جنگ خمینی با مردم
در زمانیکه دلایل زیادی در نظام ستمشاهی، زمینه و بستر مناسبی برای یک انقلاب اجتماعی را باعث میشد و شاه مستبد بهعلت تکروی در امور کشورداری جامعه را از نارضایتی لبریز مینمود و مردم را آماده خیزش میکرد، در چنین شرایطی، مشام تیز استعمار آن را بهخوبی درک نمود و دریافت که باید برای حفظ منافع و چاپیدن کشور، اقدام مقتضی انجام بدهد، و لذا با شاه برای خروج از ایران به موافقت رسید. در فضای مسموم و بسته سیاسی ـ اجتماعی خمینی توانست بر امواج انقلاب مردم سوار شده و از تبعید در نجف نخست به ترکیه و سپس به پاریس برود در حالی که از سلام و صلوات کشورهای غربی هم برخوردار بود. خمینی در غیاب آلترناتیو مردمی(بهخاطر زندانی بودن مجاهدین و فداییان) و تحت چتری از حمایت قدرتهای غربی توانست موقعیت خود را بهعنوان رهبر انقلاب تثبیت کند. وقتی موفق به این کار شد با هواپیمای فرانسوی در معیت دکتر یزدی و بنیصدر و قطبزاده و سایر همراهانش، بدون درگیری در فرودگاه پایتخت، بر زمین زیباترین وطن نازل شد و در میان میلیونها تن از مستقبلین فرود آمد.
خمینی، بارها در نامههای خود به رهبران آمریکا نوشته و قول داده بود که اگر او را بهعنوان رهبر بپذیرند، منافع آنها را بهتر از شاه تأمین و حفظ خواهد کرد و خود بهعنوان طلبه جهت تدریس به حوزههای جهل و خرافه، به قم خواهد رفت و سیاست را بهدست سیاسیون خواهد سپرد و چهارچوب ارتش را حفظ خواهد کرد.
اما بهمحض ورود به ایران و بهدست گرفتن قدرت، به تمامی قولهایش که هم به مردم و هم به استعمار داده بود پشتپا زد. به قم نرفت و در تهران سیاست را هم بدون سپردن به سیاسیون، تحت عنوان «ولایت فقیه» خود بهعهده گرفت وقتی که او توانست با استفاده از وسایل صنعتی و سنتی، بر اریکه قدرت سوار و بر امور رایج مسلط شود، به درخواست و اصرار مردم، مبادرت به آزادی زندانیان سیاسی کرد.
در چنین فضایی که آزادیخواهان در بند بودند و کمکهای غیبی و رسانهای استعمارگران از او بتی ساخته بودند که هر منتقدی را میتوانست، چون موجی سرکش با خود برده و نابود بکند. و از طرفی تجربه تلخ و خیانتبار حزب توده که پشت زنده یاد دکتر مصدق را خالی کرد، و به همین جهت، کودتای ننگین ۲۸مرداد ۳۲ جامه عمل پوشید، نیز به مبارزان و مجاهدان تازه از بند رسته، امکان مخالفت و حتی انتقادی را نمیداد، که آنها با انتقاد و یا با افشا کردن میتوانستند در عدم صلاحیت رهبری خمینی موفق باشند. و در صورت افشا شدن ماهیت واقعی خمینی، بهانه بهدست بهانهجویان میافتاد و میتوانستند مخالفان را از دم تیر بگذرانند تا دیگر کسی برای مخالفت جدی در صحنه باقی نماند.
در چنین فضایی منطق حکم میکرد که جریانهای سیاسی دست بکار سیاسی و افشاگرانه با برخوردهای اصولی و آگاهیبخش بزنند و با مردم حرف زده و بهمرور آنها را همراه خود بکنند، تا در فرصت مناسب، با کل و موجودیت رژیم برخورد نمایند.
بههمین مناسبت مجاهدین و نیروهای مبارز دموکراتیک دست به افشاگری و کار سیاسی زدند و در اندک مدتی به بزرگترین و محبوبترین جریانهای سیاسی معاصر تبدیل شدند. تا جاییکه تیراژ نشریاتشان نجومی بالا رفت و آمار نشریه خود مجاهد به بیش از نیم ملیون رسید.
و قلوب جوانان تسخیر و خانههای مردم به ستادهای آنها، بهویژه به ستاد مجاهدین که یک نیروی اسلامی بودند و در بین مردم از پذیرش بیشتری برخوردار بودند، تبدیل گشت. و لذا استقبال شایان مردمی از این جریانات، لرزه بر اندام رژیم و خود خمینی انداخت.
سازمان، ارتش مردمی بهنام میلیشیا بهراه انداخت، خمینی ملعون هم با کپیبرداری از این جریان، از افراد چماقدار و لمپن و بیسواد و متحجرالفکر، ارتش ۲۰میلیونی بهنام «بسیج» بهراه انداخت، تا از وجود آنها برای برهمزدن سخنرانیها و میتینگهای جریانهای سیاسی، سوءاستفاده نماید. با گسترش اعتراضات و ازدیاد میتینگها که به افشای ماهیت ارتجاعی او راه میبرد، او را بر آن داشت تا شمشیر را از رو ببندد و مانع سخنرانیها و برگذاری میتینگها توسط همین چماقداران شود.
وقتی که موعد انتخابات ریاستجمهوری رسید، مجاهدین بهرغم عدم قبولی ولایت فقیه، مسعود رجوی را معرفی و اعلام کردند اگر چه به قانون اساسی رأی ندادهاند اما به آن ملتزم هستند. فعالیت ستادهای تبلیغاتی و استقبال گسترده مردم از مسعود رجوی، خمینی را بر آن داشت، تا مثل قبولی رهبریت که با خدعه انجام داده بود، در اینجا هم زیر قولش بزند و با وقاحت بیمانندی که فقط از خود او انتظار میرفت، اعلام نمود «کسی که به قانون اساسی رأی نداده و ولایت فقیه را نمیپذیرد، نمیتواند کاندید باشد».
خمینی از این تجربه هم استفاده کرد و با تقلبات زیاد و آشکار، انتخابات مجلس را هم مال خود نمود و اجازه نداد حتی یکنفر، نه از مجاهدین و نه از فداییان وارد مجلس شود.
تا مقطع ۳۰خرداد چماقداران به سخنرانیها و میتینگها با شیوههای مختلف حمله میکردند و مانع برپایی این جلسات که به افشای ماهیت کثیف ارتجاعی خمینی و ولایتش راه میبرد، میشدند.
سرانجام به فرمان خمینی تظاهرات مسالمتآمیز هواداران مجاهدین در ۳۰خرداد با بیش از نیمملیون نفر از مردم تهران به خاک و خون کشیده شد. چماقداران و قدارهبندان لمپنمآب عدهای را کشته و عدهیای را زخمی کرده و تعدادی را دستگیر کرده و روانه زندانها نمودند. و با برپایی دادگاههای چندثانیهای بدون وکیل مدافع و حکم شرعی، روانه شکنجهگاهها و یا میدان اعدام کردند. و به این ترتیب آخرین قطرات آزادی و فضای باز سیاسی هم بسته و به پایان خود رسید.
رهبری که رهبریت را بهسرقت کسب کرده بود، گویا قسم خورده و کمر به نابودی حرث و نسل ایران بسته بود تا کارهای ناکرده و ناقص شاه جنایتکار را با کشتن بهترین و آگاهترین فرزندان خلق تکمیل نماید و چنین نیز کرد.
رژیمی که دم از دشمنی با آمریکا میزد با بستن شمشیر از رو و کنارزدن پردهها، اعلام نمود، دشمن نه در آمریکا و نه در روسیه، بلکه در داخل و مجاهدین هستند و کشتن آنها جایز است.
و با چنین رویکردی، بین خود و رژیمش با مردم عادی و مقاومت مردمی، درهای از خون فاصله انداخت، و به این وسیله ثبات سیاسی خود را از آن تاریخ تا به امروز متزلزل ساخت.
در این کشتار و شکنجه ساواکیهای سابق و تودهایهای خائن با جلادانی چون لاجوردی و موسوی تبریزی و گیلانی و امثالهم، بههمراه بازجویانی که کشتن مخالفان را رمز راهیابی به بهشت تلقی میکردند، مشترکاً دست داشتند.
در جامعه نیز با ایجاد سپاه پاسداران تاریکی و انواع و اقسام نیروهای فشار نظامی، رعب و وحشت را مستولی و حاکم کردند تا کسی جرأت نکند بر علیه خمینی و عملکردهای ضدانسانیش حرفی بزند و یا انتقادی بکند.
پیشتر خمینی هم جنگ با عراق را زمینه کرد تا زیر چنین امری کسی نتواند خواستهای را از رژیم عنوان و طلب بکند.
و در این جنگ ۸ساله ضدمیهنی هم، علاوه بر ویرانی شهرها و هزارمیلیارد دلار خسارت، عده کثیری از مردم عادی و دانشآموزان نوجوان را به کشتن داد و بسیاری را مجروح و مفقود و ناقصالعضو کرد.
سازمان مجاهدین با تحلیل درست از جنگ، آن را ضدمیهنی و وسیله مداخله و سرکوب مردم میدانست. وقتی کشورهای عربی منطقه، بعد از آزادی خرمشهر پذیرفتند که به ایران غرامت جنگی بپردازند و صلح ایجاد شود و چون رژیم آن را نپذیرفت، دست خمینی برای همه رو شد. خمینی هنوز تنوره میکشید که راه قدس از کربلا میگذرد و تا آخرین سنگر و آخرین آجر با عراق خواهیم جنگید و آن را در راستای خفهکردن مردم خودش، نعمت میدانست، سازمان بهعنوان آلترناتیو مشروع و دولت در تبعید، قرارداد صلحی را با دولت وقت عراق امضا کرد. صلحی که تا به امروز بین رژیم ایران و دولتهای مختلفی که در عراق حاکمیت داشتند، حتی در زمان مالکی مزدور، نه تنها امضا نشده بلکه بهعنوان متارکه جنگ را پذیرفتهاند.
البته وقتی سازمان عملیات مهران را در ۲۷خرداد ۶۷ انجام داد و ضربه جبرانناپذیر نظامی و سیاسی و حیثیتی به رژیم و به خود خمینی زد، خمینی اجباراً جامزهر آتشبس را سرکشید...
خمینی برای جبران شکستش در جنگ ضدمیهنی و برای جلوگیری از فوران خشم مردم بهجان آمده قتلعام زندانی سیاسی مجاهد و مبارز را که قبل از آتشبس برای آن طراحی کرده بود، بهسرعت بهاجرا گذاشت. یک سال بعد از آن مرد.
سید از سوئد
اعتصاب واعتراض و تظاهرات# سرنگونی رژیم # اتحادوهمبستگی
مرگ_بر_دیکتاتور #IranRegimeChange
مطالب ما را در وبلاک خط سرخ مقاومت ودر توئیتر @bahareazady دنبال کنید