دستگاه پرس آقای هانتا!-میثم ناهید
«… اگر کسی میخواست کتابی را خمیر کند، باید سر انسانها را زیر پرس میگذاشت؛ ولی این کار فایدهای نمیداشت؛ چراکه افکار واقعی از بیرون حاصل میشود… تفتیش کنندههای عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند…». این جمله، یکی از نقاط اوج کتاب «تنهایی پرهیاهو»ست. کتابی به قلم نویسندة اهل چک، «بهومیل هرابال».
«تنهایی پرهیاهو» داستان آقای «هانتا»، کارگر پرس در دهة ۱۹۷۰ میلادی است. او در زیرزمینی نیمهروشن و نمور، صبح تا شب کارش پرس کتابهایی است که از ادارة سانسور به آنجا آمده و آقای هانتا باید کتابها را پرس و نابود کند؛ اما آن زیرزمین سیاه و نمور، دنیای زیبایی برای این کارگر پرس مهیا کرده است؛ آخر او در میان واژهها، جملهها و سطور و برگهای کتابهای ممنوعه، زندگی میکند. برای همین هم هست که پی میبرد، هرچند دستگاههای دیکتاتوری- که کارشان سانسور و لجنمال کردن افکار نو و پویاست- تلاش کنند واژهها، حرفها و کتابهای ممنوعه را پرس کنند، اما سودی ندارد. آخر واژهها و سطور تنها بازتاب هستند؛ بازتاب افکاری که از مغز انسانهای نوجو و پیشتاز تراوش میشوند؛ اینجاست که آقای هانتا باور دارد، دیکتاتوری اگر میخواهد افکار نو در جامعه گسترش نیابد، اگر میخواهد جوانان با جذب این افکار، گام بر مسیر نفی استبداد نگذارند، نه کتابها، بلکه سر انسانهای پیشرو را باید زیر دستگاه پرس بگذارد.
«بهومیل هرابال» داستان «تنهایی پرهیاهو» را بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ نوشت؛ اما چرا من با بازگو کردن سطور بالا، پلی ساختم به ۵ دهة پیش؟ چگونه یکباره این داستان از هزارتوی ذهنم، در برابر چشمانم قرار گرفت؟
چند روز پیش، مطلبی خواندم. موضوع مصاحبة چند عضو وزارت اطلاعات بود. (۱) خود نوشته ارزشی نداشت؛ اما به نظرم، علت وجودی آن ارزش داشت. چراکه حقیقتی را مهر میکرد. موضوع این مصاحبه مجاهدین بود. به گوشههایی از این نمایش نگاه کنید:
– «زندان… برای (مجاهدین) یک محلی بوده برای انسجام تشکیلاتی؛ فرماندهی تشکیلاتی…»
– «(مجاهدین) جمعی عمل کردند در سراسر کشور…»
– «هیچ جای دنیا پیدا نمیکنید کسانی که این کارها (جنگ آزادیبخش با رژیم) انجام داده باشند… و رسماً در کشورهای غربی دفتر داشته باشند…»
– «چرا (مجاهدین) ماندند… آنها این را (تشکیلات را) ولش نمیکردند»
– «فتنه ۸۸ … کسانی که کشاندند موضوع اغتشاشات را… اینها هدایت سازمان (مجاهدین) بود…»
– «جلوی کاخ سفید به اینها دفتر رسمی دادند… صداشون بلنده، رسانه دارند و خیلی کارهای دیگر میکنند»
اگر در نمونههای بالا دقت کنید، درد بازیگران این نمایش را در دو محور میتوان خلاصه کرد:
اول: «انسجام تشکیلاتی» مجاهدین؛
دوم: «هدایت»کنندگی مجاهدین و «صدای بلند» آنها!
اما چرا تشکیلات مجاهدین تا اینگونه برای نظام ولایت دردناک است که پیاپی چنین نمایشاتی را برگزار میکنند؟ نمایشاتی که تنها هدفش، تخریب و ناسزاگویی دیوانهوار بر ضد همین تشکیلات است؟
موضوع از مجاهدین شروع نمیشود. از خود رژیم شروع میشود. از وضعیتی که در آن گرفتارشده. بهتازگی، پس از چند ماه زدوخورد، نظام ولایت از سیرک انتخابات بیرون آمد. نمایشی که در آن هرچند گوشههای کوچکی از فساد و جنایت یکدیگر را رو کردند، اما همان میزان نیز کافی بود تا بیشازپیش تاروپود این نظام تاریخ گذشته را، از هم باز کنند. این چنگال کشیدنها بر سر و رویهم، چنان بود که تا عبور از مرز سرخهای نظام توسط نفر دوم این رژیم درنوردیده شد؛ و دست هم را رو کردند که «در طول ۳۸سال فقط اعدام و زندان بلد بودند». (آخوند روحانی-۱۸اردیبهشت۹۶)؛ از آنطرف باند رقیب هم رئیسجمهور نظام ولایت را کسی عنوان کرد که خودش طرفدار پیشین «اعدام در ملا عام» بوده است. (اژهای-۲۴اردیبهشت۹۶) و باز فایلهای تصویری روحانی را منتشر کردند که میگوید: «توطئهگرها را هنگام نماز جمعه در حضور مردم به دار آویزان کنند تا تأثیر بیشتری داشته باشد!». از طرف دیگر کار پارهپاره کردن تمامیت نظام به بهای منافع باندی به آنجا رسید که آخوند روحانی، اصلیترین ابزار سرکوب و صدور تروریسم نظام، یعنی سپاه و بسیج را «چاقوکشها» نامید و به خامنهای گوشزد کرد که برای پاره کردن عکسهای او، «نرخ دستمزد این چاقوکشها را بالا نبرند!»؛ و اینگونه در جنگ باندی لگدی محکم بر اصلیترین ابزار حفظ نظام نواخت.
نظام ولایت چنان وضعی پیداکرده که حتی پس از پایان سیرک انتخابات و بیرون آمدن دوباره روحانی از صندوق، خودشان اعتراف میکنند که «روحانی… در دولت بعدی ضعیفتر از دوره قبل میشود» چراکه «بهنوعی با همه ارکان حکومت درافتاد، آنهم ناجوانمردانه و طلبکارانه!». (امید حسینی- کارشناس حکومتی-۳۰اردیبهشت۹۶) و در حقیقت ضعف تمامیت نظام بعدازاین نمایش را نشان داد. ازاینرو رئیسجمهور برگزیده مقاومت نظام ولایت را «رژیمی شقه شده با ضعف مضاعف» توصیف کرد که در دوره دوم روحانی «نتیجهای جز افزایش بحران و شدت یافتن جنگ قدرت ندارد»؛ چراکه «بحران در رأس فاشیسم دینی سرباز کرده است و تا سرنگونی رژیم ولایتفقیه ادامه مییابد». (۳۰اردیبهشت۹۶)
این گسست و از هم گسیختگی، در حالی است که جامعة ایران، در اوج خشم و کینة خود نسبت به تمامیت این نظام است. تا جایی که مهرههای رژیم به یکدیگر هشدار میدهند: «شما روی بشکه باروت نشستهاید که مدتی است روشنشده… شمارا از لشکرهای مملو از خشم و عقده در پشت دروازههای شهرهایتان… پشت کاخهایتان؛ همسایه دیواربهدیوار تجارتخانههایتان میترسانم… از میلیونها پیر و جوان و کودک ورشکسته و آسیبدیده که در پی جرقهای برای سوزاندن تر و خشک لحظهشماری میکنند، میترسانم. بترسید و بدانید زمانی که طوفان آید فرصت فرار ندارید. همه راهها بسته خواهد بود… حتی مانند شاه به پلکان هواپیما هم نمیرسید…».
از سویی دیگر، فشارهای جهانی و منطقهای بر روی رژیم نیز پیاپی اوج میگیرد. بهویژه بعد از تغییر دوران و رفتن چوب زیر بغل آخوندها، یعنی اوباما. حال دولت جدید آمریکا سیاستش سراپا با دولت اوباما متفاوت است. تا جایی که بالاترین مقامات این دولت بر این باورند که «در خاورمیانه اولین سؤالی که باید هرروز صبح از زیردستان پرسید، این است که با ایران و ایران و ایران چه باید کرد؟». (ژنرال متیس-وزیر دفاع آمریکا) از طرف دیگر رئیسجمهور آمریکا درست در روز اعلام نتایج نمایش انتخابات رژیم (که جای سؤال دارد آیا تصادفی است یا…) به عربستان سفر میکند تا بنا به اعلام قبلی بر ضد رژیم، ناتوی منطقهای ایجاد کنند؛ سفری که در آن به گفتة ترامپ «در گردهمایی ۵۰ کشور مسلمان سخنرانی خواهم کرد. بسیاری از این کشورها نگرانی شدید خود را دربارة گسترش تروریسم، افراطگرایی و نقش (رژیم) ایران در تأمین منابع مالی آنها، بیان داشتهاند». (۳۰اردیبهشت۹۶)
پس رژیم آخوندی، ازیکطرف در داخل با از هم گسستن داربستهای کاخ چوبین ولایت روبروست، کاخی بناشده بر روی جامعهای داغ و آتشین؛ از طرف دیگر با تندبادهای جهانی و منطقهای که بر دیوارهای فرسودة این کاخ موریانهخورده، میتازد.
اما مهمترین موضوع مانده! پدیده و کاتالیزوری که تمامی این شرایط را در مسیر «سرنگونی» سخت و بیشکاف این رژیم، سمت و شتاب دهد. دشمن اصلی نظام، مجاهدین!
بهویژه اینکه مجاهدین پس از ۱۴ سال از موضع دفاعی، به موضع تهاجم سنگین به دشمن واردشدهاند. آنهم با استراتژی هزار اشرف و هزار کانون شورشی! این استراتژی تا امروز چه میزان کارایی داشته؟ از واکنشهای رژیم باید فهمید. تنها چند نمونه:
خبرگزاری بسیج (۲۸اردیبهشت): «در این دوره بازیگران خارجی تلاش دارند تا به اذهان این اصل را القاء کنند که کل نظام جمهوری اسلامی ناکارآمد است… (مجاهدین)… منتظر بهرهبرداری از فضای موجود هستند».
«تحرکات فضای مجازی (مجاهدین) هم این روزها در اوج خود بود…کانالهای منتسب به (مجاهدین)… مردم را به شورش خیابانی دعوت کردند». (سهند پرس-۲۶اردیبهشت۹۶)
«بحث اعدامهای سال ۶۷ و شایعاتی که امروز (مجاهدین) از طریق تلگرام و کانالهای متعدد خود منتشر میکنند از نوع شایعات [آتشین] است» (خبرگزاری بسیج-۱۸اردیبهشت۹۶)
«اخیراً (مجاهدین) با تحرکات خود سعی در اثرگذاری بر روی… ملت دارند… دشمن در پی ضربه زدن بهنظام است» (خبرگزاری سپاه موسوم به فارس-۱۳اردیبهشت۹۶)
«از مهمترین نکاتی که میتواند… تأثیر زیادی داشته باشد… هماهنگی با کانالهای وابسته به مجاهدین است» (تسنیم-۱۲اردیبهشت۹۶)
…
یکی از نتایج چنین وضعیتی، برهم خوردن تعادل درونی نظام ولایت است. خامنهای تنها راه به درست آوردن دوباره این تعادل را، در «قدرتنمایی» است؛ اما چگونه؟
تجربه سالهای پیش نشان میدهد، ولیفقیه نظام، این راه را در ضربه به نیروی سرنگونکنندة خود میبیند. ازاینرو هرگاه در بحران غوطه میخورد، با حمله به اشرف یا لیبرتی، تلاش میکرد تعادل درونی نظام خود را به دست آورد؛ اما اکنونکه پس از انتقال بزرگ مجاهدین، سار از قفس پرید، خامنهای برای حفظ این تعادل چه کند؟
در چنین وضعیتی، خامنهای جز اینکه بازهم بر ابعاد جنگ لورفتة روانیاش بر ضد مجاهدین بیفزاید، راه دیگری دارد؟ یعنی دستوپا زدن در باتلاق دروغ و تهمتتراشی وزارت اطلاعاتش تا مگر حرکت قطار غولپیکری را که بهزودی از روی پیکر پوسیدة نظامش میگذرد، مقداری آرام کند!
اما آیا سیاست دروغپردازی علیه مجاهدین، بهویژه در شرایط کنونی، پاسخگوست؟ شاید پاسخ را خود رسانههای رژیم داده باشند:
«در روزهای اخیر موضوعی پیش آمد که باعث تعجب و نگرانی شد… نصب عکسهایی از مریم رجوی در برخی معابر و همچنین برخی شعارنویسیها نشان داد (مجاهدین) درصدد هستند تا از [وضع موجود] بینصیب نباشند!» (سهند پرس-۲۶اردیبهشت۹۶)
…
حال بازگردیم به سؤال اول! چرا من با خواندن آن مصاحبة وزارت اطلاعات و آن حرفها دربارة مجاهدین، یاد کتاب «تنهایی پرهیاهو» افتادم؟
چون به گفته «هرابال» در جامعهای جوشان با یک دیکتاتوری حاکم فرتوت، برای جلوگیری از گسترش اندیشة آزادیخواهی، «تخمیر کتابها» دیگر پاسخگو نیست؛ یعنی این دروغها بر ضد مجاهدین دیگر جواب ندارد. ازاینرو «تفتیش کنندههای عقاید و افکار» تنها باید «سر انسانها را زیر پرس» بگذارند؛ یعنی رژیم باید بهطور فیزیکی مجاهدین را از صحنه کنونی سیاسی-اجتماعی ایران حذف کند؛ اما حذف فیزیکی مجاهدین پیشکش؛ گویا صحنه اینگونه است که مجاهدین در حال پرس سر، بدنه و سراپای رژیم ولایتفقیه زیر سنگینترین ضربات پیاپی خود هستند!
همان پیشبینی که آخوند جنتی از خمینی نقل کرد: «اگر میخواستند بیشتر به (مجاهدین) مجال بدهند که مجاهدین ریشه نظام را میکندند. امام فرمود (مجاهدین) باید ریشهکن شوند تا ریشههای نظام برپا بماند!».
حال چه کسی در حال ریشهکنی و پرس کردن طرف دیگر است؟