حامیان ایرج مصداقی» را در ایران براه انداخته اند… و پشت بندش پیامهای رفت و برگشت عجیب و غریب و مستهجن همراه با پیشنهادهای کثیف اخلاقی و مالی و سیاسی! من جدآ توصیه میکنم هرکس تحمل خواندن ادبیات لمپنی و دروغ پراکنی سادیستی را دارد به متن آن دیالوگهای کذایی در نوشتجات مصداقی مراجعه کند. البته این فقط خلاصه حکایتی است که خود من هم در این دو سه هفته به نقل از ادعاهای خود مصداقی متوجه شده ام درحالیکه شخصآ روحم از چنین ماجرای کذایی خبر نداشت و اصلآ به راست و دروغ آن هم فعلآ کاری ندارم.
برای همه ما فعالین سیاسی و کاربران شبکه های اجتماعی در فضای مجازی ممکن است این اتفاق افتاده باشد که مثلآ فردی حتی ظاهرآ با نام یک دوست یا با عکس یک چهره شناخته شده، پیام مشکوکی را از طریق فیسبوک برایمان فرستاده باشد. برای خود من چند بار این اتفاق در چت خصوصی فیسبوک افتاده است. طبعآ قبل از هر برخوردی اولین کاری که میکنیم با «کلیک کردن» روی نام آن فرد در چت فیسوک، وارد صفحه آن فرد میشویم و میتوانیم بفهمیم که او کیست، جعلی است یا واقعی، صفحه خودش است یا هک کرده است… بخصوص وقتی مورد امنیتی و یا اخلاقی در میان باشد.
در این سناریوسازی مبتذل و مجعول که اخیرآ مصداقی سرهم کرده، با استناد به عکسهای ستون چت «رها» کاملآ محرز است که خود سناریست دروغپرداز به آن دیالوگها دسترسی مستقیم داشته و طبعآ چه خودش و چه صاحب صفحه یعنی «رها» براحتی میتوانستند با «کلیک» بر روی «آی دی» هرکدام از آن افراد مزاحم یا مهاجم وارد صفحه فیسبوکی طرف شوند و دریابند که این صفحه هیچ سنخیت و ربطی بطور مثال به چهره شناخته شده ملی ایران، پهلوان مسلم اسکندر فیلابی یا دیگر افراد مورد اتهام ندارد. این ساده ترین و بدیهی ترین نکته ای است که هر کاربر مبتدی فیسبوک هم میداند و از آن اطلاع دارد.
بخصوص وقتی موضوع مربوط میشود به صفحات فیسبوکی افراد سرشناسی همچون پهلوان فیلابی یا آقای پرویز خزایی یا مهندس مهدی سامع و یا فعالین شناخته شده دیگری که سالهاست بر روی فیسبوک حضور و فعالیت مستمر دارند و حتی با یک نگاه سطحی نیز میتوان تفاوت صفحه واقعی آنها را با صفحات جعلی که احیانآ چند روز و یا چند هفته قبل ایجاد شده، دریافت. همه میدانند که حتی یک بسیجی کودن عضو ارتش سایبری رژیم نیز، از پشت کامپیوتر یا «رایانه!» فلان پایگاه مقاومت بسیج در جنگ نرم علیه «فرقه جهنمی منافقین»، و یا مثلآ فلان فرد روان پریش و دشمن «فرقه صاحب مرده» هم براحتی میتوانند چندین حساب فیسبوکی با نام و عکس جعلی یا مصادره ای! راه بیاندازند و مدتی جولان بدهند.
اینکه برخی از آن کاربران جعلی حتی «آی دی» و حروف نامشان هم با افراد اصلی مطابقت نداشته دیگر احتیاجی به اثبات و یا جای بحث ندارد. من حتی اطلاع دارم که دوست نازنینم خانم مرجان و همسرش آقای ژورک حتی صفحه فیسبوک شخصی هم از خودشان ندارند چه برسد به اینکه قصد هجمه «یواشکی» به جنبش عظیم «حامیان ایرج مصداقی» را داشته باشند! البته تمام این جزئیات را مصداقی بهتر از خیلیهای دیگر در فضای مجازی میداند… ولی متاسفانه وقتی کسی از ارتفاعی سقوط میکند همچنان که نیروی جاذبه باعث خُرد شدن استخوانها و یا مرگ مغزی او میشود، در دنیای سیاست و جامعه نیز سقوط های مهیب، قبل از هر چیز منجر به فروپاشی شخصیتی و فرومردن «انسانیت» و زائل شدن شرافت انسانی در آن فرد میشود.  
با این توضیحات بدیهی، جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که کل این کیس فقط دو حالت میتواند داشته باشد: یا تمام این سناریوی موهوم و مجعول را مصداقی خودش نوشته و تنظیم کرده و یا اینکه بخشهایی از آن دیالوگهای کذایی توسط «سربازان گمنام امام زمان» با «آی دی» های جعلی تولید شده که قطعآ مصداقی با تجربیات چند ساله در راه اندازی «جنگهای کثیف روانی» نمیتوانسته متوجه آن نشود و آگاهانه این مجموعه مجعول را در قالب یک سناریو، رسانه ای و منتشر کرده است. البته در هر دو حالت ممکن، نقش شریرانه او در سرهم بندی کردن سناریو و انتشار آن جعلیات و تلاش برای لجن مال کردن اپوزیسیون رژیم پلید آخوندی، عملآ هیچ فرقی با هم ندارند…. و کیست که نداند تمام این پروژه های «شیطان سازی» از نیروی محوری اپوزیسیون، اساسآ با مدیریت «ستاد نفاق» در وزارت جهنمی اطلاعات تدارک و هدایت میشوند.
حالا تصورش را بکنید این فرد فرومایه درحالیکه این سناریوی سراسر دروغ را خودش سرهم کرده و بهتر از هرکس دیگری به جعلی بودن اجزای آن آگاه است، همچون ملّاهای عوام فریب به روی منبر میرود و شروع به تفسیر کردن و توضیح دادن در مورد هرکدام از کلمات و جملات آن دیالوگهای مبتذل میکند و با دهها صفحه حاشیه نویسی و هرزه گویی، از خجالت دل پرکینه اش درمیاید و انبانی از چرک و کین را نثار افرادی از اپوزیسیون میکند که خودش در ذهن بیمارش رذیلانه وارد این سناریو کرده است! واقعآ این درجه از وقاحت حیرت انگیز است…. و این جاست که حتی «رذالت» نیز در مقابل «وقاحت» او کم میاورد و پا به فرار میگذارد!
البته طی دو سه سال اخیر، همین فرد به همین صورت با بی پرنسیبی بیسابقه ای، بارها و بارها اقدام به نفرت پراکنی و دروغپردازی علیه نیروی محوری اپوزیسیون کرده و خروار خروار یاوه گویی کرده است. شیوه کار او معمولآ این طور است که در این فضای بی در و پیکر مجازی، مثلآ یک حرف مفت یا یک مورد تحریف شده را از جایی گیر میاورد و یا مثل سناریو اخیر یک کیس کاملآ غیرواقعی را خودش علم میکند و بعد با یک ذهن مالیخولیایی، طبق طبق مهملات سوار آن میکند، آسمان و ریسمان را بهم می بافد، با سوءنیت حریم زندگی خصوصی افراد را نقض میکند… و آخرسر هر آنچه پلیدی و پلشتی در این دنیا وجود دارد و یا هر آلودگی که در وجودش نهفته دارد بر سر رزمندگان آزادی و راهبران مجاهدین آوار میکند.
در سناریو مبتذل اخیر نیز او بعد از هرزه نویسی و «هذیان گویی» بسیار در مورد تعدادی از افراد و شخصیتهای اپوزیسیون و زندانیان سیاسی سابق و زدن اتهام شریرانه «مشارکت در قتل» به آنها، بطور رقت انگیزی همچون پرتاب تیری در تاریکی، سعی میکند پای مرا هم به این سناریوی مضحک بکشاند و همین زشتکاری او باعث شد که با نوشتن این مطلب در مورد او روشنگری بیشتری بکنم. البته سابقه سیاسی و زندگی خانوادگی من و موقعیت گذشته و حال من در داخل و خارج از کشور، به اندازه کافی روشن و شفاف بوده و همواره در معرض دید و قضاوت دوست و دشمن قرار داشته و دارد. خود مصداقی هم که سالها دوستی و رفاقت خانوادگی با من و همسرم را تجربه کرده است و حتی مدت کوتاهی در محیط خانه و خانواده من در امریکا بعنوان میهمان حضور داشته، خوب مرا میشناسد… ضمن اینکه کاراکتر رفتاری و فرهنگ گفتاری و نوشتاری مرا هم، از دیرباز تا کنون، همه آنهایی که مرا در ایران و یا در زندان و یا در غربت و تبعید و یا در شبکه های اجتماعی میشناسند، بخوبی میدانند. شاید به همین دلیل سناریست روسیاه، جرئت نکرده که در مورد من نیز یک دیالوگ جعلی و مبتذل وارد سناریوش کند.
چندین ماه پیش وقتی همین فرد در یک پروژه وزارتی دیگر، با سواستفاده از درد و رنج یک خانواده داغدار، نسبت به همبند عزیزم پروین فیروزان و دیگر زنان رزمنده که در اشرف و لیبرتی تحت محاصره دشمن خونخوار، هر لحظه در شرایط مرگ و زندگی قرار داشتند، بی حرمتی میکرد و حتی با بیشرمی اتهامات کثیف اخلاقی به آنها میزد، در یک مقاله محکم و مستدل بنام «زنی که حق وجود ندارد» پاسخ مرا بعنوان یک زن زندانی سیاسی و مدافع حقوق زنان و همینطور حامی زنان رزمنده آزادی دریافت کرد و بیشتر از پیش درون مایه چرکینش عیان گشت.
عکس العمل «سراسیمه» او به آن مقاله سه صفحه ای من، چیزی نبود جز تحریف فاحش بند بند مطلب من و سیاه کردن دهها صفحه بنام خودش و یا چندین نام دیگر و البته طبق معمول همراه با انبوهی هوچیگری و فرافکنی و عقده گشایی… که طبعآ ناشی از ناتوانی وی در انکار واقعیات موجود و استدلالهای مورد بحث بود. بیچاره آن چنان دست به تحریف و سانسور نوشته من زده بود که حتی جرئت نکرد لینکی از اصل مطلب مرا که ظاهرآ قصد پاسخگوی به آنرا داشت، جایی در نوشته هایش بگذارد. خوشبختانه در دنیای ارتباطات اینترنتی و گردش آزاد اطلاعات در شبکه های اجتماعی، این گونه ترفندهای سخیف بطور مثال در مورد همان مطلب من یا همین سناریو جعلی اخیر، بلافاصله در مواجهه با واقعیت و حقایق انکارناپذیر، بسرعت رنگ میبازند و فقط مایه شرمساری بیشتر جاعلان میشوند. در این زمینه و چند موضوع خاص دیگر در مورد این فرد، گفتنی زیاد است که به بعد موکول میکنم.
بهرحال در رابطه با افتضاح سریال جدید «رها و فراز»، مسئله بواقع فراتر از جعل و دروغ و پاپوش و کین توزی فردی است… چرا که اصل موضوع، همراهی و همدوشی با وزارت اطلاعات و «ستاد نفاق» آن در زمینه تخریب اپوزیسیون و ایجاد اغتشاش ذهنی در طیف افراد مخالفی است که هنوز برخی عناصر و جریانات آلوده را کامل نمیشناسند… البته مصداق بارز و علنی این همپوشی را میتوان در دهها سایت بدنام گشتاپوی آخوندی مانند ایران اینترلینک، انجمن نجات، کانون آوا، انجمن زنان ایران، کانون هابیلیان، کانون قلم، ایران دیدبان … دید که تمام مقالات و نوشتجات و نفرت پراکنی های این فرد را علیه مجاهدین و مقاومت سازمان یافته ایران، بدون کم و کسر کردن حتی یک کلمه آن، با سخاوتمندی خاصی بلافاصله منتشر میکنند و روی دست میبرند و بازنشر میکنند… و از همه جالبتر! اینکه در کنار تیتر همه مقالات این فرد با شرافت! در سایتهای وزارت شریف اطلاعات، گزینه «لینک به منبع» هم گذاشته میشود که مخاطبینِ احیانآ مسئله دار را مستقیمآ به سایت «وزین» پژواک مصداقی رهنمون میکند!
mesdaghi-rezalat1
البته این «سوگلی» سایتهای بدنام وزارت اطلاعات، بطور مضحکی مدعی شده است که انتشار مقالات او در سایتهای گشتاپوی اسلامی، بدون اجازه او انجام گرفته است! می بینید با چه انسان صاف و صادقی طرف هستیم! انگار که قاتلین یاران زندان و طناب بدستان راهروهای مرگ که حالا بعنوان مسئولین ارشد «ستاد نفاق» وزارت اطلاعات در جنگ کثیف روانی علیه «گروهک منافقین» حضور دارند و ارتش سایبری نظام و افسران «جنگ نرم» را مدیریت و مهندسی میکنند بعد از ۳۵ سال کار پیچیده اطلاعاتی و امنیتی و انبوهی تجربیات، برای پیشبرد منافع مبرم نظام منتظر کسب اجازه از این بازیچه حقیر هستند. استقبال بیسابقه آنها از باصطلاح «روشنگریهای» این فرد علیه «فرقه رجوی» و بازنشر چندین و چندباره نوشته های نفرت انگیز او علیه اپوزیسیون رژیم بخصوص با گزینه «لینک به منبع» به روشنی جایگاه واقعی و عملی این فرد را در صحنه سیاسی و در صف بندی و مرزبندی با دشمن ضدبشری و «فاشیسم مذهبی» به نمایش میگذارد.
وقتی در مقاله «زنی که حق وجود ندارد» به بدنامی او در جمع زندانیان سیاسی مجاهد و تنفری که خانواده های شهیدان و زندانیان دربند بخصوص در داخل کشور از اعمال ناجوانمردانه اش دارند، اشاره کوتاهی کردم و اینکه او از شدت کین توزی، حتی نامه ها و پیامهای جسورانه آنان از داخل زندانهای رژیم را نیز در سایتش سانسور میکند و بازتاب نمیدهد، چون هیچ پاسخی نداشت بعدها در یک مصاحبه و حالا در سریال جدیدش مدعی شده که زندانیان سیاسی دربندی که از درون زندانها پیام و بیانیه علنی علیه رژیم ولایت فقیه منتشر میکنند در زمین وزارت اطلاعات بازی میکنند! و برای اثبات حرفش، شریرانه میگوید برای این رژیم فاشیستی «ساکت کردن آنها» یعنی خفه کردن زندانیان شجاع « از آب خوردن هم راحت تر است!»
تصورش را بکنید دهها زندانی سیاسی مقاوم و مبارز همچون صالح کهن دل، ارژنگ داودی، سعید ماسوری، علی معزّی، مریم اکبری منفرد، زهرا زهتابچی، ابوالقاسم فولادوند، سعید شیرزاد، امیر امیرقلی، خالد حردانی، صدیقه اکبری، رضا اکبری منفرد، میثاق یزدان نژاد، علیرضا گلی پور، مهدی فراحی شاندیز، جعفر عظیم زاده، نرگس محمدی، بهنام ابراهیم زاده، ابراهیم فیروزی، کامران رحیمیان، رسول بداقی، مسعود عرب چوبدار، افشین بایمانی… با چه شجاعت و فداکاری از درون سیاهچالهای ملایان علیه نظام اسلامی پیام میدهند و اعلام دادخواهی میکنند و بالا تا پائین رژیم را به سخره میگیرند و حتی رأس نظام را هدف میگیرند، آنوقت همه اینها از نظر مصداقی «بازی توی زمین دستگاه اطلاعاتی رژیم» قلمداد میشود!
لابد بهای سنگین این رشادتها یعنی حمله و هجوم گارد زندان، تفتیش وحشیانه بندها، شکنجه و ضرب و شتم توسط زندانبانان، انفرادیهای طولانی مدت، محرومیت از ملاقات و معالجات پزشکی، اعتصاب غذاهای طاقت فرسا، انتقال به بند زندانیان آلوده و خطرناک، تبعید به زندانهای دور افتاده، تجدید محاکمه های متوالی و گاه زجرکُش شدن… هم فقط یک نوع «خیمه شب بازی» و خیالپردازی است!
واقعآ داشتن چنین دیدگاه زهراگینی برای هر فرد مدعی اپوزیسیون، بسیار هولناک و خطرناک است. راستی مگر در شرایط کنونی جامعه ملتهب ایران و در فضای بین المللی موجود، این رژیم پلید برای «ساکت کردن» زندانیان مظلوم و مقاوم خود، چه جنایت بیشتری جز «تمام کُش» کردن و یک «قتل عام» دیگر میتواند مرتکب شود که هنوز انجام نداده است؟ آیا این تنها گزینه باقی مانده برای ملایان خونخوار، به صلاحدید این فرد سیاه دل واقعآ « از آب خوردن هم راحت تر است»؟
mesdaghi-rezalat2
وقاحت را می بینید! عکس خندان خودش و صدها صفحه نوشتجات چرکین اش در صدر سایتهای آلوده وزارت اطلاعات جای میگیرد و تازه مدعی میشود که «یک تنه» با «واواک» در جنگ است، آنوقت زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز و دگراندیشی که حتی در درون زندانها هم با دژخیمان چنگ در چنگ هستند و علنآ رژیم را به چالش میگیرند و گاه مثل علی صارمی و فرزاد کمانگر و افشین اسانلو و شاهرخ زمانی … جانشان را هم بر سر آن میگذارند، میشوند بازیچه در «زمین وزارت اطلاعات»! آیا کسی فرومایگی و رذالتی در جایی سراغ دارد که در برابر پررویی و وقاحت این فرد بتواند تاب بیاورد و فرار را بر قرار ترجیح ندهد!؟
حالا وقتی زندانیان مجاهد و مبارز دربند، با جوشش و خروش شجاعانه شان، بقول ایشان در زمین وزارت اطلاعات بازی میکنند! پس انسانهای فرهیخته و شریفی همچون دکتر ملکی و نسرین ستوده  … و یا مادران دلاور و داغداری همچون گوهر عشقی و شعله پاکروان و شهین مهین فر و بسیاری دیگر که در دفاع از فرزندان دلبند شهیدشان و عزیزان دربندشان، در بیرون از زندان فریاد دادخواهی سر میدهند و بیانیه و نامه سرگشاده میدهند تکلیف شان چه میشود؟ لابد آنها هم در کنار « زمین بازی وزارت اطلاعات» توپ جمع کن هستند!؟ راستی «ساکت کردن» آنها هم برای تبهکاران عمامه پیچ  از« آبخوردن» راحت تر است؟
وقتی فردی روزها و هفته ها وقت و انرژی خودش را صرف دروغبافی و هزل نویسی و نفرت پراکنی در صفوف اپوزیسیون این رژیم شیطانی میکند و با جعلیات سخیف علیه مجاهدین و مبارزین این میهن، مستمرآ پرونده سازی و سناریونویسی میکند، آیا میتوان عملکرد آنرا صرفآ فرایند رفتاری یک بیماری حاد روانی تصور کرد؟ متاسفانه تحلیل روان شناختی این پدیده در توان فهم و درک من و دانش محدودم بعنوان دانش آموخته لیسانس روان شناسی نیست، ولی مطمئن هستم این «کمپین» شبانه روزی هم فی سبیل الله نیست… بخصوص در شرایطی که «جنبش دادخواهی» علیه قاتلین یاران همبندم و جاودانه های سربدار تابستان شصت و هفت، اوج اجتماعی و بین المللی میگیرد، برای جنایتکاران جمهوری اسلامی، پیش از رسیدن به وعده گاه تاریخی «حسابرسی در پیشگاه عدالت» هیچ امدادی موثرتر از بناحق آلودن نیروی اپوزیسیون همین رژیم در افکار عمومی نیست. رسالتی که رسانه های وابسته به ارتجاع و استعمار هم دمی از آن فروگذار نمیکنند.
البته موضوع مهمتری که شاید بیشتر باید به آن توجه شود اینست که براستی این ذهن بیمار چه تصوری از فهم و شعور مخاطبین خود دارد که به خیال خودش این حجم از «مهملات» را بعنوان «روشنگری» تحویلشان میدهد… آیا آنهایی که او را و کاراکتر رفتاری او را در چند سال اخیر از نزدیک شاهد بوده اند و صرفآ بخاطر ضدیت هیستریک با مجاهدین پامنبری او را میکنند، متوجه این توهین آشکار به شعور خودشان نیستند؟ آیا همین سناریو جعلی بعنوان نمونه، روشنگر خیلی از ابهامات نیست؟ آیا نمیشود مخالف مجاهدین با همه خوبیها و بدیهای مفروضشان بود و فقط کمی هم انصاف و عدالت داشت؟
میگویند طلبه تازه کاری در خلوت و در پای بساط لهو و لعب از ملّای محلّه با کنایه پرسید: حاج آقا آیا شارلاتان تر از خودت هم سراغ داری؟ شیخ شیاد نیم نگاهی به اطراف افکند و با نیشخند گفت: بله! شارلاتان تر از من همان هایی هستند که مثل خود تو مرا خوب میشناسند ولی هروقت مرا در گذر محله یا پای منبر می بینند با تواضع میگویند: حاج آقا التماس دعا!