۱۳۹۵ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

این‌همه رذالت و تبلیغات دروغین علیه مجاهدین؛ چرا؟همراه کلیپ



این‌همه رذالت و تبلیغات دروغین علیه مجاهدین؛ چرا؟همراه کلیپ

مجری: این روزها رژیم آخوندی در تبلیغات خودش، بسیار درباره خطر مجاهدین صحبت می‌کند و تلاش دارد این خطر را برای نیروهای خودش تبیین کند، آیا به راه‌حلی برای خلاصی از این خطر رسیده است؟ این موضوع سؤال امروز ما از آقای مسعود امیرپناهی است:
مسعود امیرپناهی: راه‌حل در یک رژیم ارتجاعی و ضدتاریخی، مثل رژیم آخوندی، آن‌هم در برابر نیرویی مثل مجاهدین که دارای پویایی و دینامیزم ایدئولوژیکی است، یکی بیشتر نیست و آن‌هم سرکوب است چون به‌محض اینکه تیغ سرکوب را بردارد، نابودی خودش را تضمین و امضا کرده است. اگر شما نگاهی به فیلم‌هایی که علیه مجاهدین می‌سازند بیندازید، فقط یک‌راه حل را تبلیغ می‌کنند «اعدام و قتل‌عام». مشخصاً در فیلمی که اخیراً تحت عنوان «ماجرای نیمروز» درست کرده‌اند به‌صراحت می‌گویند که مجاهدین را «فقط باید کشت» علت هم همان‌طور که گفتم به ماهیت ضدتاریخی خودش و دینامیزم و پویایی هماوردش یعنی مجاهدین برمی‌گردد و خودشان این را بهتر از هر کس دیگری می‌دانند، نگرانی اصلی‌شان این است. اینکه مستمر می‌گویند باید جوان‌ها را دربیابیم، به دلیل آن است که به توان مجاهدین در جذب نسل جوان اشراف دارند. یک سرکرده وزارت اطلاعات به نام هاشمی نژاد می‌گوید: «باید جامعة ما از ترفندهای [مجاهدین] آگاه باشند. آن‌ها تنها یک گروه مسلح نیستند بلکه دارای تفکرات التقاطی هستند که اوایل انقلاب خیلی‌ها را به خود جذب کرد» البته اینکه پس از چهل سال به یاد می‌آورد که مجاهدین خیلی‌ها را جذب می‌کرده‌اند به این دلیل است که می‌خواهد امروز آن‌ها را دور بزند که نگوید الآن جوان‌ها دارند جذب مجاهدین می‌شوند. ضمن اینکه اعتراف هم کرده که اگر مجاهدین توانسته‌اند زمانی که خمینی در ماه بود خیلی‌ها را جذب کنند الآن که خمینی و خامنه‌ای باهم در قعر چاه هستند، صدبار بیشتر جوان‌ها را جذب می‌کنند.
مجری: سرکوب هر نیروی اپوزیسیون توسط یک دیکتاتوری و یک رژیم فاشیستی، در دنیا کم نیست، اما مشابه شدت و حدت سرکوب و کشتار مجاهدین توسط این رژیم را در هیچ کجا نه دیده و نه شنیده و حتی نه خوانده‌ایم، جنایت‌هایی که رژیم در دهة۶۰ در زندان‌ها کرده، قتل‌عام سال۶۷ و بعدازآن… چرا رژیم در رابطه با مجاهدین این‌قدر شقاوت و کینه دارد؟ این شقاوت رژیم به چه صورتی قابل تبیین است؟
مسعود امیرپناهی: در یک‌کلام خمینی و بعد هم آخوندها بقای خودشان را در نابودی مجاهدین می‌دیدند الآن هم می‌بینند، اسلامی که مجاهدین مبلغ آن هستند دکان دین فروشی آخوندها را تخته می‌کند و موجودیت آن‌ها را به خطر می‌اندازد. والا چرا خمینی از روزی که به قدرت رسید اول با چماق‌داری و بعد هم با گلوله و زندان و قتل‌عام با مجاهدین برخورد کرد؟ اجازه بدهید فاکتی را از آخوند جنایتکار مبشری که از اعضای هیئت مرگ خمینی در قتل‌عام ۶۷ بود بخوانم که می‌گوید:
«یک مورد من رفتم پیش آقای منتظری و گفتم: ”آقا! این‌ها [منظورش مجاهدین است] توی زندان هم که می‌آیند تشکیلات به هم می‌زنند و دارند همه‌جا را به آشوب می‌کشند.” جواب داد، ”مسئله‌ای نیست. زمان شاه هم بوده است!”، ”آخر اگر زمان شاه هم بوده است، شاه تسلط داشت و همه دنیا با او بودند. این‌ها در دوره شاه چیزی نداشتند… این‌ها دارند نظام را می‌خورند.”»
آیا با تشکیلات در زندان می‌شود رژیم را خورد؟ از چه چیزی می‌ترسد؟ از وجود سلاح در زندان؟ سلاح که در زندان‌ها در دست زندانبان است، نه زندانی! واقعیت این است که از قدرت نفوذ اندیشه نوی مجاهدین می‌ترسد همین آخوند  در جای دیگری می‌گوید:
«[لاجوردی] هیچ‌وقت نشد که در مورد [مجاهدی] بیاید و بگوید کسی از آن‌ها توبه کرده است» وقتی می‌گوید توبه، مشخص می‌شود پس بحثش بر سر اندیشه آن‌هاست، از اندیشه‌ای وحشت دارد که گسترش آن، حاکمیت رژیم را زیر سؤال می‌برد. بعد ادامه می‌دهد «من به ایشان پیشنهاد می‌کردم… الآن که بالاخره یک فشارهایی هست، سروصداهایی هست که زندان شلوغ شده، بیا باهم بنشینیم و یک تدبیری بیندیشیم… بعضی‌ها بودند که… مثلاً کمک مالی، برنج و روغن و امثال این‌ها را به سازمان می‌دهند و سنشان هم بالا بود و به درد نیروهای عملیاتی هم نمی‌خوردند…بیایید حساب این پیرمردها و پیرزن‌ها و این نیروهای سرپل و کسی را که شعاری نوشته و احساساتی شده، جدا (کنیم) و آن‌ها را با تضمینی چیزی آزاد کنیم تا این‌ها نیایند در زندان، تشکیلاتی شوند. [لاجوردی] می‌گفت این‌ها می‌روند بیرون و خطردارند و ما دیگر نمی‌توانیم این‌ها را جمع کنیم.»
ببینید! پیرمرد و پیرزنی هم که به مجاهدین کمک کنند برای رژیم خطرناک است. آیا این خطر نظامی است؟ خیر! خطر ایدئولوژیکی است، اندیشه نویی که در جامعه نفوذ می‌کند. این را لاجوردی به‌عنوان کسی می‌گوید که تمام دستوراتش را مستقیم از خمینی می‌گرفته است. نگاه کنید مبشری در همین رابطه چه می‌گوید:
«می‌رفتیم خدمت امام و یک روحیه‌ای به ما می‌دادند عجیب! ایشان می‌فرمودند: ”شما در حقیقت قاضی نیستید. قاضی خداست و خدا هم حکم این‌ها را صادر کرده، شما تعیین مصداق می‌کنید.”و می‌فرمودند، ”بترسید از اینکه در مقابل این‌ها کوتاه بیایید.” ما از امام روحیه می‌گرفتیم».
پس مشخص شد شخص خمینی تا کجا از مجاهدین می‌ترسیده است؟ این ترس هم واقعی بود چون خمینی اولین فردی بود که فهمید که نفس بقای مجاهدین، حضور مجاهدین در جامعه، چه برسد به نشر عقایدشان، معادل نفی بقای رژیم است. این ریشه کینه‌ای است که شما به آن اشاره کردید. به همین دلیل است که راه‌حل ازنظر آخوندها «کشتار و قتل‌عام مجاهدین» است. البته خمینی نمی‌فهمید که با این کشتارها، گور خودش را می‌کند. تاریخ ۵۰سال گذشته ایران اثبات کرد که مجاهدین از بین رفتنی نیستند.