گفتهها و ناگفتهها از میان روزنامههای حکومتی روز 3 بهمن 95
مهمترین عنوانهای روزنامههای حکومتی در روز یکشنبه سوم بهمن 95، به جنگ باندی و دجالگری حول حادثه آتش گرفتن ساختمان پلاسکو اختصاص یافته است:
آرمان: حادثه پلاسکو درسی برای آینده باشد
آرمان: عدم جدیت در شهرداری پلاسکو را ویران کرد
آفتاب یزد: محمد سالاری: بودجه آتشنشانی خندهدار است
ابرار: با اشاره به حادثه پلاسکو: یک نماینده: مسئولان شهری پاسخگو باشند
ابرار: قهرمانان شورایی! و پهلوانان قهرمانان آتش نشانی
شاخه سبز: لاریجانی در پلاسکو تهران: شهرداریها باید وضعیت ایمنی مراکز تجاری را سامان دهند
شاخه سبز: رئیس جمهوری در ساختمان پلاسکو تهران: ایمن سازی محل زندگی مردم جز حقوق شهروندی است
کیهان: دعای یک ملت همراه آتش نشانان فداکار: بیم و امید در قلب تهران، ادامه نبرد با آتش و آوار
روزنامههای باند هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی، به باند خامنهای علاوه بر حمله به شهرداری و شورای شهر باند رقیب و نهادهای وابسته به ولیفقیه را عامل حوادثی مثل آتش گرفتن و تخریب پلاسکو معرفی کردهاند:
آرمان: سرمقاله: دنبال مقصر نبا شیم
ارزندهترین یاد بودی که میتوان برای شهدای آتشنشانی و اساساً همه قربانیان این حادثه دردناک تصور کردآن است که از مسئولانمان بخواهیم بهجای تکرارملال آور شعارها و کلی گوییهای همیشگی، بهپرسشهای بنیادی پیرامون مدیریت شهری در کلان شهرهای ایران درمقایسه با جوامع دیگرو استانداردهای بینالمللی پاسخگو باشند. دو سال پیش بود که صدها هکتار ازجنگلهای گرگان در آتش سوختند و مردم محلی با بیل و سطل شن آتش را مجبور بودند مهار کنند چون محیطزیست هلیکوپتراطفای حریق نداشت.
در همان سال۹۳ مجموعا۳۶دستگاه که به دولت و مجلس هم پاسخگو نبودند، قریب به ۶۰۰۰میلیارد تومان در سال بودجه داشتند در حالیکه بودجه سازمان محیطزیست با ۶۰۰۰پرسنل ۱۷۴میلیارد تومان بوده است. بنابراین خیلی هم تصادفی نبوده که حتی استانهای جنگلی ماهم یک فروند هلیکوپترآبپاش ندارند. در نامه دیگری متذکر شده بودم که قوای مسلحمان چند صد یا شاید هم چند هزارفروند هلیکوپتردارند. نگارنده بخیل نیست و خداوند بیشتر هم بهشان بدهد، اما ایکاش اسبابی فراهم میآمد ومعجزهای میشد و یکی دو فروند هلیکوپتراطفای حریق دست دوم چینی هم نصیب محیطزیست کشورمان میشد.
آرمان: اظهارات صریح وزیر بهداشت در رابطه با پلاسکو
وزیر بهداشت با اشاره به حادثه تأسفبار آتشسوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو گفت: متأسفانه ما در کشور گرفتار رودربایستی و فساد هستیم و تا زمانی که این دو عامل وجود دارد، چنین حوادثی باز هم تکرار میشود
شرق: سرمقاله: اخطار به پلاسکو برای رفع تکلیف
جای تعجب است که شهرداری مدعی است بیش از ٣٠ بار اخطار داده و ظاهراً خود را مبرا از مسئولیت میداند. پرسش این است که آیا شهرداری برای صدور هر بار اخطار خود با تکیه بر تبصره ١٤ ماده ٥٥ قانون شهرداری، برای خود اثر قانونی قائل بوده و با این اعتبار اخطار را صادر کردهاند که اثر وضعی داشته باشد؟ یا با تأسف صدور اخطاریههایی ازایندست، وسیله چانهزنی با واحد متخلف است؟
کمیسیون ماده ٥ بهعنوان قلک شهرداری، نفس شهر را بریده است و باغات یکی بعد از دیگری شبانه تخریب میشوند؛ مانند همین مورد اخیر باغ خیابان فرشته جنب باغ سفارت روسیه و ایتالیا که شبانه درختهای صدساله چنار آن را از بیخ و بن کندند و آن را مهیای برجسازی کردند. از منظر حقوقی، جنایت این است که برای درختان قطور بالای صد سال، در مقابل دریافت مبلغی خواه رسمی یا غیررسمی و با چشمپوشی اجازه قطع صادر شود. بافت فرسوده تهران به مدیریتی توانمند نیاز دارد که از حوادثی از قبیل آتشسوزی پلاسکو پیشگیری شود. خیابان جمهوری دو، سه سال قبل شاهد بود که دو زن نگونبخت جلوی چشم مأموران آتشنشانی که وسایل لازم را نداشتند سقوط کردند
در شورای شهر که دو دوره در اختیار اصولگرایان بود، اینبار اصلاحطلبان مدعی حقوق مردم هم رسماً وارد فاز انتخاباتی شدهاند و دریغ از احساس مسئولیت. تهران شهر بیدفاع مانند رم باستان در مصاف با خطرات فراوان مانده که یکی از آنها آتشسوزی است، شهرداری هم در کماست.
جمهوری اسلامی: راستی در این قبیل حوادث مهم که دهها نفر جان خود را از دست میدهند و اموال زیادی تلف میشود، هیچکس مقصر نیست و کسی نباید خود را ملامت کند و استعفا بدهد؟ حالا که در کشور ما هیچکس حاضر نیست خود را مقصر بداند و همه حق به جانب و درستکارند، چرا نظارت دقیقی وجود ندارد که واقعیتها را روشن کند و با برخورد جدی، راه را بر بیمسئولیتیها ببندد و مانع تکرار این قبیل حوادث ناگوار شود؟ بعد از آن که دهها نفر از آتش نشانها در این واقعه جان باختند، دلسوزیها و تعریف و تمجیدها برای آنان که سرمایههای کشورند، چه سودی دارد؟
روزنامههای باند هاشمی رفسنجانی به گوشههایی از پیامدهای اقتصادی حادثه آتش گرفتن ساختمان پلاسکو اذعان کردهاند:
آرمان: نیاز به قانونگذاری موردی برای پلاسکو
بعد حقوقی این فاجعه هم از دیدگاههای گوناگون قابل تأمل است. موضوع متصرفان پاساژ پلاسکو را از دو منظر باید مورد توجه قرار داد. ابتدا افرادی که در مغازههای این پاساژ مشغول به کار بودند و مالکیت در سرقفلی و ملک آنجا نداشتند. در واقع کارگران مزد بگیر که کار خود را از دست دادهاند، عمدتاً افرادی هستند که رابطه آنها با صاحب حجره است. در بعد دوم این موضوع، حقوق صاحبان سرقفلی مطرح است. مطابق با قانون، سرقفلی یک حق است و مالکیت برعین نیست و هر لحظه احتمال از بین رفتن آن است. حتی اگر یک مالک سرقفلی برای نمونه شغل لباس فروشی را به کتاب فروشی تغییر دهد سرقفلی آن از بین میرود. یا اگر بدون اجازه مالک اصلی که در اینجا بنیاد مستضعفان است، صاحبان سرقفلی مغازه را به تصرف فرد دیگری بدهند، اگر مالک اصلی از این موضوع با خبر شود ارزش مالی سرقفلی نصف میشود. میتوان از منظر قانون مالک و مستاجر به اتفاق پلاسکو نگاه کرد. به موجب این قانون هرگار عین مستاجره از بین برود سرقفلی نیز از بین میرود و برابر قانون وجود خارجی نخواهد داشت.
اگر بخواهیم قانون فعلی را حاکم بر سرقفلی قرار دهیم، در چنین شرایطی که تخریب عین مستاجره رخ داده است، صاحبان سرقفلی عملاً دستشان به جایی نمیرسد.
این حادثه به مانند یک بلاست و باید قانون اختصاصی برای آن وضع شود. نمایندگان مجلس باید به فوریت یک طرح به مجلس ارائه بدهند و برابر آن اعلام کنند پاساژ پلاسکو که مورد اجاره بوده و از بین رفته است از سوی مالک اصلی یعنی بنیاد مستضعفان در سریعترین زمان ساخته شود تا املاک جدید به صاحبان پیشین سرقفلی واگذار شود. البته با توجه به اینکه ساختمان جدید مرغوب خواهد شد میتوان مابهالتفاوت مغازههای جدید با مغازه قدیم را از صاحبان سرقفلی گرفت تا بخشی از هزینه ساخت آن نیز تأمین شود
مردمسالاری: بعد از آتشسوزی ساختمان پلاسکو و فروختن آن، به فاصله کوتاهی، در شبکههای مجازی تصاویری منتشر شد که نشان از تذکرات شهرداری به صاحبان ساختمان در رابطه با ایمنی آن داشت. اما غلامرضا انصاری، یکی از اعضای شورای شهر تهران ، در کانال تلگرامیاش واکنش تندی به این ماجرا نشان داد و نوشت: «تأکید مقامات شهر تهران و مقامات وزارت کشور مبنی بر صدور بیش از ده مورد اخطار ایمنی برای مدیران برج تجاری پلاسکو در سه سال اخیر باعث تأسف و تاثر است حتی رو نوشت این اخطارهای بینتیجه و نمایشی را هم در تلویزیون و در وبسایتها منتشر کردهاند.» او در ادامه آورده است: «در یک برج تجاری و شلوغ که هفده طبقه داشت، و روزانه چند هزار نفر شهروند شامل مغازهدارها و مشتریان در آن تردد داشتند، بازدیدهایی انجام شده و ارگانهای مسئول متوجه شدند که از گازوییل و بشکههای غیرایمن و پیک نیک برای گرمایش استفاده میشود. برای این خطر جدی که جان دهها هزار نفر را هر روز تهدید میکرد، فقط و فقط بهصورت نمایشی به صدور اخطار بسنده کردند، نه پلمپ ساختمان و نه بازداشت مدیران ساختمان. در حالی که ارگانهای حاکمیتی در موارد دیگر، یا اخطار نمیدهند و یا حداکثر یکبار اخطار میدهند. مثلاً با دستفروش فقیر و بیچاره، بدون اخطار و در اکثر اوقات خشن برخورد میکنند. روزنامهنگاری را که یک خط قرمز را رد کند، ساعت ده صبح از دفتر روزنامه به زندان میبرند. نماینده مجلس که در مجلس انتقاد جدی کند، شبانه برای بازداشت او اقدام میکنند.» انصاری نوشته امیداوریم دیگر از این اخطارهای تکراری و بیخاصیت خبری نخوانیم،
حمله به رسانههای باند ولیفقیه ارتجاع به بهانه حادثه پلاسکو موضوع دیگر روزنامههای باند رقیب است:
جهان صنعت: بهرهبرداری سیاسی ممنوع!
آتشی که در ساختمان پلاسکوبهپاشد، پای سیاستمداران کشور را که در چند ماه آینده بهعنوان کاندیدای احتمالی انتخابات معرفی میشوند، به میدان کشاند تا برای پیگیری برنامههای انتخاباتی خود در صحنه رقابت حضور داشته باشند چراکه متأسفانه اینگونه حوادث فرصتی است تا برخی در دل مردم محبوبتر شوند و به این ترتیب موفقیتشان در انتخابات تضمین شود. در این میان رسانه ملی نیز بهعنوان ابزاری برای ارسال شعارهای تبلیغاتی به مردم عمل میکند. هر چند برخی از سیاستمداران از ممنوعیت بهرهبرداری سیاسی سخن میگویند اما اگر حضور این افراد بهمنظور پذیرش قصور و تقصیرهای خود است اقدامی عقلانی بوده اما اگر این حضور بهمنظور ثبت خود در صحنه باشد اقدامی نارواست.
برخی از روزنامههای باند رفسنجانی به ناکارآمدی نهادینه در نظام اذعان کردهاند:
مردمسالاری: مؤسسه عریض و طویل استاندارد ایران با هزاران میلیارد تومان بودجه و درآمد که به تعبیر مسئولان آن رتبه 27ام را در میان سازمانهای استاندارد جهان دارد چرا باید از اجرای سادهترین و ضروریترین استانداردها عاجز و بیتوجه به یکی از مهمترین و گستردهترین مسوولیتهای حاکمیتی خود که نظام بازرسی استانداردهای ساختمان است، باشد و حتی از عهده نظارت بر ساختمانهای چنین پراهمیتی نیز برنیاید؟ و از زیر بار این مسئولیت به بهانه حضور نظام مهندسی شانه خالی کند!
راستی آیا میدانید تمامی نهادهای با اصطلاح دموکراتیک شهری حتی در پایتخت ایران نتوانستهاند، ایمنی را در کنار آلودگی هوا که مهمترین اولویتهای شهروندان است را در دستور کار سیاستی شهر تهران قرار دهند؟
آیا میدانید که قانون، اجازه هیچ نقش آفرینی ای در تعیین اولویتهای مهمترین سند برنامهریزی شهری ایران که طرح جامع این شهر است به شورای شهر بهعنوان دموکراتیکترین نهاد شهری نمیدهد و آنگاه هر روز کلی قانون در ایران تصویب میشود و بر حجم متورم قانونهای ناکارآمد گذشته افزوده میشود؟ آیا میدانید نظام مهندسی کشور که باید یکی از دموکراتیکترین نهادهای کشور باشد انتخاباتی را برگزار میکند که دست آخر دولت تعیین کننده آن است که از میان سه رأی اول کدام یک عهدهدار ریاست شوند و این بهمعنای آن است که دولتها میتوانند اقلیت را بر اکثریت حاکم کنند و اینگونه است که انتخابات این نهاد یکی از کم استقبال ترین فرآیندهای انتخاباتی نهادهای صنفی است؟
آیا میدانید که چند دههزار متخصص برنامهریزی شهری، به کارگیری نمیشوند و یا چونان چرخدندههای هرزه گرد دورخود میچرخند؟
آیا میدانید شورای عالی معماری شهرسازی در طول این سالها فرصت اصلاح طرح جامع تهران را از دست داد؟
دلمان خوش است که مؤسسه استاندارد و نظام مهندسی و شهرداری و شورای عالی معماری و شهرسازی و طرح جامع و شورای شهر و... داریم.
بیچاره آتشنشانان! بیچاره مردم! بیچاره ساکنان بافتهای فرسوده!...
کاش بتوانیم یک بار برای همیشه از فروپاشی برج تجارت پوشاک ایران، برای پیشگیری از فروپاشی بیش از پیش شهر تهران و پیشگیری از تکرار فجایعی این چنین و نابودی منابع مالی و انسانی درس بگیریم.
روزنامههای باند علی خامنهای باند رفسنجانی و رسانههایش را «کاسبان تحریق»، «مرده خور» و... لقب دادهاند:
کیهان: حمید ابوطالبی معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور در توئیتر نوشت: استعفای «شرافتمندانه در فاجعه اخیر راهآهن، آغازی بود بر ضرورت مسئولیتپذیری اجتماعی در حوادث ناخواسته کشور برای کاهش آلام اجتماعی. دولت برای آغاز و ماندگاری این گام ارزشمند و احترام به ملت بزرگ ایران که دیشب (پلاسکو) تا صبح نخوابید، پیشقدم بود.
این قبیل فرصتطلبیهای سیاسی- که بوی مردهخوری میدهد- در حالی است که بنا بر گزارشها، دولت به جای بودجه 600 میلیارد تومانی آتشنشانی تنها 25 میلیارد تومان بودجه اختصاص داد و در همین حال بودجه شهرداری 46 درصد کاهش یافته است. این در حالی است که دولت بدهی 18هزار میلیارد تومانی خود به شهرداری تهران را تسویه نمیکند.
جوان: جریان طمعکار رسانهای، به بهانه «مقصریابی» حملات خود را متوجه مدیریت و عوامل میدانی مهار بحران کرد. بازی مقصریابی و سوژه رسیدگی به علل حادثه درست در زمانی اوج گرفته بود که با فروریختن ساختمان، فاجعه شدت یافته بود و هر گونه یأس و ناامیدی نیروهای فعال در میدان میتوانست به گسترش فاجعه و خسارات ناشی از آن بینجامد.
تجربه پلاسکو نشان داد که چگونه برای عدهیی ماهیگیری سیاسی از آب گلآلود یک فاجعه، بیش از جان انسانها، ارزش دارد.
«کاسبان تحریق» نشان دادند که از طمع و سوءاستفاده از یک فاجعه ملی نیز برای خود، غافل نیستند.
وطن امروز: چند روز دیگر تب و تاب فاجعه پلاسکو هم فروکش میکند و دوباره روز از نو و روزی از نو
تازه گروهها و جریانهای سیاسی مترشان را دست میگیرند تا اندازه بگیرند چقدر در این گیرودار رأی به کیسهشان رفته است، تازه میآیند بررسی کنند که چگونه سازمان رأی خود را بر بنای خراب شده پلاسکو بنا کنند؟. برای ما «رجل صرفاً سیاسیکار» آنچه اهمیت ندارد مسأله مردم است و کارآمدی برای آنها و همیشه آنجاییم که منافع سیاسی و حزبیمان ایجاب میکند!
مسأله اینجاست که این تفاوت هم برای حل مسأله کارآمدی نظام جمهوری اسلامی کفایت نمیکند و تا نسبت آفات دموکراسی لاشخوری، دموکراسی و میزپرستی به این سبک و سیاق با کارآمدی و مدیریت کارآمد حل نشود قصه و غصه همان است که بود!
در حالی که روزنامههای باند خامنهای به تلویح و کنایه از تندادن رژیم به شرکت آمریکا در اجلاس آستانه خبر دادهاند، روزنامههای باند رفسنجانی بهروشنی به بنبست و باخت رژیم در سوریه اذعان کرده و سوز و گداز کردهاند:
آرمان: سوریه و شوک سوم
دو شوک جامزهر و برجام را زیستیم، نباید در سوریه به شوک سوم، فرصت ظهور داد. در جهانی که از یک گذر تاریخی عبور مینماید، نمیتوان سیاستهای ثابت داشت. ما از سوریه قابل حذف نبوده و باید به اندازه سرمایههایی که هزینه کردهایم، دریافتی داشته باشیم. باید با درک پیچیدگیهای بحران سوریه، اتخاذ سیاست چندوجهی، گسترش شعاع میدان بازی، عملگرایی و... مانع از تحقق نگرانیهای پیش رو شد. شوک اول: از شعار جنگ، جنگ تا پیروزی، به پذیرش قطعنامهیی رسیدیم که در حکم جامزهر بود. کسانی که جنگ را تحمیل کردند، صلح را نیز تحمیل کردند. جامزهر، تجربه تلخ از دست دادن فرصتها بود.
نباید جامعه و رهبران سیاسی، جامعه و مردان دقایق آخر باشند. فرصتها ابدی نیست. فرصت بود که پایان جنگ و پذیرش قطعنامه، مصداق جامزهر نگردد. ما نتوانستیم یا نشد گامها را بهگونهیی برداریم که زخم مانده از پذیرش قطعنامه، برایمان جامزهر نشود. شوک دوم: پذیرش برجام از نگاهی شوک دوم بود،
کاغذپارههای تحریم!؟ اگر پایان نمییافت، آثاری بدتر از جنگ را به کشور تحمیل میکرد. مضاعف بر آن، قبل از برجام در کنار تبعات تحریم، سایه شوم جنگ کشور را فراگرفته بود.
شوک سوم: سوریه نباید شوک سوم گردد. امروز درگیر و در آستانه شوک سوم هستیم. زخمیایم، اما چون داغیم، خونی که از ما جاری است، را نمیبینیم. این سخن بهمعنای ترک صحنه نیست، هشدار برای اندیشیدن به تدبیری است که نتایج بحران سوریه برای ما غیرمترقبه و همراه با شوک نگردد. سوریه فقط از آن ما نیست. بخش مهمی از بدنه بستر اجتماعی سوریه، علیه ماست. ما ورود جدی مسکو به بحران سوریه را به فال نیک و فتح حلب را جشن گرفتیم. اما نه حلب همه سوریه است و نه بحران سوریه با فتح حلب، پایان خواهد یافت. عملکرد مسکو پس از فتح حلب، حتی دوستان روسیه در ایران را دلنگران کرده است. مسکو - آنکارا محور اصلی و تهران به حاشیه رانده شده است. درک راهبردی از مرز نهصد کیلومتری ترکیه با سوریه، ملاحظات مختلف و تأثیرگذار متقابل آنکارا - مسکو نسبت به یکدیگر، جایگاه روسیه و ترکیه در نظام بینالملل، نوع رابطه و مراودات مسکو - آنکارا با غرب، اسرائیل، کشورهای عربی و ملاحظات مترتب بر آن، و در این میان تأمل در قطعنامه آتشبس، میتواند عامل تعمق و شاید بازدارنده از دریافت شوک سوم گردد.