غمگينى درجامعه ايرانى همراه با گالری از عکس های زیبای شهرهای ایران
مطلبی کوتاه در باره غم در ایران :
آیا فکر کرده اید چرا ایران غمگین ترین کشور جهان است ؟ چرا فرهنگ شاد ونشاط وسرور وشادابی ایرانیان که شهره خاص وعام بود امروزه ودر حاکمیت آخوندها ماتم پرور وفرهنگ کش وخالق عزا ویاس وماتم تبدیل به گریه وماتم وعزا واشک وآه وحسرت شد . مخاطب اين امكان را دارد كه دنباله ى متنِ باز را خودش ادامه دهد. در اين متن در بخش شعر و موسيقى بيشتر به دنبال دلايل غمگينى جامعه رفته ایم
پس از چندين سال جنگ بين ايران و عراق، و دوباره پس از چندين سال آشتى بين آنها عراق به عنوان اولين كشور غمگين جهان و ايران نيز به عنوان دومين كشور غمگين دنيا معرفى شد. دلايل غمگينى ايران را گذرا و فشرده در متن زير آورده ایم. همچنين به هنگام مطالعه ى دلايل غمگينى ايران دريافتیم كه اين دلايل با شروع حاکمیت ملاها ی فاشیست به هم گره خورده اند. و يا بهتر است بگويم كه اين دلايل دوشادوش هم راه مى روند. در كل، دلايل غمگينى جامعه ى ايرانى را از چندين منظر مى توان مطالعه كرد:
١
از منظر شعر و موسيقى
" غمت " بر نهان خانه ى دل نشيند
به طورى كه ليلى به محمل نشيند
به طورى كه ليلى به محمل نشيند
بايد اين غم را يك جايى پنهان كرد كه ديگرى ها نبينند. غم، ليلى است و جامعه مجنون. يعنى غم تو ( حالا غم عشق تو و يا قهر تو هر چه باشد، غمى كه متن ايرانى با آن مشغول است) بر اعماق معانى خواهد نشست. درست مثل خراميدن ليلى در درون محمل. محملى كه بر دوش جامعه ى ايرانى حمل مى شود. غم آنچنان سفت و سنگين بر نهان خانه ى ايرانيت جلوس كرده كه ايران دومين كشور غمگين لقب گرفت. جهان حق دارد.
بجز غم با دلم کس آشنا نیست
که هر جا میروم از من جدا نیست
مگر با غم گل ما را سرشتند
که شادی با دل ما آشنا نیست
که هر جا میروم از من جدا نیست
مگر با غم گل ما را سرشتند
که شادی با دل ما آشنا نیست
پس؛
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید...
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید ( قيصر امين پور )
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید...
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید ( قيصر امين پور )
غم نامزد ايرانيان است:
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم ( حافظ)
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم ( حافظ)
آنقدر ديگران را ياد نكرد و ديگرى ستيزى كرد كه فريادش بلند شد:
دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غـم که هزار آفرین بر غم باد ( مولوى )
جز غـم که هزار آفرین بر غم باد ( مولوى )
بعدش غم ايرانى از شعر به آواز ريخت و همه ى جامعه، شجريانى شد. علت شجريانى شدن اين جماعت در شيوه غمخوارى او بود؛
ﺩﻟﻢ، ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻱ، ﺑﻪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻢ یار؟ ﻏﻤﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩﻱ، ﺯ ﭼﻪ ﺟﻮﻳﻢ یار؟ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﺍﻧﻢ، ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻧﻢ، ﺑﻲ ﺗﻮ ﻧﻤﺎﻧﻢ، ﺩﺭدت به ﺟﺎﻧﻢ اصولاً جامعه ى ايرانى دوست دارد درد به جانش شود. دوست دارد لگدكوب غم و ستم گردد. تلفيقى از شعر سعدى و صداى شجريان باشد؛
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگد کوب ستم کردی
ﺩﻟﻢ، ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻱ، ﺑﻪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻢ یار؟ ﻏﻤﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩﻱ، ﺯ ﭼﻪ ﺟﻮﻳﻢ یار؟ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﺍﻧﻢ، ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻧﻢ، ﺑﻲ ﺗﻮ ﻧﻤﺎﻧﻢ، ﺩﺭدت به ﺟﺎﻧﻢ اصولاً جامعه ى ايرانى دوست دارد درد به جانش شود. دوست دارد لگدكوب غم و ستم گردد. تلفيقى از شعر سعدى و صداى شجريان باشد؛
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگد کوب ستم کردی
از ياد نبريم كه شجريان غمناك و ملول به سر مزار كوروش رفت و خطاب به او خواند: جان جهان دوش كجا بوده اى؟
بعد از شجريان، محمد اصفهانى بيشترين مخاطب را در زمينه ى آواز دارد كه او هم با غم و حسرت، اين كرسى را فتح كرده است؛
نمی خواستم خورشید و ازت بگیرم
نمی خواستم آسمونت ابری باشه
نمی خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گربه باشه بی صبری باشه
آرزوم بوده کــه آسمون تو شبـها
برا تو یه سقف پر ستــاره باشه
روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونا هم برات گهواره باشه
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیندیش
همه پنجره هاارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیندیش
دخترم دلخوشی بابا همیشه
به گل افشونی لبخندتو بوده
خودش آشنای پاییزه و اما
برا خاطر تواز بهارســروده
نمی خواستم آسمونت ابری باشه
نمی خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گربه باشه بی صبری باشه
آرزوم بوده کــه آسمون تو شبـها
برا تو یه سقف پر ستــاره باشه
روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونا هم برات گهواره باشه
نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیندیش
همه پنجره هاارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیندیش
دخترم دلخوشی بابا همیشه
به گل افشونی لبخندتو بوده
خودش آشنای پاییزه و اما
برا خاطر تواز بهارســروده
مردى نشسته در تاريكى غم كه ياراى انديشيدنش نيست و به نسل بعدى مى سپارد كه تو به فرداها به روشنى بينديش.
بله این متن هر چند کوتاه اما ساعتها میشود بحث کرد ولی راه حل چیست ؟همه میدانند وواضح است با نابودی ریشه غم یعنی ملاهای فاشیست وغم پرورودر د آفرین وخالق غصه وغم واندوه چاره درد است ،باشد که با قیام همه اقشار وایرانیان وطن پرست و با نابودی ریشه این جرثومه یعنی آخوندهای ضد بشر ، ایران این زیباترین وطن با حافظ وسعدی ومولانا وملک الشعرا وگلستانها وبوستانها ومردم بسبیار خوب ودوست داشتنی اش دوباره برغم واندوه ویاس وعزا پیروز شود آمین !!
در پایان با تصاویری زیبا از برخی شهرهای ایران شما را برای زدودن آثار این غم واندوه به یاری می طلبم . پیروز باشید