استبداد منهای شکنجه، تناقضی است سخیف و مشمئزکننده نامه مجید اسدی
ندانی سیاسی مجید اسدی در واکنش به شکنجههای اسماعیل بخشی نوشته است: تاریخ نسل ما لبریز شکنجه است
استبداد منهای شکنجه ، تناقضی است به همان اندازه سخیف و مشمئزکننده که گفته شود در ایران زندانی سیاسی نداریم اگر بخواهیم مفهوم شکنجه را حتی تقلیل دهیم و تنها برپایه تعاریف و تصورات عام و معمول بگیریم ، آنگاه به محض شنیدن این واژه بی درنگ معادل های آن از اعدام ، زندان و انفرادی تا شلاق و تحقیر و توهین به سرعت در ذهن ما سر ریز می شوند.
این واژه ها ، خودبخودی در حافظه ما جای نگرفته اند بلکه حاصل تجربه هایی هستند که آنها را زندگی کرده ایم و یا شاهدش بودیم.
به واقع حیات نسل ما درون دالان های سیاه شکنجه تکوین یافته بی آنکه پیش از این از وجودش متعجب شده باشیم و از این روست که افشای شکنجه و بیان آنچه بر ما گذشته یک دادخواست تاریخی و شورشی علیه وضع جنایت بار و فاجعه آمیز موجود و به مثابه پتکی است که بر سر اعتبار امر بدیهی شکنجه فرود می آید.
این بخشی از تعهد مبرم و فوری ماست که ما را از اعماق دهلیزهای شکنجه بیرون می کشد و در تحلیل نهایی ، وضعیتی انسانی را برقرار می سازد. حال دیگر بگذارید که به حاشا و انکار برخیزند و افشای شکنجه را با تهدید به شکنجه پاسخ دهند.
اما مگر می توانم از شکنجه زنی سخن نگویم که در سال ۸۷، ضجه های مظلومانه و بی پناهش در زیر آوار مشت ها و لگدها و رگبار رکیک ترین الفاظ در چنبره چندین نرینه میرغضب، سکوت سنگین شبانه انفرادی های ۲۰۹ را در هم می شکست؟
یا از دیدن زخم ها و شیارهای کبود و خونین به جا مانده از کابل و شلاق
بر بدن ستار بهشتی و ۴۱ ماه انفرادی بی وقفه غلامرضا خسروی که یک سال آن در سلولی تنگ و تاریک گذشت و اعدام سبعانه اش لب فروبندم؟
مگر می شود از نعره های گارد و باران باتوم ها بر سر و صورت زندانیان دست بسته ۳۵۰ در آن پنجشنبه سیاه ۹۳ یا تحقیر و استهزا و انفرادی زندانیان گوهردشت و سرقت و تاراج اموال و وسایل شان در مرداد ۹۶ به انزوای ننگین سکوت فروغلتم؟
نه نمی توانم از زجرکش کردن زندانیان بیمار ، از محرومیت های عامدانه و کینه توزانه درمانی در قبال بی گناهانی که در زندان بیمار شدند و بیماری شان به فاجعه کشید؛ از محسن دگمه چی از آرش صادقی دم برنیاورم. حمله شبانه آن ۱۰ تن اجامر با شکستن در – به خانه ما در بهمن ۹۵ و ضرب و شتم پدری بیمار همراه با توهین و فحاشی و تهدید من با اسلحه در حضور خانواده نامش اگر شکنجه نیست پس چیست؟
به یقین ، مردم و تاریخ داوری خود درباره این مشت از خروارها نمونه و تجربه را خواهند کرد چرا که این ها روایت زندگی همه ما شاهدان و قربانیان شکنجه است. پس باید که علیه شکنجه و شکنجه گران در صحن دادگاه ذیصلاح خلق به شهادت و دادخواهی برخاست.
بدین طریق است که درهای این تاریک خانه ظلمت و ارعاب استبداد خرد میشود و احساس شکنجه دیگر در وجود هیچ کس لابه بلای روزمرگی های فروبرنده نمی میرد بلکه آتشفشان خشمی می شود که بساط ضد انسانی شکنجه و شکنجه گر را به آتش می کشد و میهنی آزاد و بی شکنجه از دل آن خواهد رویید.
مجید اسدی چهارشنبه ۲۶ دی ۹۷ – زندان گوهردشت کرج