پایگاه اشرف و موسی، واقع در زعفرانیه تهران از ساعت ۱۲شب با ایجاد حلقات پیدرپی، محاصره شد.
دشمن با حداکثر نیرو کلیه راههای عبور و مرور منطقه را بسته و بر گذرگاههای آن و پشتبام ساختمانهای مشرف به پایگاه، واحدهایی از مزدوران مجهز به سلاحهای نیمهسنگین را مستقر کرده بود. در ساعت ۵بامداد، در شرایطی که خورشید خونگرفته هنوز سر از مشرق برنیاورده بود، پایگاه از هرسو با شلیک سلاحهای نیمهسنگین مورد حملات وحشیانه قرار گرفت .
با شلیک اولین گلولههای دشمن، کلیه رزمندگان پایگاه، در آمادهباش کامل نظامی قرار گرفته و رگبار مسلسلهای مجاهدین از زوایای مختلف پایگاه، سینه مزدوران خمینی را هدف گرفت.
عاشورای مجاهدین طلوع خود را آغاز کرد.
گلههای پاسدار و مزدوران اجیرشده خمینی، چون سگان هار با تمام قوا مذبوحانه میکوشیدند تا مجاهدین را بهتسلیم وادار کنند و اگر بتوانند کسی از آنان را زنده دستگیر کنند. اما اشرف و موسی و یاران پاکبازشان، تا آخرین گلوله و تا آخرین دم حیات بر اردوی دشمن تاختند، انبوهی از پاسداران و ازجمله سرکرده مزدوران خمینی را که قدم به حریم پایگاه سردار گذاشته بود، به هلاکت رساندند و داغ تسلیم را بر دل مزدوران نهادند.
سرانجام در پایان این نبرد نابرابر که سه ساعت ادامه یافت، آنگاه که تکتک فرماندهان و رزمندگان مستقر در پایگاه بههمراه سردار و سمبلشان بهخون خفتند؛ مسلسلها از غرش افتادند؛ و دود گلوله و باروت همهجا را پر کرد؛ مزدوران خونآشام، در قتلگاه، به شناسایی اجساد پرداختند، و پس از شناسایی سردار و اشرف و آذر و سایر یارانشان، بر بالای سر آنان به پایکوبی پرداختند .
قهرمانان پاکبازی که در رکاب اشرف و موسی به اوج رستگاری و رهایی دست یافتند عبارت بودند از:
آذر رضائی همسر موسی با طفل بهدنیا نیامدهاش، محمد مقدم و همسرش مهشید فرزانهسا، عباسعلی جابرزاده و همسرش ثریا سنماری، تهمینه رحیمنژاد و همسرش طه میرصادقی، فاطمه نجاریان و همسرش شاهرخ شمیم، ناهید رأفتی و همسرش حسن مهدوی.
و فرماندهان و کادرهای برجستهیی همچون:
محمد معینی، کاظم مرتضوی، خسرو رحیمی، مهناز کلانتری، حسن پورقاضی، سعید سعیدپور و حسین بخشافرکه تنها پیکرهای بیجانشان در صحنه این مقاومت حماسی برجای ماند و آنان بدین ترتیب وفاداری بیپایانشان را نسبتبه رهایی خلق ستمدیده ایران، و آرمانهای والای مجاهدین در مسیر تحقق جامعه بیطبقه توحیدی، بهاثبات رساندند. تنها سهکودک، یعنی مصطفی طفل شیرخوار مسعود و اشرف، سیما، کودک خردسال مجاهدین شهید محمد مقدم و مهشید فرزانهسا و الهام، دختر خردسال مجاهدین شهید عباسعلی جابرزاده انصاری و ثریا سنماری، زنده بهدست مزدوران دشمن اسیر گشتند .
سرانجام در پایان این نبرد نابرابر که سه ساعت ادامه یافت، آنگاه که تکتک فرماندهان و رزمندگان مستقر در پایگاه بههمراه سردار و سمبلشان بهخون خفتند؛ مسلسلها از غرش افتادند؛ و دود گلوله و باروت همهجا را پر کرد؛ مزدوران خونآشام، در قتلگاه، به شناسایی اجساد پرداختند، و پس از شناسایی سردار و اشرف و آذر و سایر یارانشان، بر بالای سر آنان به پایکوبی پرداختند .
قهرمانان پاکبازی که در رکاب اشرف و موسی به اوج رستگاری و رهایی دست یافتند عبارت بودند از:
آذر رضائی همسر موسی با طفل بهدنیا نیامدهاش، محمد مقدم و همسرش مهشید فرزانهسا، عباسعلی جابرزاده و همسرش ثریا سنماری، تهمینه رحیمنژاد و همسرش طه میرصادقی، فاطمه نجاریان و همسرش شاهرخ شمیم، ناهید رأفتی و همسرش حسن مهدوی.
و فرماندهان و کادرهای برجستهیی همچون:
محمد معینی، کاظم مرتضوی، خسرو رحیمی، مهناز کلانتری، حسن پورقاضی، سعید سعیدپور و حسین بخشافرکه تنها پیکرهای بیجانشان در صحنه این مقاومت حماسی برجای ماند و آنان بدین ترتیب وفاداری بیپایانشان را نسبتبه رهایی خلق ستمدیده ایران، و آرمانهای والای مجاهدین در مسیر تحقق جامعه بیطبقه توحیدی، بهاثبات رساندند. تنها سهکودک، یعنی مصطفی طفل شیرخوار مسعود و اشرف، سیما، کودک خردسال مجاهدین شهید محمد مقدم و مهشید فرزانهسا و الهام، دختر خردسال مجاهدین شهید عباسعلی جابرزاده انصاری و ثریا سنماری، زنده بهدست مزدوران دشمن اسیر گشتند .
در قتلگاه مجاهدین، مزدوران خمینی بهدستور لاجوردی مانند اسلاف جنایتکارش در عاشورای حسین(ع، از هیچ رذالت و دنائتی نسبت به پیکرهای مجاهدین شهید خودداری نکردند. آنها بیشرمانه موهای شهدا، اشرف و آذر را گرفته و آنان را همراه سایر شهدا بهبیرون خانه کشیدند.
مردم که تا این لحظه با زور سرنیزه از نزدیک شدن بهمنطقه بازداشته شده بودند، اینک از موضوع اطلاع یافتند. اشکها از خشم و تأثر بر گونهها سرازیر شد و زمزمههای نفرین و شعار علیه خمینی آغاز گشت. مزدوران خمینی در هراس از واکنش مردمی که شاهد هیجان و احساسات آنها بودند، بهسرعت اجساد مطهر سردار و اشرف و آذر و یارانشان را دوباره به داخل پایگاه برگرداندند و سپس با عجله، به زور ضربات قنداق تفنگ و تیراندازی هوایی، اقدام به متفرقکردن مردم کردند .
مردم که تا این لحظه با زور سرنیزه از نزدیک شدن بهمنطقه بازداشته شده بودند، اینک از موضوع اطلاع یافتند. اشکها از خشم و تأثر بر گونهها سرازیر شد و زمزمههای نفرین و شعار علیه خمینی آغاز گشت. مزدوران خمینی در هراس از واکنش مردمی که شاهد هیجان و احساسات آنها بودند، بهسرعت اجساد مطهر سردار و اشرف و آذر و یارانشان را دوباره به داخل پایگاه برگرداندند و سپس با عجله، به زور ضربات قنداق تفنگ و تیراندازی هوایی، اقدام به متفرقکردن مردم کردند .
شبهنگام، مردم ایران از صفحة تلویزیون رژیم فدیههای راه رهایی خود را به تماشا نشستند و پیکر بهخون تپیده سمبل زنان مجاهد، شهیداشرف رجوی و اسارت طفل شیرخوارش و چهره پرصلابت سردارخیابانی را به فرزندانشان نشان دادند و درمیان اندوه و اشک و با آرزوی فرارسیدن روز سرنگونی و انتقام از دژخیمان، آن را بهخاطر سپردند .
آن روز در صحنه عاشورای مجاهدین، خون هزاران رزمنده و میلیشیای قهرمان مجاهد خلق در خون اشرف و موسی گره خورد و در شریان تاریخ مبارزات این میهن جاودان گردید و چون مشعلی فروزان در گذرگاه رهایی خلق از چنگال رژیم ضدبشری خمینی و در مسیر آزادی خلق و میهن و تحقق جامعه بیطبقه توحیدی، برافروخته شد …
آن روز در صحنه عاشورای مجاهدین، خون هزاران رزمنده و میلیشیای قهرمان مجاهد خلق در خون اشرف و موسی گره خورد و در شریان تاریخ مبارزات این میهن جاودان گردید و چون مشعلی فروزان در گذرگاه رهایی خلق از چنگال رژیم ضدبشری خمینی و در مسیر آزادی خلق و میهن و تحقق جامعه بیطبقه توحیدی، برافروخته شد …