۱۴۰۱ تیر ۲۷, دوشنبه

فدا و مقاومت بی‌نشانهای ۶۷ - دکتر بهروز پویان کارشناس علوم سیاسی از تهران


فدا و مقاومت بی‌نشانهای ۶۷ -دکتر بهروز پویان کارشناس علوم سیاسی از تهران ،  تابلویی که از حماسه تابستان ۶۷ در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی ترسیم شده تابلویی بدیع و دارای تضادی عمیق است. در یک‌سو تماماً فدا و مقاومت تا به آخر را نشان می‌دهد، از سوی دیگر منتهای شقاوت و سفاکیت خمینی و نوچگانش به چشم می‌خورد. گمان نمی‌کنم چنین مواجهه و صحنه‌ای را بشود در گوشه‌ای از تاریخ پیدا کرد.

عموماً در طرح موضوع این جنایت در مجامع بین‌المللی میان این رویداد با رویدادهای مشابه هم‌چون جنایت هولوکاست و آنچه در اردوگاه‌های نازی‌ها اتفاق افتاد، تناظر برقرار می‌کنند تا بتوانند بر اساس قوانین و ظرفیتهای حقوقی علیه آن اقامه دعوا کرد و عدالت را در مورد دست‌اندرکاران آن جنایت مهیب اجرا کرد. اما اگر از منظر درک و شناخت مسأله بخواهیم با این شیوه عمل کنیم بدون تردید قادر به فهم این صحنه و تضاد موجود در آن، به‌ویژه شناخت دو سوی این تضاد نخواهیم بود. منظور از بدیع بودن این رویداد به‌معنای این نیست که هیچگاه مقاومتی در برابر شقاوتی صورت نگرفته است. بی‌شک جنایت هولناک هولوکاست را هرگز نمی‌توان از خاطره بشریت زدود و در مقابل نمی‌توان مقاومت پارتیزانهای ایتالیایی و نهضت مقاومت فرانسه و سایر مقاومت ها در برابر فاشیسم را فراموش کرد. در تاریخ ایران نیز هرگز نمی‌توان مقاومت ستارخان و مجاهدانش را وقتی بیرق های تسلیم در همه جا به اهتزاز درآمد و استبداد با مزدوران و قزاقانش که رضاخان هم در میان آنان بود مشروطه را به تعلیق درآورد، از یاد برد. مقاومتی شکوهمند که پرچمهای تسلیم را فروکشید و خلقی را دوباره برای فتح تهران برانگیخت. یا مگر می‌توان مقاومت تا به آخر سردار جنگل را که او هم با رضاخان چنگ در چنگ بود فراموش کرد (و به راستی کدام کانون شورش و مقاومت و نبرد برای آزادی و کدام مبارز و آزادیخواه و روشنفکر برجسته و ملی در آن مقطع را می‌توان نام برد که رضاخان قزاق به رویش اسلحه نکشیده و آنرا به حبس و زنجیر نکشیده باشد؟؛ ستارخان و مجاهدان تبریز، میرزا کوچک خان و مجاهدان رشت، بی‌بی مریم و مبارزان بختیاری، کلنل پسیان، دکتر مصدق، میرزاده عشقی، دکتر ارانی، فرخی یزدی و…). اما آنچه در حماسه ۶۷ توسط مجاهدین سر موضع خلق شد، مقاومتی بود در مداری بسا بالاتر و کمیت و کیفیتی فراتر. و در مقابل هم، شقاوتی که خمینی و دژخیمانش به رخ کشیدند در سطحی مهیب تر از نمونه‌های مشابه بود.

مقاومت بی‌نام و نشان

شهید مجاهد خلق اشرف رجوی در مورد آنچه که در ۳۰خرداد ۶۰ و روزهای پس از آن اتفاق افتاد گفت: "جهان خبردار نشد بر مردم ایران چه گذشت". این توصیف کامل موقعیتی است که مجاهد خلق در آن به مقاومت دست زد. در بی‌نام نشانی مطلق. حتماً تصاویر دختران میلیشیای مجاهد خلق نوجوان را که در تظاهرات بزرگ ۳۰خرداد بازداشت شده بودند و همان شب، بی‌محاکمه و بی‌آن که حتی نام خود را به دژخیمان داده باشند اعدام شده بودند، در صفحه اول روزنامه اطلاعات رژیم دیده‌اید. رژیم با چاپ آن تصاویر از خانواده‌های شهیدان خواسته بود برای تحویل پیکر آنها به دادستانی مراجعه کنند. و احتمالاً فرمانهای کشتار در خیابان و قتل به فجیع‌ترین شکل را که رفسنجانی و گیلانی و سایر نوچه‌گان خمینی همان روزها صادر می‌کردند را شنیده‌اید. رژیم در آن مقطع به‌طور علنی اعلام می‌کرد که در حال ارتکاب جنایت علیه بشریت است، اما ظاهراً لغزهای حقوق‌بشری به مسأله ایران که می‌رسید محو می‌شد. از این‌رو بود که مجاهدین با عکس شهیدان به دست بر سر هر کوی و برزن و میدان و خیابان در شهرهای اروپا واقعیت هولناکی را که دولتها در گنجه اغماض گذاشته بودند با افکار عمومی مردم کشورهای اروپایی در میان می‌گذاشتند. به‌گفته شاهدان به‌طور شبانه‌روزی در زندانها مجاهدین دسته‌دسته به جوخه اعدام سپرده می‌شدند اما جهان حتی نظاره‌گر بی‌طرف هم نبود بلکه دنبال چانه‌زنی برای ادامه منافع پیشین در رژیم پهلوی بود. در این موقعیت"تنها"، که اشرف شهیدان به تمام و کمال آنرا توصیف کرده بود، مجاهدین عیار مقاومت و فدا را بالاتر می‌بردند. هر چه دژخیم جنایت و شقاوت می‌کرد، مجاهدین سقف بالاتری از مقاومت را نشانه می‌گرفتند. برای آنها اهمیتی نداشت که کسی ارزش مقاومت و فدای آنها را بداند یا نداند. مهم نبود که جهان صدای آنها را بشنود یا نشنود. شاخص تنها آرمانی بود که بی‌توجه به تأیید و تکذیب اضداد مقاومت و شرکای داخلی و خارجی خمینی، پیوسته با مقاومت و فدا می‌بالید و گسترش می‌یافت. آرمانی که با حجره‌های دو نبش کاسبکارانه سیاسی در تضاد کامل است. در این آرمان ارزش‌ها بر اساس سهم‌خواهی مقام و منصب و سود و منفعت تعریف نمی‌شود، در اینجا ارزش به فدای بی‌نام و نشان است. از مجاهدی نقل می‌کنند که هنگام دستگیری نامی غیر از نام خود را به شکنجه‌گران داده بود تا شناسایی نشود و افراد مرتبط با او و اطلاعاتی که داشت لو نرود و سال‌هایی هم که در زندان بود به همین نام اشتباهی او را می‌شناختند از این‌رو چون خانواده‌اش از زندانی بودنش بی‌خبر بودند هیچگاه ملاقات کننده هم نداشت و در جریان قتل‌عام ۶۷ سربدار شد و هنوز کسی نمی‌داند او که بود. این پرداخت بی‌نام و نشان را فقط می‌توان در ارزشهای آرمان مجاهدین فهم کرد.

کهکشان بی‌نشانهای ۶۷

زمانی‌که اشرف شهیدان آن تعریف را در مورد جنایات سال۶۰ ارائه کرد، هنوز شقاوت و سفاکیت رژیم خمینی به نقطه بلوغ خود نرسیده بود، هنوز خمینی به مرحله صدور فرمان نسل‌کشی پا نگذاشته بود و هنوز چفت و بست زد و بندهای ارتجاعی استعماری سیاست مماشات محکم نشده بود. در سال۶۰ خمینی و نوچه‌گان و گزمگان شقاوت‌پیشه‌اش برای هر جنایتی گردن افتخار فراز می‌کردند و به شرارت هایشان می‌بالیدند و ابایی از اعلام رسمی آن نداشتند. با تفاخر پیوسته خبر اعدام‌های جمعی مجاهدین را در روزنامه‌هایشان منتشر می‌کردند. اما در تابستان تب دار ۶۷ نه از آن اعلان علنی خبری بود و نه کوچکترین خبری از آن قتل‌عام شنیع. سیاست ارتجاعی استعماری هم به نقطه تثبیت رسیده بود و قطعاً دیگر جهان نه تنها خبردار نمی‌شد بلکه جلوی خبردار شدن افکار عمومی را هم می‌گرفت و کاملاً در موضع انکار قرار داشت. اکنون موقعیت کاملاً تغییر کرده بود. این‌که می‌گویم آنچه در ۶۷ گذشت، کاملاً بدیع است ناظر به این ویژگی هاست. مجاهدینی را در نظر بگیرید که عموماً دارای احکام حبس قطعی هستند و برخی که اصلاً حکمشان تمام شده و قاعدتاً باید آزاد شوند. ناگهان آنها را به صف می‌کنند و به اتاقی می‌برند و آنها را در عرض چند دقیقه در برابر این انتخاب می‌گذارند: یا مجاهد میمانی و بر سر دار می‌روی، یا هویتت را و آرمانت را زیر پا می‌گذاری و تهی می‌شوی و زنده می‌مانی. مجاهدی که از نسل میلیشیای سال۶۰ است و حامل همان آرمان با شاخص فدای بی‌چشمداشت است در این دوراهی کدام را باید انتخاب کند؟ اینجا دو دستگاه به سراغ هر کسی که در این موقعیت قرار می‌گیرد، می‌آید. یکی به‌اصطلاح حساب و کتاب عقلانی یا همان عقل معاش که می‌گوید وقتی جهان گوشهایش را گرفته و رویش را برگردانده و تن‌دادن و وادادگی ارزش است مقاومت و مرگ تو چه سودی دارد؟ از عجله و شتاب رژیم هم که مشخص است همه چیز در نهایت مخفی‌کاری است پس صدای تو از درهای بسته و بی‌منفذ این اتاق که فقط چند مجری مرگ و اعدام در آن حضور دارند و از وکیل و رسانه خبری نیست، به کسی در بیرون زندان، به خانواده‌ات و حتی به هم‌بندانت که بیرون در همین اتاق صف کشیده‌اند نمی‌رسد. پس این پافشاری و مقاومت چه حاصلی خواهد داشت؟ می‌توانی همین جا تهی بشوی و زنده بمانی. اینها روضه‌های عقل معاش و حساب و کتابهای کاسبکارانه است که می‌خواهد بابت هر کاری اجرتی و دستمزدی طلب کند. اما عقلانیت دیگری هم هست که کاملاً منطبق با منطق تکامل است. این عقلانیت همان آرمانی است که فدا را رمز بقا می‌داند و برخلاف حساب و کتاب کاسبکارانه، برای هر کاری که در مسیر آرمان انجام می‌شود و هر مقاومتی که در این راه صورت می‌گیرد طلب اجرت نمی‌کند. این ساحتی است که دیگر عقل معاش از کار می‌افتد. اینجا حساب و کتابهای سخیف و توجیهات بی‌مایه بی‌ارادگی و تسلیم در برابر عناصر شرور معنای خود را از دست می‌دهد. چون سرنوشت این حساب و کتابها وضع رقت‌بار کسانی چون «مزدور نفوذی» و جانورانی شبیه او خواهد بود. اینجا همه‌اش اراده و آزادی است. مجاهدی که در برابر این دوراهی قرار می‌گیرد یا باید به آرمانش که عین اراده و آزادی است پشت کند و زنده بماند، یا باید تهی از اراده و آزادی شده و هم‌چون برده‌ای تسلیم به عنصر شر و دشمن آزادی کرنش کند و زنده ماند. همه این بحثها و انتخاب بین یکی از دو گزینه تنها در چند ثانیه باید انجام شود. کل این جلسه چند دقیقه بیشتر نیست. مجاهد خلق در برابر یک دادگاه با فرآیندهای حقوق‌بشری انسانی که قرار ندارد. دادگاه دژخیم حمید نوری از قاتلان ۶۷ نیست که ۹۰ جلسه فرصت فکر کردن و بررسی داشته باشد. او در اتاق مرگ قضاییه جلادان در برابر جلادان نشسته که پاسخ این پرسش را همان لحظه می‌خواهند. او در اتاقی نشسته که چند قدم آن‌طرف‌تر در یک سالن، در حالی که او در حال صحبت با جلادان هیأت مرگ است، دوستانش بر سر دار هستند و سایرین هم در این صف ایستاده‌اند. پس او باید در لحظه انتخاب کند. لحظه بدیع ۶۷ اینجاست. مجاهد خلق سر موضع آرمانی‌اش می‌ایستد و تجسم آرمانش می‌شود. او آرمانش یگانگی و آزادی است و لحظه‌ای برای ماندن بر سر آن موضع تردید نمی‌کند و چند دقیقه بعد بر بالای دار شقاوت، او دیگر به‌قول زنده یاد دکتر منوچهر هزارخانی، خود آزادی است. او فرصتی ندارد که برای پرسش هیأت مرگ پاسخی دست و پا کند، اساساً او نیازی به فرصت هم ندارد. پاسخش بدون تردید و قاطعانه است. او مجاهد سر موضع می‌ماند. او ساخته و پرداخته همان آرمانی است که میلیشیای سال۶۰ را ساخت. او شکل گرفته با آرمانی است که معلم و آموزگارش، فرمانده ارتش آزادیبخش ملی ایران و رهبر مقاومت مسعود رجوی، خودش عینیت همین آرمان است. لابد سخنان مسعود رجوی را در جمع مجاهدین شنیده‌اید که در توضیح فدای بی‌چشمداشت به آنها می‌گوید "وعده ما خاوران". این را کسی می‌گوید که بیش از نیم قرن برای آرمان یگانگی و آزادی تمام‌عیار جنگیده و از طوفانها و تهمت ها و توطئه‌ها و بی‌مهریها و شکنجه‌ها عبور کرده است. اثبات رمز بقا در فدا در لحظه‌ای که مجاهد سر موضع راه فدا را انتخاب می‌کند، جایی که چشم‌اندازش را فقط خودش می‌بیند، ساحتی که از هر حساب و کتاب و طلبکاری و اجرت خواهی تهی است و نفرین و آفرینها بی‌اثر است، سوداگران، این انتخاب را چه بسا که شماتت کردند و آنرا نفله شدن دانستند. اما در ۳۴ سالی که از آن حماسه و آن انتخابها و فدا ها گذشته ببینید که به راستی بقای کدام دسته ضمانت شد. کدام انتخاب راه به سوی آینده باز کرد؟ فدای مجاهد سر موضع کدام بن‌بست‌ها را شکست و آن آرمان را به کجا رساند؟ آیا بقای مجاهد سر موضع در شورشگران و اشرف‌نشانها و تغییر تعادل‌قوای بین‌المللی به نفع مردم ایران و خاک مال کردن سیاست شرم‌آور مماشات، در ارتش آزادیبخش ملی و بارزتر از همه کانون‌های شورشی مشهود نیست؟ آرمانی که میلیشیای سال۶۰ و مجاهد سربدار ۶۷ را بر سر موضع نگهداشت، امروز کانون‌های شورشی را هم بر سر موضع مجاهدی نگه‌داشته است. همان رزمندگان بی‌نام و نشانی که به دور از هیاهو و نمایشهای رسانه‌ای و لاف و گزاف پوچ و خودنماییهای مجازی، در میدان واقعی نبرد می‌جنگند و کابوس رژیم خون‌ریز ولایت فقیه شده‌اند. لابد خبر ایستادگی و مقاومت کانون‌های شورشی در زندانهای رژیم را شنیده‌اید. بگذریم که مافیای رسانه‌ای ارتجاعی استعماری بسیاری از زندانیان مجاهدین و اعضای کانون‌های شورشی را بایکوت خبری می‌کنند اما همین تعدادی هم که خبرشان می‌آید حقیقتاً غرور آفرین است. نسلی نو که در اتاق های شکنجه و بازجویی در بیدادگاه‌های رژیم تهاجم می‌کنند و با دفاع سر موضع، دژخیمان را زیر پا می‌گذارند. این ماندگاری و بالندگی در مجاهدین که اکنون جهانی را فرا گرفته، به همان اتاق های دربسته هیأت مرگ و دفاع مجاهدین سر موضع وصل می‌شود. و اگر امروز کورسویی از عدالت در مورد آن جنایت هولناک در سال۶۷ نمایان شده، مسیر اجتناب‌ناپذیری است که آرمان آزادی و یگانگی که مبتنی بر منطق تکامل است پیش پای عدالت و حقیقت می‌گذارد و آنها را از مخفیگاه عناصر ضد آزادی و عدالت بیرون می‌کشد.

دکتر بهروز پویان کارشناس علوم سیاسی از تهران

ایران۱۴۰۱/۴/۲۷

قتل‌عام۶۷


# براندازیم  #تيك_تاك_سرنگوني    #قیام_تنها_جوابه 

💞  # مجاهدین_خلق ایران #ایران  #  کانونهای شورشی

🌳# MaryamRajavi  # IranRegimeChange   

🌻 پیوند این بلاک  با  توئیتر BaharIran@