۱۳۹۵ آذر ۲۴, چهارشنبه

مصاحبه سي ان ان با بني دختر بچه سوري در حلب



تلويزيون سي ان ان 12 دسامبر 2016
مجري : دربحبوحه تهاجم دولت سوريه يك دختر بچه كه در شرق حلب زندگي مي كند توجه جهان را به خود جلب  كرده است, ما به شما داستان او را گفته ايم, با كمك مادرش بني 7ساله درمورد زندگي در شهرتحت محاصره حلب توئيت كرده است... با پيشروي حمله رژيم حساب توئيت بني را از كار انداختند ما مي توانيم بخش ديگري داستان اورا بگوييم كه او اكنون به توئيتر بازگشته ولي هنوز مخفيانه زندگي مي كند, روز يكشنبه بني و خانواده او بطور ويژه به خبرنگار سي ان ان با  اسكايپ صحبت كردند:
بني العبد : دوستان من سلام حالتان چطورست, ما در حلب هستيم.
خبرنگار سي ان ان : اين دختربچه 7ساله توجه جهانيان را بخود جلب كرده است, درحالي كه مادر او فاطمه تقريباً روزانه درمورد زندگي بني تحت محاصره در شرق حلب توئيت مي كند, (صداي انفجارات به گوش مي رسد. م) .
ماه گذشته اين توئيت ترس آور بيرون آمد:
  ” بني: امشب ما خانه اي نداريم, خانه مان بمباران شده است و من درآوارگيرافتاده ام من كشته ها را ديدم و تقريباً مرده بودم ” .
با تصويري از بني كه مملو از خاك بود, درحاليكه رژيم پيشروي كرده و منطقه آنان را تسخير كرده بود, خانواده آنها مدتي ناپديد شد و به ندرت توئيت مي كرد, روز يكشنبه بني و مادرش از جايي مخفي در شرق حلب بطور ويژه با سي ان ان تماس گرفتند:
  فاطمه : احساس مي كنم توسط نيروهاي رژيم هدف قرار گرفته ايم براي همين نمي توانم به هيچ كس حتي والدينم بگويم كجا زندگي ميكنم.
س: ولي ده ها هزارنفر از مردم, شرق حلب را ترك كرده اند و خارج شده اند چرا شما هنوز آنجا هستيد؟  
اطمه : من مي ترسم اگربا همه مردم فرار كنم يكي از بچه هايم را ازدست بدهم زيرا آنها فكر مي كنند من عليه رژيم كار مي كنم.
من به طرفي تعلق ندارم  . من فقط درمورد مردم وكودكان صحبت مي كردم.
خبرنگار : فاطمه مي گويد او تصميم گرفت با ما صحبت كند... ولي تاكيد مي كند كه به دخترش كمك مي كند كه پيامشان را به جهان برسانند, فاطمه مي گويد او احساس مي كند انجام اين كار به زبان انگليسي بسيار موثرتر است.
فاطمه : بني شروع كرد كمي انگليسي صحبت   كند و من به بني كمك كردم كه صداي او به بسياري از  مردم به انگليسي برسد.
مجري : جواب هاي بني به انگليسي خيلي كوتاهند و مادر او به او كمك مي كند, ما به زبان عربي صحبت مي كنيم كه او بسيار راحت ترصحبت مي كند.
بني : برادرم, نور, بخاطر بمباران صحبت نمي كند. ما نمي  فهميم او چه مي گويد و ما از توپ باران خيلي مي ترسيم. وقتي خانه هايمان توپ باران مي شد ما خيلي مي ترسيديم و از گرد و غبار خفه مي شديم و نزديك بود بميريم .
خبرنگار : بني مي گويد او دلش براي مدرسه,   خانه شان تنگ شده و به ندرت غذايي گيرشان مي آيد, دوماه پيش فاطمه به ما گفت اوهرگز حلب را ترك نمي كند, حال تنها چيزي  كه مي خواهد اين است كه كسي آنها را به مكاني امن منتقل كند, بنا آهنگ مورد علاقه اش را مي خواندآهنگي كه از سال 1980 و درمورد كودكان جنگ مي باشد:
  بني مي خواند : من كودكي هستم كه ميخواهم چيزي بگويم, لطفاً به من گوش كنيد, من كودكي هستم كه مي خواست بازي كند چرا نمي گذاريد؟ دربهاي ما در انتظارند, دوستان ما دعا مي كنند قلب هاي كوچك التماس مي كنند. به ما  فرصت بدهيد, به مافرصت بدهيد!! !