کجاست خمینی تا بیاید و ببیند!
لینک:
صرفا غرب نیست که به پایان خودش رسیده
سنت تاریخی ما هم... بوی تعفنش... همه جا رو گرفته!
نفی غرب به مفهوم اثبات (ما) نیست!
جلوی همه سفارتخانههای غربی، تودهها صف بستهاند که به بهشت خودشون برسند!
آلترناتیوی ما نتونستیم ایجاد بکنیم!
کو انسانی که قراره این افق رو بگشاید؟ همون جوونهایی که به سفارت عربستان حمله کردند!
یا بچههایی که سفارت آمریکا رو گرفتند و امروز شخصیتهای سیاسی این کشور هستند!؟
ما نمیدونیم چیکار میخواهیم بکنیم، ما استراتژی نداریم، ما برنامه نداریم!
***
کار از کار گذشته، دیگر هیچ چیز را نمیشود پنهان کرد، همه چیز رو شده، دست همه رو شده و نظامی که دعوی رهبری ایدئولوژیک جهان را داشت، اینک به گفته کارشناسهای خودش ”بوی تعفنش “ همه جا را گرفته!
روز چهارشنبه 27بهمن 95 تلویزیون شبکه 4 آخوندها، یک برنامه گفتگوی سیاسی پخش کرد که علایم بالینی مهمی از وضعیت یک بیمار به اسم ”جمهوری اسلامی ایران “ به نمایش گذاشت.
بحث البته درباره ”نفوذ“ بود، یعنی کشف عنصر غیرخودی در لایههای مختلف ساختار سیاسی نظام و مدیریت آن (از صدر تا ذیل). میهمانان یا کارشناسهای برنامه دو عنصر دانشگاهی نظام بودند که اساساً زادگان همین نظاماند. کسانی که گوشت و پوست و استخوانشان را مدیون همین نظام هستند و به قاعده معمول باید خیلی از مرز سرخهای نظام در گفتار، بهویژه در یک بحث سیاسی تلویزیونی را رعایت کنند و به قول معروف ”حد“ نگه دارند اما در کمال شگفتی، اینگونه نبود.
یکی از همان دو نفر مهمان برنامه در اولین جملاتی که میگوید به مجری، به نوعی اعتراض یا حداقل گوشزد میکند که: درست است که بحثشان درباره ”نفوذ“ است اما به هر حال این، یک بحث ”فرهنگی“ است و نباید با بهکار بردن کلمات امنیتی و پلیسی و نظامی و امثالهم، قضیه را به رنگ ”خون “ در آورد! و آن دیگری میگوید درست است که این مقولات فرهنگی نباید آلوده به آن جنس کلمات بشن، اما اشکال آنجاست که همگی این مقولات از جنس ”براندازی“ اند! (یعنی ناگزیر خونیناند!)
کارشناسها در گام بعد میپردازند به ”بحران غرب“ و فروپاشی عنقریب آن تا جاییکه مفسر اول زبان به اعتراض باز میکند که: ”اینکه غرب داره فرو میپاشه مسلماً غرب بحران داره به تو چه مربوطه؟ نفی غرب به مفهوم اثبات شما نیست از اینکه غرب بحران داره ما هم بحران داریم خیلی باید کور باشیم که بحران جهان اسلام رو نبینیم، همسایه هامون رو نگاه بکنید غرب بهرغم همه بحرانهایش، بهرغم چندین میلیون آواره جنگی در سوریه، در عراق، در یمن، در لیبی، هیچکی حاضر نشد به این مدینه فاضلهای که ما ازش انتظار داریم و فکر میکنیم اینجا مدینه فاضله است بیایند همه راهی غرب اند امروز در سراسر جهان در کشورهای موسوم به جهان سوم جلوی همه سفارتخانهها از جمله در کشور ایران جلوی تمام سفارتخانههای غربی تودهها صف بستهاند که به بهشت خودشون یعنی غرب برسند آلترناتیوی ما نتونستیم ایجاد بکنیم“.
همین کارشناس با طعنه به کارشناس دوم میگوید: ”اینکه آقا ما یک نظام سیاسی ایجاد کردیم و در واقع سکولاریسم رو نمیپذیریم تو میگی سکولاریسم رو نمیپذیری سکولاریسم تمام ذات تو رو گرفته... حتی چند وقت پیش صحبتی بود که سکولاریسم حتی حوزههای علمیه رو گرفته در بیانات بعضی از دوستان بودش که سکولاریسم حتی حوزههای علمیه ما رو گرفته“
بعد هم در قیاس میزان نفوذ سکولاریسم در جامعه قبل و بعد از انقلاب میگوید:
”سکولاریسم در این چند دهه بعد از انقلاب، حتی با دوره پهلوی، دوره پهلوی دوم و پهلوی اول قابل مقایسه نیست چرا؟».
حالا علت چیست که سکولاریسم در یک حکومت مذهبی به مراتب بیشتر از سکولاریسم در یک حکومت سکولار است، شاهکاری است که بانیاش خود آخوندها هستند و بس! همان کارشناس میگوید: ”به این دلیل که ما مسأله رو درست نفهمیدیم یعنی جایی که باید متفکر صحبت بکنه نا متفکر صحنه رو گرفته“ (یعنی لباس شخصیها و چماقدارهای نظام) و بعد هم اضافه میکند: ”من فریادم اینه ما فاقد متافیزیک (الهیأت) لازم هستیم به همین دلیل نمیدونیم توی این جهان میخواهیم چه کار کنیم؟!“.
وی میگوید: ”ما در تمامی صحنههای اجتماعی مون بحران داریم، بحران آب داریم، هوا، آتش و خاک! در همه این عرصهها ما بحران داریم، چرا؟” بعد هم با تمسخر میگوید با این اوصاف میخواهیم خودمونو آلترناتیو جهان جدید هم تلقی کنیم! “این یک توهمه!“
کارشناس مربوطه در ادامه حرفهایش میگوید: ”صرفا غرب نیست که به پایان خودش رسیده و به نفس نفس رسیده. سنت تاریخی ما هم به نفس نفس رسیده، بوی تعفنش، بوی تعفن این سنت تاریخی همه جا رو گرفته! عالم اسلام رو نگاه کنید، داعش رو نگاه کنید، بوکو حرام رو نگاه کنید و شبیه همون جریانها با شدت و ضعفهای جامعه خودمون رو نگاه کنید خوارج گری، ظاهری گری...“ بعد هم اضافه میکند: ”منهم دل پری از اینها دارم اما بیائیم اینها رو کنار بزنیم کی رو میخواهید جایش بگذارید؟ همین تکنوکرات ها و بروکرات ها رو که میگند یا پدر من است یا برادر شماست... کی رو میخواهیم بگذاریم؟ با چهار تا جوان بسیجی؟ کو انسانی که قراره این افق رو بگشاید همون جوونهایی که به سفارت عربستان حمله کردند؟ اونها قراره افق گشایی بکنند که کلی مسأله ایجاد کردند؟ بچههایی که سفارت آمریکا رو گرفتند و بعد خود همون بچهها که سفارت گرفتند امروز شخصیتهای سیاسی این کشور هستند که شما میگید جز تکنوکرات ها و بروکرات ها هستند! با رجز خوانی سیاسی نمیشه ایجاد کرد، افقی باید فهم بشه، فهم یک چنین افقی در میان ما وجود نداره“.
قسمت پایانی این میزگرد دو نکته جالب دارد که عمق شکست تاریخی یک نظام را بیشتر نشان میدهد.
یکی اشاره کارشناس برنامه به اینکه تمامی آنهایی که حقوق نجومی میگیرند و از رانتهای گوناگون حکومتی برخوردار هستند، همین کسانی هستند که: ”دکمه هاشون رو (تا زیر گلو) می بندند و اینجا شون (اشاره به پیشانی پینه بسته جای مهر) رو جای (مهر نمازه) “
و نکته دوم و آخر: ”ما نمیدونیم چیکار میخواهیم بکنیم؟ ما استراتژی نداریم.
ما برنامه نداریم، چون استراتژی نداریم.
استراتژی نداریم چون نظریه اجتماعی نداریم.
نظریه اجتماعی نداریم چون متافیزیک نداریم.
ما نمیدونیم با این جهان میخواهیم چیکار بکنیم؟
لذا در یک بیافقی بهسر میبریم، ولی میخواهیم نشون بدهیم که افق گشوده است“.
و این البته آخر و عاقبت نظامی است که بنیانگذار عمامه دارش از همان ابتدا، کار خود را بر پایه دروغ و دغل و کشتار استوار کرد و بعد هم در کمال شگفتی حضار گفت من تابع مصلحت و مصالح هستم، هرچه که امروز لازم باشد میگویم و فردا وقتی که لازم شد تغییرش میدهم! از کسی هم باک ندارم که چه بگویند. بگویند حکومت آخوندیسم و... ما میخواهیم مملکت نگهداریم، مملکت نگهداری به آزادی و این چیزها نیست!
باری! یک نظام اینگونه از درون فرو میریزد. طنز تاریخ آنجاست که: بنیانگذار و معمار بهاصطلاح جمهوری اسلامی، خود نخستین نفوذی و اولین ویرانگر آن چیزی بود که کمر به ساختش بسته بود!
نظامی که منطق برتر ”دیگران “ را بر نمیتافت، و چون در تقابل اندیشهها و در منطق ”کم “میآورد، به قول قایم مقامش منتظری، دست به کشتار میزد. راستی خمینی کجاست که سر از گور بر آورد و این روزها را ببیند!؟.